«پنجاه طیف تیرهتر» یا Fifty Shades Darker دومین فیلم برگرفته از کتابهای پرفروش «پنجاه طیف گری» نوشته «ای. ال. جیمز»، خانهدار انگلیسی، دو سال بعد از فیلم اول، و همزمان با «روز عشاق» یا روز «سنت ولنتاین» در آمریکا و دهها کشور جهان، بر پرده رفت.
هر چند منتقدها، نقدهای بیرحمانهتری علیه فیلم دوم این مجموعه نوشتهاند، اما فروش فیلم در سه روز اول اکرانش درجهان، به ۱۵۰ میلیون دلار نزدیک شد.
در داستان اول، «پنجاه طیف گری» دختر چشم و گوش بسته جوانی، بعد از آشنائی با یک میلیاردر مرموز، با تجربه رابطه جنسی از نوع خود و غیرآزار آشنا میشود. در فیلم دوم، رابطه آنها تداوم مییابد، ولی دختر جوان دیگر ناخواسته تازیانه نمیخورد. داستان فیلم دوم، با ورود زن نسبتا مسنتری که با «گری» رابطه داشته و همچنین با پیدا شدن سروکله زنهای دیگر در زندگی گذشته «گری»، وارد ژانر درام هیجانی، از نوع سیاه یا Noir آن می شود.
بالماسکه
پخشکننده شرکت یونیورسال، جمعی از هوادارهای مجموعه کتابهای «پنجاه طیف» را در سینمای «یونایتد آرتیست» لس آنجلس، برای دیدار با دست اندرکاران فیلم، بعد از یک میهمانی «بالماسکه» شبیه به آنچه در یکی از صحنههای کلیدی فیلم، دیده میشود، جمع کرده بود.
چند تن از منتقدان روزنامهها و مدیران شرکتهای سینمائی نیز در این مراسم حضور داشتند.
«داکوتا جانسون» بازیگر نقش «آناستازیا» بعد از دیدار با هوادارها، میگوید علت وجودی این فیلمها هوادارها هستند، که شوق آنها به او هم سرایت میکند.
هواداران با گذاشتن نقابهای تزئینی به سبک شخصیتهای فیلم، پشتیبانی خود را از کتابهای خانم «جیمز» و فیلمهای او، نشان دادند.
دختر معصوم فیلم اول، که شلاق خوردن از میلیاردر مرموز، چشم و گوش او را بازکرد، در فیلم دوم برای ادامه رابطه بازگشته است. به قول منتقدها، هر دو فیلم، که مخصوصا در طیف رنگهای آبی و خاکستری فیلمبرداری شدهاند، و اتاقهای تزئین شده مثل صفحات مجلات دکور منازل را نشان میدهند، به آگهیهای تلویزیونی برای مبل و صندلی و آپارتمان و دفتر، بیشتر شباهت دارند.
بیشتر علاقمندان کتابهای خانم «جیمز» را زنانی تشکیل میدهند مثل خود او، میانسال، و خانهدار که در این کتابها، فرصتی برای گریز از زندگی روزمره، پیدا کردند.
خانم «جیمز» که سرپرستی تولید فیلمها را شخصا بر عهده دارد، میگوید این داستان در فکر او شبیه داستان فیلم «دیو و دلبر» Beauty and the Beast از شرکت «دیزنی» است، ولی قبول دارد که کمی هم عنصر «سیندرلا» در آن هست، چون به قصههای شاه پریان شبیه است.
خانم «جیمز» نویسنده مجموعه «پنجاه طیف»، کار خود را با نوشتن قصههای تخیلی در بلاگ هواداران مجموعه کتابهای «گرگ و میش» Twilight آغاز کرد. در این کتابها، از نویسنده «استفانی مایر» دختر باکره نوجوانی، عاشق جوان زیبائی میشود که در عضوی از خانواده خونآشامهای جاودانه است.
برخلاف کتابهای «گرگ و میش» که ضرورت حفظ بکارت قبل از ازدواج برای دختران نوجوان را توصیه میکنند، قصههای هواداران کتابها، مثل نوشتههای خانم «جیمز» از خیالپردازی در باره رابطه جنسی تشکیل میشود.
فیلم «پنجاه رنگ گری» که در سال ۲۰۱۵در جهان اکران شد، بالای ۵۷۱ میلیون دلار فروخت. اما فیلم دوم، از فضای کشفهای جنسی دختر جوان، فاصله میگیرد.
نویسنده ای ال جیمز میگوید در فیلم جدید، چهرههائی از گذشته شخصیت «کریستین گری» وارد داستان می شوند و داستان، به درام هیجانی تبدیل میشود.
یکی از آدمهای زندگی گذشته «کریستین گری»، زن مسنتری است که به این مرد مرموز، در باره لذتهای غیرمتعارف جنسی، درس می داده و نقش او را «کیم بیسینگر» بازی میکند.
مانند فیلم اول، فیلم «پنجاه طیف تیرهتر» در اطراف روز «سنت والنتیاین» یا روز عشاق اکران میشود و خبرها حاکی است که بلیتهای سهشنبه از هفتههای قبل، پیش فروش شده بود.
تماشاگران
فروش خارقالعاده فیلم اول نشان داد که تماشاگر فیلم، به نظر منتقدها اعتنائی ندارد. قبل از بر پرده آمدن فیلم «پنجاه طیف گری» سروصدای زیادی به راه افتاد در رسانهها و شبکههای اجتماعی، بیشتر مدیون محبوبیت جهانی کتابهای خانم «جیمز»، که به نظر منتقدهای ادبی، هر چند از نظر نویسندگی، ضعیف هستند، ولی تخیل زنهای همسال نویسنده را به خوبی تحریک می کردند.
همین خوانندگان بودند که برای تماشای نخستین فیلم مجموعه، صف کشیدند اما انتقادی که از فیلم مطرح شد، این بود که برخلاف تبلیغاتی که شده بود، خود فیلم نه چندان پردهدر و نه چندان برانگیزاننده بود. منتقدها آن را به پورنوگرافی نرم، یا soft porn تشبیه کردند.
تماشاگر حالا انتظار دارد که در فیلم دنباله، «پنجاه طیف تیرهتر» پورنوگرافی نرم تماشا کند، اما مشکل فیلم دوم این است که سراغ درام هیجانی میرود، و قصه را با اشاره به سوابق میلیاردر مرموز محور فیلم، تداوم میدهد، که مثلا از کجا پول در آورده و سلیقه های غیرمتعارف جنسی خود را به چه کسی مدیون است.
بلیت و باجه
فیلم «پنجاه طیف تیرهتر» در سه روز اول اکران خود، در آمریکا ۴۶ میلیون دلار فروش داشت، ولی در همین فاصله در خارج از آمریکا، بیش از دو برابر آن، یعنی ۹۸ میلیون دلار فروش کرد. با این حال، به گفته کارشناسان بازار سینما، فروش امروز فیلم، یعنی فروش «روز ولنتاین» ملاک خواهد بود و فروش آن در روزهای آخر هفتهای که در پیش است، چون چهار روز تعطیل است.
اما هفتاد درصد تماشاگران فیلم را، طبق آمار رسمی، زنها و دخترها تشکیل میدادند.
خرج این فیلم با خرج فیلم سوم مجموعه، که برای صرفهجوئی، همزمان با آن تهیه شده، از یک کاسه آمده و آن را برای هر فیلم، ۵۵ میلیون دلار برآورد کرد.
فیلم سوم، «پنجاه طیف آزاد شده» نام دارد و قرار است سال آینده، همین موقع، اکران شود. موضوع آن، ازدواج شخصیت «آناستازیا» با «کریستین گری» است، که یعنی این مجموعه هم سرانجام، در همان وادی کلاسیک، سنتی، یا کلیشهای میافتد که خاص همه داستانهای عشقی است، یعنی که هدف نهائی از همه چیز، رفتن دختربه خانه شوهر است.
نقدها
خیلیها اشاره کردهاند که فیلم اول مجموعه، با همه کاستیهای آن، که بعضا ناشی از مداخلههای نویسنده در تولید فیلم بود، از کارگردانی منسجم و هدفمندی برخوردار بود، به خاطر اینکه کارگردانی فیلم به خانم «سم تیلر جانسن» سپرده شده بود، که هنرمندی سرشناس است در محافل فرهنگی بریتانیا، و به خصوص با هنرهای تجسمی و هنر امروز خیلی آشنائی دارد.
جیمز فولی، که فیلم دومی و سومی مجموعه Fifty Shades را کار کرده، به قول یک منتقد، کارخودش را مثل یک کارگر اجیر شده، انجام داده است.
«ایمی زیمرمان» مینویسد این کارگردان، به جادوی فیلم بد دست پیدا کرده، که باید ترکیبی باشد از سناریوی پرت و پلا و بازیهای ضعیف. صحنههای سکسی فیلم، به جای آنکه تحریک آمیز باشند، خنده دار هستند، و بسیاری از تماشاگران دعوتی در لس آنجلس، که به نشانه حمایت از سازندگان فیلم، نقابهای بالماسکه بر چهره زده بودند، یک صدا به فیلم میخندیدند.
از نظر مفهوم هم، رابطه دختر چشم و گوش بستهای که تقریبا به اجبار، به خواهشهای منحرف جنسی معشوق، تن می دهد، رابطه ای ناسالم است، حتی با معیارهای دنیای جنسیات «سادومازوخیستی». رابطه سالم غیرآزار و خودآزار براساس رضایت طرفین صورت میگیرد.
«دیوید ادلستین» منتقد هفتگی نیویورک، مینویسد فیلم «پنجاه طیف تیرهتر»، داستان زنی است که به مردش، ارزشهای بهتر میدهد و داستان مردی است که به زنش، لباسهای بهتر میدهد و هر دوآنها برای یک کم عشقبازی، رنج بسیاری را متحمل می شوند.
از دید منتقد «ایمی نیکلسون» این دو فیلم به قدری بد هستند، که خوب هستند. بدی آنها، نبوغآسا است و کارگردان «جیمز فولی»، با وظیفه شناسی، چرخشهای بیرمق قصه ضعیف را به تماشاگر عرضه میکند در حالیکه در هر لحظه فیلم، بهانههای زیادی بدست ما برای خندیدن به آن میدهد.