سینا دهقان، اهل تهران، در تاریخ ۲۹ مهر ماه سال ۱۳۹۴ زمانی که روزهای پایانی خدمت سربازی خود را در یکی از پادگانهای سپاه پاسداران در تهران سپری میکرد توسط وزارت اطلاعات شهر اراک بازداشت شد. دلیل: انتشار پستهایی در شبکه ی مجازی درباره اسلام، که مقامات قضائی و امنیتی آنها را توهین آمیز قلمداد کردهاند.
دو متهم دیگر این پرونده به نام سحر الیاسی، اهل تهران و محمد نوری، اهل اراک هستند. سحر الیاسی نیز در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۹۴ در خیابان تجریش دستگیر شد و پس از یک روز، از زندان اوین به زندان مرکزی اراک منتقل شد. خانم الیاسی و محمد نوری با اتهام مشابه توهین به رهبری در دادگاه انقلاب اراک به ۱۶ ماه حبس محکوم شدند، اما محمد نوری به اتهام سب النبی (توهین به پیامبر) مانند سینا دهقان به اعدام محکوم شد. حکم اعدام این دو در دادگاه تجدید نظر تأیید شده.
قبلا هم احکام این چنینی صادر شده؛ مثلا برای محسن امیراصلانی که نوشته بود "با عقل جور در نمیآید که یونس پیغمبر در شکم ماهی دریاگردی کند."
چرا اعدام می کنند؟ چون دین رسمی همیشه تاریخ و در همه جای جهان از نقد و عقل منفصل و مستقل ترسیده – چه در دوران کلیسا، چه در دوران خلافت عثمانی، چه حکومت شیعه امروز ایران. چون بین همه کسانی که وارد چون و چرا با قراردادهای دینی حاکم میشوند، یک وجه مشترک وجود دارد: آنها میگویند آنچه که به اسم تقلید از مراجع مطرح میشود، انواع سرکیسه کردن مردم به اسم خمس و سهم امام و غیره احکام ساختگی فقهی است نه قوانین عرفی. اینها نه تنها اسلامی نیست، بلکه بدترین نوع ستم بر مردم است.
در میان روحانیون، عده زیادی مخالف با ولایت فقیه هستند که متأسفانه سانسور حاکم نگذاشته مردم حتی اسم آنها را بشنوند. از جمله آیت الله سید ابوالفضل برقعی، متولد ۱۲۸۷ قمری در قم. درگذشت آیت الله برقعی را – اغلب به اشتباه – سال ۱۳۷۰ نوشتهاند؛ ولی اطرافیان میگویند ایشان نیمه شبی در سال ۷۲، در منزلش به ضربِ چند گلوله کشته شده. آیت الله برقعی از سالها قبل از انقلاب با دسته بندیهای حاکم بر حوزههای علمیه مخصوصا حوزه علمیه قم مخالفت میکرده که شرحش در زندگینامهاش با عنوان "سوانح ایام" آمده؛ مثلا درباره دهه چهل و اعلام اعلمیتِ آیت الله بروجردی نوشته که بروجردی، اعلم علما شد چون بیشتر از بقیه مراجع، به طلبهها پول میداده. وی هم مرجعیت شیعه را ساختگی میدانسته و هم اصولی را که به عنوان اعتقادات ایمانی شیعه مطرح است. اصولا میگوید این شیعه و سنی و فرقه بازی، هیچ ربطی به دین اسلام ندارد.
اوایل انقلاب، آیت الله برقعی در نامهای به آیت الله خمینی درباره قیدِ مذهب رسمی شیعه در قانون اساسی (که قبل از انقلاب هم بود)، مینویسد: "نويسندگان قانون اساسي نبايد به نام مذهب، تفرقه ميان مسلمين را ابقا كرده و دامن بزنند. نام مذهب در كتاب خدا و سنت رسول نيست. هيچ كدام از ائمه شيعه و يا سني ادعای آوردن مذهب نكردهاند. امام جعفر صادق(ع) خود را جعفری نخواند و نگفت من مذهبی به نام جعفری آوردهام و هم چنين ابوحنيفه و يا شافعی نگفتند ما مذهبی آوردهايم، حضرت اميرالمؤمنين (ع) نفرمود من فلان مذهب را دارم. كتاب خدا دعوت به اتحاد كرده و تفرقه اندازان را مشرك خوانده است."
آیت الله برقعی از همان ابتدا رد اعتقاد به اصول ساختگی را از اصول دین شروع می کند. وی میگوید:
"مادر همه بدبختیها جهل مردم است. و غالباً رؤسا سعی کردهاند مردم را جاهل نگه دارند تا سر و صدا و اعتراض نکنند؛ و به جای آن به حکومت سواری بدهند. حتی رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران اصول دین را نمیداند. و علمای مذهب هم نمیتوانند ثابت کنند که قرآن یا پیغمبر به اصول دین اشاره کرده باشند.
آیت لله برقعی میگفته که دعا و روضه خوانی حکم جنبل و جادو دارد و همه خرافات و شرک است برای کودن نگه داشتن مردم و پرکردن جیب آخوند و دعانویس و افراد آویزان به نیروی تولید و سرمایه جامعه. این روضه خوانیها و بر سر و سینه زدنها و گریه کردنها همه خرافات و انحراف از دین، و همه برای سواری گرفتن از مردم ناآگاه است."
به گفته آیت الله برقعی "مردم زکات (به معنی اختصاص بخشی از مال به فقرا) نمیپردازند، هر چند که واجب است و در قرآن بر آن تأکید شده، ولی خمس و سهم امام – که اصلا مال مردمخوری و دزدی آخوند از سفره مردم است – ازهمین مردم گرفته میشود." وی اشاره میکند که حضرت علی در تمام دوران خلافتش نه یک درهم خمس گرفت و نه سهم امام.
این حرفها خلاف منافع آخوندهای حاکم است. همانطور که اگر حرفی زده شود که مردم به وجود امام زمان شک بیاورند، با منافع صدها میلیاردی مسجد و چاه جمکران درمیافتند. به نظر آیت الله برقعی مشکل اصلی جهل مردم ست که به راحتی میشود از آن سوء استفاده کرد. البته ایشان مسبب جهل مردم را حکومتِ فقها میداند که خرافات و دروغ را گسترش میدهند، و اسمش را هم ایمان و اعتقاد و تقوا و ... میگذارند.
این حرفها، مخصوصا اگر از دهان یک مجتهد و مدرس حوزه درآید، از طرفی برای حکومتی که خودش را حکومت امام زمان میداند، و از طرف دیگر برای آخوندهای حاکم بر حوزه علمیه قم که مکارم شیرازی، نوری همدانی و شبیری زنجانی سردسته آنها هستند، خیلی خطرناک است. و اگر جلوی این حرفها را نگیرند، دکان آخوندها تخته میشود. پس جار میزنند که برقعی وهابی است.
مصطفی طباطبایی، اسلامشناس و از پژوهشگران بنامِ اسلامی، میگوید این خیانت است که بخواهیم درباره نواندیشان دینی این گونه نظر بدهیم.
آیت الله برقعی، اوائل دهه ۶۰، حدود یک ماه زندانی بود. سال ۶۵ با اسلحه کمری به وی سوء قصد شد، وی زخمی شد ولی جان به در برد. سال ۶۶ باز به زندان میافتد – ۱۴ ماه را در اوین میگذراند که شش ماه آن حبس انفرادی است.
نکته مهم که در صحبتهای آیت الله برقعی فراوان به آن اشاره شده، این است که میگوید جهالت مردم و حضور آخوند، لازم و ملزوم هماند؛ و به همین دلیل به یکدیگر کمک میکنند.
از دیگر روحانیون برجسته مخالف با حکومت، آیت الله محمدرضا نکونام متولد ۱۳۲۷ گلپایگان است. مرجع تقلید، مدرس سطوح عالی فقه و فلسفه حوزه علمیه قم. یکی از شاگردان و نزدیکان آیت الله نکونام میگوید: "حساسیت نسبت به ایشان همواره وجود داشته و عامل این حساسیت، مافیای حوزههای علمیه بوده است. ایشان در سال ۶۸ بازداشت میشوند برای دو سال به کاشمر تبعید میشوند. در سال ۸۶ بعد از چاپ حدود صد عنوان کتاب توسط آیت الله نکونام، وزارت ارشاد وقت به تحریک آیتالله مکارم شیرازی مجوز انتشارات و مؤسسه ایشان را باطل میکند. در سال ۹۰ و مستقیما بعد از چاپ رساله عملیه ایشان، توسط دادگاه ویژه بازداشت میشوند، حدود یکهفته این بازداشت به طول میانجامد. در سال ۹۳ به علت تثبیت مرجعیت ایشان و نیز اقبال عمومی مردم در داخل و خارج از ایران به ایشان، بازداشت میشوند و این بازداشت تاکنون به طول انجامیده است".
یکی از کتابهایی که آیت الله نکونام نوشته و ممنوع الچاپ است "قانون اساسی حوزههای علمیه" نام دارد.وی در این کتاب، از مرجعیت مستقل دفاع میکند، و درباره ی امر به معروف و نهی از منکر میگوید:
" در جامعه اسلامی اصلاً نباید کار به جایی برسد که دولت امر به معروف کند، اگر به این نقطه برسیم مغلوب شدهایم. اگر مردم این کار را نکردند، یا نخواستند، ما آنجا مغلوب شدهایم؛ دخالت دولت کار را درست نمیکند. دیگر امر به معروف نیست، بلکه اجبار و زور است."
وی درباره ممنوعیت آواز خواندن زنان چنین گفته: "دلیلی برای حرمت صدای زن نداریم. تنها همان آیهء صوت المرأة عورة است. هیچ سند دیگری موجود نیست."
دعوای اصلی آیت الله نکونام با حوزه علمیه قم این است که چرا باید هر چه را که شما به عنوان فقیه مطرح میکنید، مردم به عنوان حکم و اعتقاد قلبی بپذیرند؟
بعد از اعلام مخالفت مکارم و عده دیگری از آخوندهای حکومتی با فیسبوک – و اصولا فن آوری جدید و فضای مجازی، آیت الله نکونام گفت: "استفاده از اینترنت برای طلبهها لازم است و من به شاگردانم گفتهام حتی اگر فرش زیر پایشان را میفروشند بفروشند و لپ تاپ یا تبلت یا کامپیوتر بخرند و سایت و وبلاگ ایجاد کنند و با جامعه و مردم دیالوگ داشته باشند."
گوهرِ نظر آیت الله نکونام، که به خاطر آن به زندان افتاده، این است:
سید حسین کاظمینی بروجردی، متولد ۱۳۳۷ بروجرد و فرزند آیت الله سید محمدعلی بروجردی است. وی سال ۱۳۵۰ پس از اتمام دوره متوسطه تحصیلات جدید، در حوزههای علمیه بروجرد، تهران و قم، در محضر درس استادان را تجربه کرد. و در اوایل طلبگی، ملبس به لباس روحانیت شد. یکی از نزدیکان آقای بروجردی در نامهای نوشته: "سید حسین کاظمینی بروجردی از سال ۵۸ منازعه خود با مذهب حکومتی را در قالب تدریس توحید منهای خشونت و قساوت، آغاز کرد که تا کنون ادامه دارد. در این مدت، سه بار به زندان افتاد. بار اول در دهه ۷۰ او را به بازداشتگاه مخفی توحید بردند که قبلاً کمیته ساواک بود و چندین ماه در آنجا زیر شکنجه قرار داشت. بار دوم در سال ۸۰، چندین ماه در بند ۲۰۹ اطلاعات اوین بود و تحت آزار روحی و جسمی و خانوادگی قرار داشت. و مرتبه سوم نزديك به یازده سال حبس کشید که ثمرهاش چندین بیماری سهمگین است که او را فرسوده و فرتوت کرده. او هرگز در طول این یازده سال آرام نگرفت و بهطور مرتب هفتهای یک بار اعلامیه و بیانیه و اطلاعیه داده که تماماً در مسیر مقابله با روحانیون درباری و دنیاطلب و خداستیز و مردمآزار بوده است."
پدر سیدحسین کاظمینی بروجردی، سیدمحمدعلی کاظمینی بروجردی، قبل از انقلاب مؤسسهای تأسیس کرده بود به اسم مکتب نور که انتشارات داشت و محل سخنرانی و بحثهایش مسجد نور بود. وی در آنجا علیه حکومت دینی صحبت میکرد و اصولا خلافت و ولایت را درست نمیدانست. این گفتهاش معروف شده بود که "امام زمینی و دین ساختگی معنا ندارد و حاکمیت روحانیون و خلیفهگری شیعه در تضاد با خداپرستی است."
۳۸ سال است که قدرت سیاسی ایران در دستِ فقهاست. دین حکومتی به وجود آمده. یعنی ایدئولوژی است که حکومت میکند. این مسیر از اول انقلاب با حذف آیت الله شریعتمداری و آیت الله منتظری و آیت الله محمدجواد غروی و غیره، شروع شد. و حاکمیت انحصارطلبانه ایدئولوژی آنقدر آشکار بود که حتی رئیس جمهوری وقت در همان موقع با صراحت شرایط را با استالینسم و فاشیسم مقایسه کرد. ابوالحسن بنی صدر، نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران، رابطه قدرت سیاسی با دین را اینگونه تشریح میکند:
" تعریف سیاست در غرب این است که "سیاست یک پوشش است برای به دست آوردن قدرت، نگه داشتن قدرت و به کار بردن قدرت. به این معنا، دین با قدرت نمیتواند هیچ رابطهای داشته باشد، چون وسیله و توجیه کننده قدرت میشود. و وقتی توجیه کننده قدرت شود، به واسطه این که نیازهای قدرت روز به روز و گاه ساعت به ساعت تغییر میکند و باید مرتب این تغییرها را توجیه کند. نتیجه این که به تدریج از آنچه که بود – یعنی مجموعهای از حقوقی که هر انسان و هر جانداری دارد – خالی میشود و پر میشود از توجیه کنندههای قدرت. و این همان فاجعهای است که هم اکنون در کشور ما رخ داده. چیزی به نام اسلام، محتوایی برایش باقی نمانده – جز آنچه که توجیه کننده قدرت یعنی ولایت مطلقه فقیه است.
آقای بنیصدر قبلا در جایی اشاره کرده که "سب النبی" (اهانت به پیامبر) در فقه جرم تلقی می شود، ولی در قرآن اشارهای به آن نشده. وی در توضیح تفاوت و تناقض موجود میان فقه با قرآن میگوید:
"فقه مشکلاتی دارد – مرحوم علامه طباطبایی، از فقهای برجسته و صاحب المیزان، میگوید ممکن است کسی مجتهد شود ولی لای قرآن را هم بازنکرده باشد. و میرزا محمود شهابی، مؤلف اخبار فقه هم گفته در تمام فقه به شش آیه استناد میشود. از پیامبر روایت است که گفت "از من هیچ چیزی نقل نکنید. هر چه به نقل از من گفتند، نگذارید بماند تا فقط قرآن باقی بماند." چون میدانست که در نبود او، راست و دروغ از قول او نقل میکنند. از آنجا که فقه تنظیم کننده رابطه با قدرت بوده، به تدریج، گسستگی و بریدگیاش از قرآن بیشتر شده تا این که عملاً تبدیل شده به دینی خالی از حقوق و پر از تکلیف. دلیلش این است که ماهیت فقه، تکلیفمدار است."
"یکی از روحانیون به آلمان آمده و کتاب "حقوق انسان در اسلام را خوانده بود. با من تماس گرفت و میخواست بداند چگونه میتوان کاری کرد که یک مرجع دینی این حقوق را تصدیق کند. وی را به آیت الله منتظری معرفی کردم تا پرسش خود را با ایشان در میان بگذارد. حاصل این سؤآل و جواب، اولین جزوه حقوق انسان است که یک مرجع شیعه در طول تاریخ شیعه انتشار داده. البته کامل نیست؛ ولی همین که هستهست، حاصل مشاوره آن فرد روحانی با آیت الله منتظری است. مگر میشود دستگاه روحانی نسبت به حقوق انسان و حقوق شهروندی او، نسبت به حقوق جامعهها، حقوق طبیعت، به کرامت انسان، لاقید باشد؟ اگر هیچکدام از این موارد در فقه ذکر نشده، این چه جور فقهی است؟"
به گفته آقای بنیصدر، "حکومت دینی – هر دینی، در هر کجای دنیا – ناممکن است. "حکومت دینی" ممکن نیست، و اگر دین به سراغ حکومت برود، به لحاظ رابطهای که با قدرت پیدا میکند، "دینِ دولتی" حاکم میشود. یعنی قدرت، دین را وسیله میکند برای حکومت. ولی غیرممکن است که دین، قدرت را وسیله کند برای حکومت. برای این که قدرت، توجیه لازم دارد؛ یا باید دین، قدرت را وسیله کند یا اگر این کار را نکند، قدرت به دنبال مقام دیگری میرود. دین برای آزادی و استقلال و حقوقمند زیستن انسان است، نه برای تصدی دولت."
در این باره که آیا دین اسلام آزادی بیان را – بی حد و حصر – می پذیرد، آقای بنیصدر میگوید "درقرآن به صراحت آمده که "به هر قولی، گوش دهید و بهترین آن را پیروی کنید." از این صریحتر و کامل در هیچ کجا و هیچ دینی به آزادی بیان و عمل اشاره نشده – جریان آزاد اندیشهها و اطلاعات. در دین که نمیشود سانسور باشد.
راههای تماس با برنامه صفحه آخر:
شماره تلفن گرفتن پیام فقط برای پخش در برنامه تقدیمی:
00 1 202 382 5982
ایمیل برای ارسال فیلم و ویدئو
lastpage@voanews.com
نشانی فیسبوک برنامه:
Voalastpage
تلگرام بخش فارسی صدای آمریکا:
farsivoa
* نظر مهمانان محترم برنامه الزاما نظر صدای آمریکا نیست.