نوشته دنیس راس، انستیتو واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک
واژه «بهار عربی» همیشه اسم بی مسمایی بود. تحول از یک حاکمیت استبدادی به استقرار دموکراسی هیچگاه یک تحول سریع نبوده است. دموکراسی واقعی فقط به معنای برگزاری انتخابات نیست و مستلزم پدید آمدن فرهنگ سیاسی مدارا و احترام به حقوق اقلیت ها و نیز نهادهایی است که حاکمیت قانون را اجرا کنند، باید آمادگی برای پذیرش نتیجه انتخابات، حتی به هنگام شکست به وجود بیاید، باید این آگاهی و شناخت ایجاد شود که حاکمیت به معنای توجه و انحصار قدرت در دست یک گروه و حذف بقیه نخواهد بود.
سال ٢٠١١ نه تنها با «بهار عربی» مصادف شد، بلکه نوعی «بیداری» در بسیاری از کشورهای خاورمیانه پدید آمد. این بیداری و آگاهی به این مفهوم بود که مردم ناگهان خود را نه به منزله افراد مطیع، بلکه در مقام شهروندان کشور دیدند، در مقام شهروندانی که حق داشتند خواستهای خود را مطرح کنند، انتظارات، امیدها و صدایی داشته باشند و مهمتر از هر مسئله دیگری از مقامات کشور بخواهند پاسخگو باشند. پس از گذشت چهل سال از حاکمیت دولتمردانی که به آن ها تحمیل شده بود، مردم امیدهای خود را تعریف کردند و از حاکمان خود خواستند تا به ندای آن ها گوش دهند و آرمان های خود را ابراز کنند، مردم خواهان پاسخگویی مقامات کشور شدند. مردم مصر، تونس، سوریه و یمن گفتند «دیگر کافی است».
فقط در سوریه که حکومت شهروندان خود را به قتل می رساند و به جای تغییر حکومت، مردم را سرکوب می کند، دولت هنوز بر سر قدرت مانده است. با این وجود، بشار اسد در شرایطی بر مسند قدرت تکیه زده است که شعله های آتش جنگ داخلی این کشور زبانه می کشند و بخش های بزرگی از کشوری به نام سوریه نابود شده است.
حالا در مصر هم شاهد هستیم که برخی خواهان وقوع انقلاب دوم شده اند. ما در ایالات متحده و در مقام هواداران دموکراسی به راحتی با این ایده که یک رهبر برگزیده، نه با برگزاری انتخابات مجدد و بلکه با درخواست مردم در خیابان ها از قدرت برکنار شده است، کنار نمی آییم. این در حالی ست که شاهد بودیم ارتش مصر، با وجودی که در موضع دشواری قرار دارد به درخواست های مردم پاسخ مثبت می دهد، اما نباید واقعیت عمیق تری را که در مصر وجود دارد، نادیده بگیریم. پرزیدنت محمد مرسی و اخوان المسلمین زمانی که بر سر قدرت بودند به گونه ای عمل کردند که گویی بر یک حکومت استبدادی دیگر حکم می رانند. درست است که آقای مرسی رئیس جمهوری برگزیده مردم بود اما او و همکارانش در اخوان المسلمین به شیوه ای عمل کردند که گویی قصد دارند با اعمال قدرت و کنترل حکومت کنند. مرسی به جای این که از همه گروه ها و احزاب دعوت همکاری به عمل بیاورد، بیشتر اعضای اخوان المسلمین را در دولت خود منصوب کرد و به جای نظرخواهی از مردم با صدور حکم و دستور حکومت می کرد. مرسی اطمینان حاصل کرد که اسلام گراها مسئولیت تدوین قانون اساسی جدید را به عهده بگیرند، او خبرنگاران را به اتهام «توهین» به رئیس جمهوری مجازات و قضاتی را که با او مخالف بودند، برکنار کرد و نیازهای اقتصادی کشور را نادیده گرفت.
جنبش «تمرد» در ناامیدی و سرخوردگی اقشار بسیار وسیعی از مردم مصر از حاکمیت مرسی و اخوان المسلمین ریشه داشت. مسئله فقط حذف گروه ها و افراد دیگر و هراس از آن نبود که تصمیم مرسی برای استقرار یک حکومت اسلامی در مصر نبود، بلکه مردم این کشور نگران ناتوانی و بی عرضگی رهبران کشور در رویارویی با مشکلات مصر بودند. نرخ بیکاری به طور قابل توجهی بالا رفته بود، روزی چند بار برق قطع می شد و این ها با کمبود نان، صف های طولانی خرید بنزین و سوخت و فقدان فزاینده حاکمیت نظم و قانون در کشور نیز مردم را به ستوه آورده بود. فقط مردم سکولار و لیبرال در خیابان ها تظاهرات نمی کردند، بلکه اقشار وسیعی از جامعه که همه آن ها چاره دیگری به جز اعتراض نداشتند نیز در این راهپیمایی ها حضور داشتند.
از این منظر، مورد مصر شبیه الجزیره نیست که ارتش برای باطل کردن انتخابات وارد عمل شد و از به قدرت رسیدن رهبری اسلام گرایی که با رای مردم انتخاب شده بود، جلوگیری کرد. این مردم مصر بودند که به واقع نافرمانی مدنی کردند، سر به شورش گذاشتند و خواهان اصلاح شرایط شدند. تردیدی نیست که هم اکنون در مورد آینده و تحولات آتی این کشور پرسش هایی مطرح می شوند: آیا ارتش واقعاً راه را برای گذار سیاسی هموار خواهد کرد؟ آیا اخوان المسلمین نسبت به برکناری از قدرت را کماکان با خشونت پاسخ خواهد داد؟ اگر فرض بر این باشد که اخوان المسلمین به خشونت متوسل نشود، آیا این جنبش بار دیگر اجازه مشارکت سیاسی در امور کشور را خواهد یافت؟ به هر حال، اخوان در مصر یک نیروی اجتماعی محسوب می شود. آیا عوامل متفاوت و مختلفی که تنها توافق آن ها بر سر سرنگونی مرسی و اخوان المسلین بود، می توانند در انتخابات آتی به یک نیروی معتبر و کارآمد بدل شوند؟ به واقع، اگر اخوان اجازه بیابند که در روند سیاسی کشور مشارکت داشته باشند و این سازمان و همبستگی آن بار دیگر در انتخابات موفق عمل کند، چه خواهد شد؟ با وجودی که با توجه به از دست رفتن اعتبار اخوان و شکست آشکار این گروه در اذهان عمومی مردم مصر احتمال چنین امری اندک است اما این سازمان هنوز در این کشور مطرح بوده و افراد و گروه هایی که علیه مرسی به خیابان ها آمدند و بسیح شدند نشان دادند که از توانایی حضور گسترده و نافرمانی مدنی علیه رئیس جمهوری مصر برخوردار هستند. اما آیا این گروه ها می توانند یک نیروی سیاسی مثبت بیافرینند؟
در حالی که ایالات متحده برای پاسخ به این پرسش ها نفوذ محدودی دارد، اما تحولات آتی مصر برای منافع کشور ما مهم است. سقوط مصر و دولت آن به معنای تهدیدی برای بی ثباتی در سراسر منطقه خاورمیانه است و به نفع ایالات متحده نیز نخواهد بود. در شرایطی که همیشه توطئه و بدگمانی حضور ما در این کشورها وجود دارند، ما باید روی اصول کلیدی خود ایستادگی کنیم و حامی هیچ گروه و یا حزب خاصی در مصر نباشیم. پرزیدنت اوباما در واکنش به برکناری مرسی از سوی ارتش، رویکرد کشور در قبال این تحولات را به خوبی روشن کرد.
در حال حاضر، ما باید بر ضرورت گذار سیاسی معتبری تاکید کنیم که تاریخ برگزاری انتخاباتی را تعیین می کند که رئیس جمهوری جدید را انتخاب کند چون این امر زمینه را برای برگزاری انتخاباتی فراهم می کند که افرادی که مرتکب خشونت شدند را از صحنه سیاسی کشور حذف خواهد کرد و از همه احزاب و جناح ها خواهد خواست تا از ارتکاب به خشونت خودداری کنند. در همین ضمن، دولت موقت ترغیب می شود تا به نیازهای اقتصادی مردم رسیدگی کند و پس از انتخابات نیز از آن ها طفره نرود.
هنوز پیش بینی برای تحولات آینده مصر و رهنمون شدن آن به مسیری امیدوارکننده خیلی زود است. با این وجود مسئله ای که به طور قطع و اطمینان می توان از آن سخن راند این است که اخوان المسلمین چنین مسیری را برای کشور و رهبری آینده آن هموار نکردند و تقسیم قدرت و مسئولیت پذیری بخشی از این مسیر بود. یافتن راهکاری برای مشکلات عدیده مصر به این عوامل کلیدی متکی خواهد بود.
این مقاله در تارنمای WashingtonInstitute.org ، موسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک منتشر شده است
واژه «بهار عربی» همیشه اسم بی مسمایی بود. تحول از یک حاکمیت استبدادی به استقرار دموکراسی هیچگاه یک تحول سریع نبوده است. دموکراسی واقعی فقط به معنای برگزاری انتخابات نیست و مستلزم پدید آمدن فرهنگ سیاسی مدارا و احترام به حقوق اقلیت ها و نیز نهادهایی است که حاکمیت قانون را اجرا کنند، باید آمادگی برای پذیرش نتیجه انتخابات، حتی به هنگام شکست به وجود بیاید، باید این آگاهی و شناخت ایجاد شود که حاکمیت به معنای توجه و انحصار قدرت در دست یک گروه و حذف بقیه نخواهد بود.
سال ٢٠١١ نه تنها با «بهار عربی» مصادف شد، بلکه نوعی «بیداری» در بسیاری از کشورهای خاورمیانه پدید آمد. این بیداری و آگاهی به این مفهوم بود که مردم ناگهان خود را نه به منزله افراد مطیع، بلکه در مقام شهروندان کشور دیدند، در مقام شهروندانی که حق داشتند خواستهای خود را مطرح کنند، انتظارات، امیدها و صدایی داشته باشند و مهمتر از هر مسئله دیگری از مقامات کشور بخواهند پاسخگو باشند. پس از گذشت چهل سال از حاکمیت دولتمردانی که به آن ها تحمیل شده بود، مردم امیدهای خود را تعریف کردند و از حاکمان خود خواستند تا به ندای آن ها گوش دهند و آرمان های خود را ابراز کنند، مردم خواهان پاسخگویی مقامات کشور شدند. مردم مصر، تونس، سوریه و یمن گفتند «دیگر کافی است».
فقط در سوریه که حکومت شهروندان خود را به قتل می رساند و به جای تغییر حکومت، مردم را سرکوب می کند، دولت هنوز بر سر قدرت مانده است. با این وجود، بشار اسد در شرایطی بر مسند قدرت تکیه زده است که شعله های آتش جنگ داخلی این کشور زبانه می کشند و بخش های بزرگی از کشوری به نام سوریه نابود شده است.
حالا در مصر هم شاهد هستیم که برخی خواهان وقوع انقلاب دوم شده اند. ما در ایالات متحده و در مقام هواداران دموکراسی به راحتی با این ایده که یک رهبر برگزیده، نه با برگزاری انتخابات مجدد و بلکه با درخواست مردم در خیابان ها از قدرت برکنار شده است، کنار نمی آییم. این در حالی ست که شاهد بودیم ارتش مصر، با وجودی که در موضع دشواری قرار دارد به درخواست های مردم پاسخ مثبت می دهد، اما نباید واقعیت عمیق تری را که در مصر وجود دارد، نادیده بگیریم. پرزیدنت محمد مرسی و اخوان المسلمین زمانی که بر سر قدرت بودند به گونه ای عمل کردند که گویی بر یک حکومت استبدادی دیگر حکم می رانند. درست است که آقای مرسی رئیس جمهوری برگزیده مردم بود اما او و همکارانش در اخوان المسلمین به شیوه ای عمل کردند که گویی قصد دارند با اعمال قدرت و کنترل حکومت کنند. مرسی به جای این که از همه گروه ها و احزاب دعوت همکاری به عمل بیاورد، بیشتر اعضای اخوان المسلمین را در دولت خود منصوب کرد و به جای نظرخواهی از مردم با صدور حکم و دستور حکومت می کرد. مرسی اطمینان حاصل کرد که اسلام گراها مسئولیت تدوین قانون اساسی جدید را به عهده بگیرند، او خبرنگاران را به اتهام «توهین» به رئیس جمهوری مجازات و قضاتی را که با او مخالف بودند، برکنار کرد و نیازهای اقتصادی کشور را نادیده گرفت.
جنبش «تمرد» در ناامیدی و سرخوردگی اقشار بسیار وسیعی از مردم مصر از حاکمیت مرسی و اخوان المسلمین ریشه داشت. مسئله فقط حذف گروه ها و افراد دیگر و هراس از آن نبود که تصمیم مرسی برای استقرار یک حکومت اسلامی در مصر نبود، بلکه مردم این کشور نگران ناتوانی و بی عرضگی رهبران کشور در رویارویی با مشکلات مصر بودند. نرخ بیکاری به طور قابل توجهی بالا رفته بود، روزی چند بار برق قطع می شد و این ها با کمبود نان، صف های طولانی خرید بنزین و سوخت و فقدان فزاینده حاکمیت نظم و قانون در کشور نیز مردم را به ستوه آورده بود. فقط مردم سکولار و لیبرال در خیابان ها تظاهرات نمی کردند، بلکه اقشار وسیعی از جامعه که همه آن ها چاره دیگری به جز اعتراض نداشتند نیز در این راهپیمایی ها حضور داشتند.
از این منظر، مورد مصر شبیه الجزیره نیست که ارتش برای باطل کردن انتخابات وارد عمل شد و از به قدرت رسیدن رهبری اسلام گرایی که با رای مردم انتخاب شده بود، جلوگیری کرد. این مردم مصر بودند که به واقع نافرمانی مدنی کردند، سر به شورش گذاشتند و خواهان اصلاح شرایط شدند. تردیدی نیست که هم اکنون در مورد آینده و تحولات آتی این کشور پرسش هایی مطرح می شوند: آیا ارتش واقعاً راه را برای گذار سیاسی هموار خواهد کرد؟ آیا اخوان المسلمین نسبت به برکناری از قدرت را کماکان با خشونت پاسخ خواهد داد؟ اگر فرض بر این باشد که اخوان المسلمین به خشونت متوسل نشود، آیا این جنبش بار دیگر اجازه مشارکت سیاسی در امور کشور را خواهد یافت؟ به هر حال، اخوان در مصر یک نیروی اجتماعی محسوب می شود. آیا عوامل متفاوت و مختلفی که تنها توافق آن ها بر سر سرنگونی مرسی و اخوان المسلین بود، می توانند در انتخابات آتی به یک نیروی معتبر و کارآمد بدل شوند؟ به واقع، اگر اخوان اجازه بیابند که در روند سیاسی کشور مشارکت داشته باشند و این سازمان و همبستگی آن بار دیگر در انتخابات موفق عمل کند، چه خواهد شد؟ با وجودی که با توجه به از دست رفتن اعتبار اخوان و شکست آشکار این گروه در اذهان عمومی مردم مصر احتمال چنین امری اندک است اما این سازمان هنوز در این کشور مطرح بوده و افراد و گروه هایی که علیه مرسی به خیابان ها آمدند و بسیح شدند نشان دادند که از توانایی حضور گسترده و نافرمانی مدنی علیه رئیس جمهوری مصر برخوردار هستند. اما آیا این گروه ها می توانند یک نیروی سیاسی مثبت بیافرینند؟
در حالی که ایالات متحده برای پاسخ به این پرسش ها نفوذ محدودی دارد، اما تحولات آتی مصر برای منافع کشور ما مهم است. سقوط مصر و دولت آن به معنای تهدیدی برای بی ثباتی در سراسر منطقه خاورمیانه است و به نفع ایالات متحده نیز نخواهد بود. در شرایطی که همیشه توطئه و بدگمانی حضور ما در این کشورها وجود دارند، ما باید روی اصول کلیدی خود ایستادگی کنیم و حامی هیچ گروه و یا حزب خاصی در مصر نباشیم. پرزیدنت اوباما در واکنش به برکناری مرسی از سوی ارتش، رویکرد کشور در قبال این تحولات را به خوبی روشن کرد.
در حال حاضر، ما باید بر ضرورت گذار سیاسی معتبری تاکید کنیم که تاریخ برگزاری انتخاباتی را تعیین می کند که رئیس جمهوری جدید را انتخاب کند چون این امر زمینه را برای برگزاری انتخاباتی فراهم می کند که افرادی که مرتکب خشونت شدند را از صحنه سیاسی کشور حذف خواهد کرد و از همه احزاب و جناح ها خواهد خواست تا از ارتکاب به خشونت خودداری کنند. در همین ضمن، دولت موقت ترغیب می شود تا به نیازهای اقتصادی مردم رسیدگی کند و پس از انتخابات نیز از آن ها طفره نرود.
هنوز پیش بینی برای تحولات آینده مصر و رهنمون شدن آن به مسیری امیدوارکننده خیلی زود است. با این وجود مسئله ای که به طور قطع و اطمینان می توان از آن سخن راند این است که اخوان المسلمین چنین مسیری را برای کشور و رهبری آینده آن هموار نکردند و تقسیم قدرت و مسئولیت پذیری بخشی از این مسیر بود. یافتن راهکاری برای مشکلات عدیده مصر به این عوامل کلیدی متکی خواهد بود.
این مقاله در تارنمای WashingtonInstitute.org ، موسسه واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک منتشر شده است