در ابتدای برنامه "صفحه آخر" این هفته، به رویداد ۶۰ سال قبل در دانشگاه تهران اشاره شد.
قرار بود ریچارد معاون نیکسون رئیس جمهوری آمریکا به ایران بیاید و روز شانزدهم آذر از دانشگاه تهران دکترای افتخاری حقوق بگیرد. تاریخ سفر او از یکماه قبل در رسانه های ایران اعلام شده بود.
روز ۱۵ آذر، اطراف بازار تهران در اعتراض به سفر نیکسون شلوغ شد؛ به ویژه که دو روز قبل از آن، رابطه ایران با انگلیس از سر گرفته شده بود و مردم این ها را از نتایج کودتای ۲۸ مرداد دو سال قبل و علیه آرمان های ملی که دکتر مصدق در سر داشت، میدیدند.
همچنین در همان روزها، محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی برقرار بود. در چنین وضعیت بحرانی، اعتراض خیابانی مردم در روز ۱۵ آذر، زمینه را فراهم کرد تا گارد شاهنشاهی برای اولین بار در محوطه دانشگاه تهران مستقر شود؛ اقدامی که اعتراض دانشجویان، و بیش از همه اعتراض دانشجویان دانشکده فنی را به دنبال داشت.
در پی درگیری، نیروهای گارد دانشجویان معترض را به گلوله بستند. سه نفر کشته، بیست تا سی نفر مجروح و همین تعداد دانشجو بازداشت شدند. بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی در محوطه دانشگاه با گلوله نظامیان کشته شدند. روز ۱۶ آذر از آن زمان در ایران روز دانشجو نام گرفت.
اما موضوع برنامه عمدتاً به گفتگو با مهندس حشمت الله طبرزدی – فعال دانشجویی سابق و دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران درباره جنبش های دانشجویی بعد از انقلاب اختصاص داشت.
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
نشریه "موج جوان" وابسته به بسیج دانشجویی درباره ۱۷ تیر ۱۳۷۸ نوشته است: "به صورت خلاصه و صریح، موضوع از این قرار بود که عده ای از دانشجویان مجتمع خوابگاهی کوی دانشگاه تهران واقع در امیرآباد شمالی در واکنش به توقیف روزنامه سلام از سوی مراجع قانونی تجمع بدون مجوزی در محوطه خوابگاه و سپس در بیرون آن ترتیب دادند. پس از گذشت چند ساعت، هجوم نیروهای انتظامی به داخل مجتمع و به ویژه به ساختمان های ۲۱ و ۲۲ در کوی دانشگاه منجر به تخریب اموال، فوت یک میهمان و آسیب دیدگی تعدادی از دانشجویان شد. مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان دانشگاه تهران سخنرانی کردند و به صورت جداگانه با دانشجویان آسیب دیده دیدار کردند و مراتب ناراحتی خویش را اعلام داشتند. دامنه حوادث به بیرون کوی و خیابانها کشیده میشود و چند روزی تعدادی از خیابان های تهران به محل تاخت و تاز عناصر معاند و آشوب طلب تبدیل میشود. نهایتاً در ۲۳ تیر، راه پیمایی بزرگ مردم تهران و بسیج عمومی آحاد مردم، چشم فتنه را کور، و غائله را ختم میکند."
آقای طبرزدی که مستقیماٌ در جریان ماجرا بوده میگوید: "اولاً در آن زمان زمینههای بسیار زیادی وجود داشت که دانشجویان میخواستند به نحوههای گوناگون اعتراضشان را بیان کنند. یادم است روز ۱۵ تیر به دلیل این که برخی، از جله خود من، بازداشت شده بودند، بسیاری از دانشجویان در پارک لاله تجمع کردند. دانشجویان از طیف های مختلف به مناسبتهای گوناگون حرکات اعتراضی داشتند. میشود گفت جنبش دانشجویی منتظر یک فرصت بود تا به هر بهانهای اعتراض خود را علیه وضع موجود اعلام کند."
وی افزود: "توقیف روزنامه سلام به دلیل این که طرح سعید امامی برای محدود کردن و بستن مطبوعات را افشا کرده بود، باعث حرکت دانشجویان شد. و با حرکت دانشجوها، متأسفانه نیروهای انتظامی و امنیتی با لباس شخصی حملهور شدند و سرکوب کردند و کشتند. جنبش تا چند روز ادامه داشت و آنها برای این که بتوانند جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ را به طور کامل سرکوب کنند، هزاران جوان را دستگیر کردند. "
طبرزدی افزود: "آن موقع ما در زندان اوین بودیم. اینقدر جوان و دانشجو گرفته بودند که نه تنها بندهای اوین پر شده بود، بلکه جایی به اسم حسینیه پر از زندانی بود، زندانها و برخی از پادگانهای سپاه پر از زندانی شده بود. یادم هست که در چندین ماه پس از پایان جنبش دانشجویی ۱۸ تیر، تعداد زیادی از دانشجویان با شکنجه و سرکوب رو به رو بودند. رژیم به راحتی نتوانست جنبش را سرکوب کند و حتی برای ایجاد وحشت در بقیه دانشجوها، برای برخی حکم اعدام صادر کرد."
این فعال سیاسی افزود:"اما متأسفانه سرکوبی که در سال ۱۳۷۸ صورت گرفت، جنبش دانشجویی را به این نتیجه رساند که هزینه اعتراضات و مبارزات دموکراتیک، هزینه بسیار سنگینی خواهد بود. همین موجب شد تا جنبش دانشجویی به مطالعه بنشیند برای برنامههایی که در سالهای بعد داشت و برای شرایطی که الآن هست."
قتل دانشجویان به دست مسعود دهنمکی و مهدی صفریتبار
در تیر ماه ۱۳۷۸ دستکم یک دانشجو کشته شد. در همان روز و روزهای بعد شش دانشجو از جمله سعید زینالی بازداشت شدند و دیگر هیچ خبری به خانواده هایشان ندادند.
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
برادر یکی از دانشجویان به نام عزت ابراهیمنژاد به رسانهها گفت: "زمانی که انصار حزب الله عزت را زدند، جلوی در اصلی کوی دانشگاه بین دانشجوها بود، در یک لحظه سه چهار نفر او را کنار کشیدند، بر سرش ریختند و بچهها از دور دیدند که ریختهاند بر سر عزت و با باتوم و زنجیر به جانش افتادهاند؛ چون قوزک پایش شکسته بود. زمانی که جنازه را آوردند، ران، کتف و دو دست او شکسته بود. فیلم آن هم موجود است. دانشجویان وقتی دیدند عزت را دارند میزنند، یک دفعه حمله کردند. متأسفانه دیر عمل کردند و یکی از اعضای انصار حزبالله سلاحش را درآورد و دقیقاً از فاصله یک متری شلیک کرد به سر عزت، که به چشم چپش اصابت کرد و وارد ناحیه مغز او شد. لحظهای که این اتفاق افتاد دقیقاً ده دقیقه به هفت بود. تیر خلاص را مهدی صفریتبار – پسر امام جمعه اسلامشهر و نماینده وقت رهبر در ستاد مشترک سپاه –– با اسلحه پدرش به عزت ابراهیمنژاد شلیک کرد."
مسعود دهنمکی هم سردسته گروهی از انصار بود که با زنجیر و چماق عزت را تا دم مرگ زدند. خانواده ابراهیم نژاد پیگیری کردند و این دو نفر را به دادگاه کشاندند. فضا هم برای پیگیری مناسب بود – دولت آقای خاتمی و وزیر کشور و بعضی دیگر از اعضای کابینه مثل وزیر علوم، تلاش میکردند تا میانه را بگیرند. آنها به شدت مخالف سرکوب دانشجویان بودند.
این خود فضا را آماده میکرد برای این که کسانی مثل خانواده عزت ابراهیمنژاد قتل فرزندشان را پیگیری کنند. چون قاتلان مشخص بودند. آنها را به دادگاه فراخواندند؛ و حتی در آنموقع عدهای از فرماندهان نیروهای انتظامی که مستقیماً در ضرب و شتم خشن و منجر به مرگ دانشجویان دست داشتند، به دادگاه فراخوانده شدند. اما در نهایت صفری تبار، دهنمکی و بقیه همگی تبرئه شدند.
در دادگاهی که برای متهمین ۱۸ تیر برگزار شد، تنها حکمی که دادگاه صادر کرد برای یک سرباز وظیفه نیروی انتظامی بود که جرمش را سرقت ریشتراش از اتاق یکی از دانشجویان در خوابگاه ویران شده عنوان کردند.
هم در رسانهها، هم بین دانشجویان و هم در بین مردمی که اخبار را دنبال میکردند، این خبر به ریشخند نفرتانگیز حکومت در برابر خواستهای مدنی دانشجویان تعبیر شد.
آیا دلیل افول جنبش دانشجویی فقط سرکوب و سرنیزه است؟
رژیم با این تمهیدات به سختی بالاخره موفق شد جنبش دانشجویی را سرکوب و تارومار کند. بی تردید دلیل سرکوب هیچ جنبشی فقط سرنیزه نیست. پس عوامل دیگر موفقیت رژیم چه بود؟
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
آقای طبرزدی می گوید: "جامعه ایران همواره زیر سرکوب بوده. اگر به لحاظ تاریخی یا سیاسی نگاه کنید، میبینید که در دورهای – در فاصله سال های ۱۳۲۰ تا ۳۲ – جامعه ایران تا حدودی آزاد بود. یا در دوره انقلاب که در دوره کوتاهی آزاد بود و سوای آن، سرکوب و بگیر و ببند همواره وجود داشته. به همین دلیل، جامعه ایران و به ویژه طبقه متوسط و جامعه مدنی نتوانسته شکل بگیرد. بار عدم توانمندی جامعه مدنی را احزاب و سازمان ها به دوش میکشیدند."
وی افزود: "پیش از انقلاب سه جبهه اصلی داشتیم: چپها، ملیها و اسلامگراها. این سه جبهه می توانستند با مطرح کردن مدینه فاضله و آرمانگرایی، تا حدود زیادی اتحاد و وحدت در جنبشها و به ویژه جنبش دانشجویی به وجود بیاورند. پس از انقلاب متأسفانه شرایط تغییر کرد یعنی دو جبهه چپ و جبهه ملی سرکوب شدند و اسلامگراها، آن هم از نوع «خمینیسم» و روحانیون و روحانیت، توانستند قدرت را در دست بگیرند. حتی گروههایی مثل طرفداران شریعتی، مجاهدین و جنبشهای موسوم به نهضت آزادی هم سرکوب شدند. این گروهها نتوانستند آرمانها و خواستهایشان را بازتولید کنند و بهروز کنند."
طبرزدی افزود: "جبهه خمینی یکهتاز شد و حکومت و ابزار قدرت را در دست گرفت. با سرکوب جبهههای مختلف، جنبش دانشجویی تا حدود زیادی تنها ماند و باید این بار را به تنهایی به دوش بکشد. بعد از سرکوب شدید سال ۱۳۷۸، جنبش دانشجویی بازنگری را آغاز کرد تا ببیند در شرایط جدید که حکومت یکپارچه است و سرکوب می کند؛ و حزبی است که قوه، بازوی نظامی و امنیتی، شورای نگهبان و همه ابزارهای قدرت را در دست دارد. یکهتاز میدانِ رهبری است."
"در وضعیت جدید جنبش دانشجویی به این نتیجه رسید که بایستی الگوهای مبارزاتی خود را بازتعریف کند. یعنی ما در وضعیت کنونی دیگر جنبشی نداریم که مثل گذشته با آرمانگرایی وشعار بشود آن را در میدان نگه داشت. جنبش جدید دارد متناسب با وضع موجود، از الگوهای مبارزاتی و این که چطور باید در صحنه باشد تعریف جدیدی به دست میدهد. خودش دارد راه ارائه میدهد، برنامه ریزی میکند، تحلیل میکند؛ و به همین دلیل است که فقط سرنیزه نیست که آجنبش دانشجویی را به انفعال واداشته، بلکه یک تعریف جدید هم هست.
میبینیم که جنبش دانشجویی در مسائل حقوق زنان، محیط زیست، و انتخابات فعالیت میکند. پیش از انقلاب، دانشجویان در مبارزات انتخاباتی مشارکتی نداشتند. ولی در وضعیت جدید میبینیم شیوههای جدیدی پیش گرفتهاند تا در مسائل اجتماعی تأثیرگذار شوند."
جنبش دانشجویی پیشتاز است یا پیرو جنبش سراسری؟
آقای طبرزدی در پاسخ به این سوال که جنبش دانشجویی فعلی پیشتاز است یا فقط وقتی فضای عمومی و سراسری برای درخواستها – از خواست های کوچک مدنی تا خواست های بزرگ سیاسی – آمادگی داشته باشد، جنبش دانشجویی پا پیش می گذارد گفت: "درهمه مقاطع سیاسی، جنبش کارگران و خواستهایی که مطرح میکنند عمدتاً خواستهای صنفی است. یا جنبش زنان که مسأله برابری با مردان را مطرح میکند. یا جنبش معلمها که اخیرا بسیار فعال است؛ اما بازهم خواستهای صنفی را مطرح میکنند. جنبش دانشجویی همواره وقتی وارد کارزار و مبارزه شده، جلوتر از زمان خودش و عامتر از مسائل شغلی و خواستهای صنفی را مطرح میکند."
"در جنبش دانشجویی سال ۷۸ آزادی اندیشه مطرح شد، رسیدگی به قتل های زنجیرهای و درخواست معرفی و محاکمه عامل یا عاملان آنها. جنبش دانشجویی مشخصاً میگفت دستگاههای استصوابی در دستگاههای انتخابی دخالت نکنند. جنبش دانشجویی در گذشته هم اولاً خواستهای ملی و کلان را مطرح کرده و دوم این که این خواستها، خاستگاه پیشروانه و ترقی خواهانهای دارد که گروههای دیگر مطرح نمیکنند."
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
به گفته آقای طبرزدی "البته جنبش دانشجویی به لحاظ خاستگاه و طبقه اجتماعی در واقع خواستهای نوتر و بیشتری را مطرح میکند؛ اما این طور نیست که بینیاز از پشتوانه باشد. وقتی جنبش دانشجویی حرکت میکند باید حزبهای قدرتمندی باشد تا آن را حمایت کند. ولی متأسفانه در جامعه پس از انقلاب حزبها همه سرکوب شدند. پیش از انقلاب حزبها و سازمان های معتددی از چپ، ملی و اسلامگرا وجود داشت که پشتوانه فکری و مادی و مبارزاتی برای جنبش دانشجویی بودند. به این ترتیب جنبش دانشجویی ناچار شد بار سنگین مبارزات را به تنهایی بر دوش خود حمل کند. به همین دلیل، جنبش دانشجویی پیشروست ولی در عین حال نیازمند آن است که از سوی جنبشهای عام اجتماعی، طبقه متوسط به ویژه از سوی نهادهای مدنی و جامعه مدنی مورد حمایت قرار بگیرد.
اما حکومت همه این نهادها، سازمانها و حزبها را سرکوب و منزوی کرده و ناگزیرشان کرده که به خارج از کشور فرار کنند. و در داخل کشور یک سری حزب به وجود میآورد که در جبهه اعتدال یا اصلاحات تعریف میشوند. البته حتی بخشهایی از آنها هم سرکوب میشوند و بخشی از آنها را نگه میدارد و هزینه جنبش را برای دانشجویان بالا میبرد و به آنها پیام میدهد که اگر میخواهید فعالیت کنید به این حزبهایی بپیوندید که مورد تأیید وزارت کشور هستند. متأسفانه پشتوانه جنبش دانشجویی به دلیل سرکوبهای شدید دو سه دهه گذشته، تضعیف شده و میبینیم که جنبش دانشجویی تنها در زمانهای مشخصی حرکت میکند. الآن در دانشگاه تمام دانشجویان پرونده دارند، نیروهای امنیتی و وابسته به حکومت روی تمام آنها نظارت دارند و به محض کوچکترین حرکتی آنها را شناسایی میکنند و به آنها تذکر و اخطار میدهند و اخراج میکنند."
آیا راهکاری برای جنبش دانشجویی هست؟
حشمت الله طبرزدی در پاسخ میگوید: "متأسفانه جامعه سیاسی ما با رکود روبروست – از یک سو جامعهای است که سرکوب شدیدی برآن اعمال می شود. کافیست اندکی از سرکوب برداشته شود، و آنوقت وضعیت کاملاً تغییر میکند. دوم این که درون اوپوزیسیون اختلاف هاست. در اوپوزیسیونی که بتواند از جنبش های اجتماعی حمایت کند، همدلی و یکدلی واتحاد نمیبینید. سوم این که حکومت از شیوههای گوناگون تزویر استفاده میکند. بنابراین به نظر من ما راهی جز اتحاد، همبستگی و حمایت از جنبش دانشجویی نداریم. باید همین جنبشهای موجود را گسترش دهیم. باید از فرصتهای گوناگونی که پیش میآید استفاده کرد و جنبش دانشجویی را تقویت کرد."
«یار دبستانی» و مصایب سراینده ترانه
ترانه- سرود "یار دبستانی" بی تردید فراگیرترین صدای مشترک جنبش دانشجویی بعد از انقلاب است – این ترانه که در سال ۵۹-۵۸ خوانده شد، از ۱۸ تیر ۷۸ رسماً به سرود جنبش دانشجویی تبدیل شد.
داستان ترانه از این قرار است که سال ۵۹ فیلمی در ایران اکران شد به نام «از فریاد تا ترور». این فیلم و ترانهاش کار منصور تهرانی، و خواننده آن فریدون فروغی است.
کمتر ترانهای در میان جوانان این قدر مقبولیت عام پیدا کرده – از جمعهای دانشجویی تا اجراهای اجتماعات دیگر در داخل و خارج از کشور، تا آنجا که حتی مورد سوء استفاده جناحهای مختلف برای کسب قدرت سیاسی قرار گرفته و مثلاً در همآیش انتخاباتی حسن روحانی و دیگران هم از این سرود استفاده شد. به نظر میرسد که این سرود پیونددهنده مردم شده.
اما یار دبستانی برای سازندهاش منصور تهرانی، جدای از افتخارات، و عشق و احترامی که مردم در این سالها به خاطر این ترانه به او هدیه کردند، مصائب زیادی – مادی و معنوی – به بار آورده.
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
از منصور تهرانی سراینده «یار دبستانی» پیش از انقلاب ترانههای مشهور بسیاری پخش شده از جمله خلوت با صدای گوگوش، شب زخمی با صدای ابی، دختر مشرقی با صدای شهره، بزن تار با صدای هایده. وی تا پیش از هجرت از ایران موسیقی متن ۱۷ فیلم را ساخت، و پنج فیلم هم ساخت که هیچ یک اجازه اکران نگرفت. در سه فیلم بازی کرد.
تهرانی در ۱۶ سالگی فیلمی ساخت به نام کلاغپر، که جایزه گرفت و به این ترتیب به سینما و فیلمسازی روی آورد. و «از فریاد تا ترور» چندی پس از آن که روی اکران رفت، پایین کشیده شد و اجازه اکران آن لغو شد. پس از آن مسأله گروه "فرقان" پیش آمد و ترورهای آن گروه را به گردن کارگردان "از فریاد تا ترور" انداختند. هرچند آن مسأله منتفی شد، نام منصور تهرانی جزو لیست سیاه جمهوری اسلامی رفت.
تنها فیلمش که اجازه پخش گرفت "بازرس ویژه" بود. سال ۶۶ بعد از آن که فیلمش به نام "مردان مرداب" که از وزارت ارشاد مجوز هم گرفته بود، با ممنوعیت پخش روبهرو شد، منصور تهرانی که داروندار خود را روی تولید ان فیلم گذاشته بود، تنها با ۴۰۰ دلار که برایش مانده بود به خارج از کشور سفر کرد و خود را به خانوادهاش رساند. وی اکنون ساکن گوتنبرگ آلمان است.
ارثیه پدریاش را صرف خرید قطعه زمینی در ساری کرده بود، که چند سال پیش باخبر شد اوقاف روی آن دست گذاشته و چون فهمیدهاند متعلق به سراینده «یار دبستانی» است، آن را مصادره کردهاند.
مشکل دیگر تهرانی این است که بیست سال است از طرف خوانندگان، و دوستان وهمکارانی که با ایشان کار کرده بود، و بعضی دوستان صمیمی او بودند، بایکوت شده. او میگوید ۲۰ سال است که کار نکرده و خوانندگان میگویند به خاطر یار دبستانی نمیخواهند او برایشان ترانه بسازد.
وی در آلمان هم با مشکلاتی روبهروست: برنامهسازانی که در چند شبکه برنامه دارند، از سر نظرتنگی برنامهای به او نمیدهند.
از روی ترانه یار دبستانی یک انیمیشن ساخته و در لس آنجلس نمایش داده شد. سازندگان انیمیش جایزهای صدهزار دلاری دریافت کردند. تنها در پایان تیتراژ، نوشته شده بود که شعر ترانه از منصور تهرانی است.