روزنامه بریتانیایی دیلی تلگراف در مقالهای به قلم سر اندرو گرین، سفیر پیشین بریتانیا در سوریه و عربستان سعودی، به بررسی دلایل عدم تحقق دموکراسی غربی در خاورمیانه میپردازد، و میگوید کشورهای عربی کمتر از طریق حکومت قانون، و بیشتر از راه لطف و مرحمت اداره میشوند.
آقای گرین مقاله خود را چنین آغاز میکند، در حالی که مشغول نوشتن این سطور هستم، به نظر میرسد که بحران در کوه شنگال حل شده، اما صحنههای وحشتناکی که در هفتههای اخیر صفحههای تلویزیونها را به تسخیر در آورده بود و نیز گزارشهای مصور روزنامهها از آن بحران، افکار عمومی را برانگیختند.
مردم از ما میخواستند که با قدرت تمام به ایزدیها و مسیحیهایی که با شیوههای ظالمانه تحت تعقیب قرار گرفتند، کمک کنیم؛ آنها حق دارند که چنین درخواستی کنند. این مشکلی است که از بین نمیرود. از زمانی که پیکارجویان افراطی بخشهایی از شمال عراق را تصرف کردند، یک میلیون نفر از خانه و کاشانه خود رانده و آواره شدند. دیروز، استاندار دوهک، که صدها هزار نفر در جستجوی پناهگاه به آن استان گریختهاند، درباره «نسلکشی» هشدار داد.
دقیقأ ما ازچه قدرتی برخورداریم؟ این مستلزم ارزیابی واقعبینانه شرایط در آنجا و توانایی های ما برای ایجاد تغییر است. مطمئنأ، در حال حاضر، شرایط در خاورمیانه خطرناکتر و آشفتهتر از نیم قرن گذشته است.
شوق و هیجان سال گذشته در مورد «بهار عربی»، ثابت شد کاملأ گمراهکننده بود. این موج در مصر و لیبی به هرج و مرج کشیده شد. آنهایی که مصمم بودند در «سمت درست و برحق تاریخ» باشند، حالا خود را در سوی اشتباه و نادرست این بحث و جدل میبینند.
دموکراسی از نظر فکری، بخ خودی خود یک راه حل برای جوامع بسیار پیچیده نیست و دخالت غربیها، وضعیت را بطور غیرقابل محاسبهای وخیمتر خواهد کرد.
این دیپلمات پیشین بریتانیا در ادامه میگوید، دلیل بنیادی و اصلی شکست غرب این است که دموکراسی مورد نظر ما، چیری نیست که در کشورهای خاورمیانه – که روابط خانوادگی، قبیلهای، فرقهای و دوستیهای شخصی بر نهادها و دستگاههای دولتی برتری دارد – کارآ مد و مؤثر باشد. اینها مطمنئأ جوامع تحت حکومت قانون نیستند. برعکس، آنها در بهترین وجه میتوانند به عنوان جوامعی بر پایه «لطف در برابر لطف» توصیف شوند.
به عبارت دیگر، در این جوامع، وقتی شما با مشکلی برمی خورید، از طریق خانواده، قبیله و یا محل سکونتتان دنبال کسی میگردید که به کمک شما بشتابد و تقریبأ محال به نظر میرسد که درخواست شما مورد توجه قرار نگیرد، زیرا این نوع ارتباطات خاص بسیار قوی هستند. در کشورهایی که خدمات امنیت اجتماعی کارآمدی در آنها وجود ندارد، امنیت آینده شما فقط به سیستم خانوادههای گسترده و بزرگ وابسته است.
پشت چنین ساختار به ظاهر شکننده، نیروهای مسلح و پلیس مخفی قرار دارند که زیر سایه سلطان، رئیس جمهوری و یا هر کس دیگری که در رأس هرم قدرت قرار دارد، کشور را متفق نگاه میدارد. آن رهبر، با دادن امتیازات گوناگون به گروههای مختلف در جامعه، آنها را با هم نگه میدارد، اما در عین یک مشت آهنین دارد که وقتی لازم باشد، از آن استفاده میکند و مردم هم آن را میفهمند.
مبارک در مصر، اسد در سوریه و صدام در عراق نمونههایی از آن هستند. سلاطین و امیران اردن، بحرین و عربستان سعودی متفاوتند. در گروه دوم کشورها، قساوت کمتری وجود دارد، ولی هر وقت نیاز باشد از مشت آهنین استفاده میشود.
شکست تحقیرآمیز غرب در درک طرز کار داخلی این کشورها، پیامدهای فاجعهآمیزی در بر داشت. من با حمله به عراق مخالف بودم، نه این که دلباخته صدام بودم، بلکه باور داشتم که جایگزین او بدتر خواهد بود. من نگران بودم که حمله ما ثبات را در منطقه خلیج (فارس) بر هم میزند، منطقهای که از زمان سقوط شاه در ایران، بر سه محور ایران، عراق و عربستان سعودی، این کشور متحد غرب، وابسته بود. این دقیقأ چیزی است که روی داد و حالا ایرانیها بر منطقه خلیج فارس تسلط دارند.
از نظر داخلی، نتیجه حتی بدتر از این بود. ارتش عراق بهم ریخت، هرچند برخی میگویند که ارتش خودش، خود را منحل کرد. آمریکاییها در گام بعدی حزب بعث، تنها سازمان سیاسی کشور، را تعطیل کردند. مطمئنأ، حزب بعث ابزاری در دست صدام بود، ولی در کل بد نبود. مثل هر کسی در اتحاد جماهیر شوروی سابق که مقامی داشت، مکلف به عضویت در حزب کمونیست بود، در عراق هم مقامات ارشد باید عضو حزب بعث میبودند. نتیجه اما، خرد کردن ساختار سیاسی و اجتماعی عراق بود. سیستم «لطف در برابر لطف» متوقف شد و به همراه آن سازوکار اداره امور نیز دچار از هم گسیختگی شد.
کمی بعد انتخابات برای کسب تحسین واشنگتن برگزار شد؛ با شرکت عظیم اکثریت شیعه در انتخابات که از بیتجربگی و سادگی اشغالگران مبهوت شده بودند.
نوری المالکی سرانجام مجبور به کنارهگیری از نخست وزیری شد که حداقل از دید سنیها یک نسخه شیعی صدام بود. در واقع، ناخشنودی عمیق قبایل سنی در شمال عراق بود که این فرصت را به داعش داد تا چنان سریع آن میزان از خاک عراق را تصرف کند که دولتهای غربی و نیز عربی را مات و مبهوت کرد.
در غرب، ما تصور محدودی از تنفر و تحقیر متقابل دو گروه اسلامی شیعه و سنی نسبت به هم داریم. به تنفر بین کاتولیکها و پروتسانها در گذشته بیاندیشید و آن را چند برابر کنید. سپس نبرد قدرت درمنطقه را هم به آن بیفزائید. ما اکنون عربستان سعودی را به عنوان قدرت برتر سنی، و در مقابل، ایران شیعه را داریم که نفوذش را در لبنان و سوریه گسترش و تحکیم میبخشد؛ هلالی شیعی که عربستان مصمم به مقابله با آن است.
سر اندرو گرین در ادامه مقاله خود در روزنامه دیلی تلگراف، با مطرح کردن این پرسش که «حالا، منافع ما در کجا قرار دارد؟» مینویسد، ما یک تکلیف انسانی در کمک مؤثر به نجات صدها هزار پناهجویی داریم که از خشونتهای خونین پیکارجویان اسلامگرا گریختهاند. حفاظت از آنها مستلزم خط مقدم جبهه کردها برای ایجاد عراق با ثبات است. این کار فقط از عهده کردها بر میآید. ایالات متحده آمریکا و بیشتر اروپاییها در جلسه اضطراری وزیران امور خارجه اتحادیه اروپا در بروکسل برای بحث درباره این موضوع، قبول کردند که باید مهمات، تجهیزات و اطلاعات مورد نیاز را در اختیار کردها قرار دهند.
دست کم حمایت هوایی برای چند ماه لازم است، اما هر نوع مشارکت و دخالت نیرویهای زمینی یک اشتباه جدی خواهد بود.
در حالی که شاید لازم باشد که تعداد خیلی اندکی از نیروهای ویژه در موضع مدیریت حملات هوایی در آنجا داشته باشیم، اما نمیتوانیم اجازه مأموریت خزنده برای تحت کنترل در آوردن آنها را بدهیم. زمان درازی طول نمیکشد که حضور نیروهای غربی، خود به خصومت و نارضایتی بیانجامد.
وقتی بحران آرام گرفت، ما باید از توسعه و گسترش «دولت اسلامی» (داعش) جلوگیری کنیم. امری که نیاز به یک دولت کارآمد در بغداد دارد که بتواند گامهایی برای کسب رضایت، اگر نه وفاداری، قبایل شمال عراق بردارد، که البته سنی هستند و در صورتی که بخواهند ممکن است طرف افراطیون اسلامی را بگیرند.
علاوه بر این، ما باید شیوه برخوردمان با حکومتهای تهران و دمشق را بازنگری کنیم؛ جز این نمیتوانیم بکنیم. یک خلافت اسلامی میتواند تهدید عمدهای برای ثبات کل منطقه خاورمیانه باشد. علاوه بر آن، چنان خلافت اسلامی، منطقهای را تحت کنترل میگیرد که برای بریتانیا هم میتواند خطرناک شود.
سرویس امنیتی از این موضوع آگاه است که آن جوانانی که برای جنگ به خاورمیانه میروند، وقتی به بریتانیا برگردند، با روحیه خصمانهای که دارند، میتوانند باعث انفجار شوند. چنین خطری میتواند با هر نوع پیروزی «دولت اسلامی» شتاب بگیرد، که از سوی حامیانش میتواند به عنوان نشانه عنایت الهی به آرمان آنها باشد.
برای این که در منطقه کارآمد باشیم و امنیت خود را تأمین کنیم، باید برای یک دفعه هم که شده، از گذشته درس بگیریم و مطمئن شویم که در روند سیاستگذاریهای خود، تحرکات و تحولات داخلی کشورهای منطقه را مد نظر قرار دهیم.
ما توان ارتکاب اشتباهات بیشتری را نداریم. هرج و مرج رو به گسترش در خاورمینه، تهدیدی واقعی برای اقتصاد و آرامش جامعه ما است و در واقع خطری است برای جهان بزرگتر.
---------------------------------------------
برگردان فارسی اين مقاله تنها به جهت اطلاعرسانی منتشر شده و نظرات بيان شده در آن، الزاماً بازتاب ديدگاه صدای آمريکا نيست.