روز جمعه گذشته جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید گفت: «ما با (گروه) دولت اسلامی به همان شدت در جنگ هستیم که با القاعده و گروههای وابسته به آن در سراسر جهان.» به نوشته جک گلدستون، استاد علوم سیاسی در دانشگاه جورج میسون ایالت ویرجینیا، این اظهارات تقریباً خلاف آن چیزی بود که دیگر مقامات واشنگتن، از جمله جان کری، وزیر امور خارجه، یک روز پیش از آن گفته بود، و پرزیدنت اوباما هم در سخنرانی چهارشنبه شب خود کلامی از «جنگ» به زبان نیاورد.
آقای گلدستون در مقالهای که در روزنامه پولیتیکو منتشر شده مینویسد البته واشنگتن معمولاً پیچیدهترین مسائل را بیش از حد ساده مطرح میکند. اما مبارزه علیه جهادیهای افراطگرا بخشهای بزرگی از سوریه و عراق را دربرگرفته و صرفاً یک جنگ نیست. جنگ متعارف، در مقابل ارتشی است که میخواهد سرزمینی را تصرف کند در نگهدارد. میتوان آن ارتش را با برتری نیرو و تاکتیک درهم کوبید.
در جنگ داخلی، با شبه نظامیانی روبرو هستید که میخواهند از دست دولت مرکزی رها شوند، یا قدرت را به دست بگیرند. در این صورت کمک نظامی و مالی به دولت مرکزی کمک میکند تا از خود دفاع کند، مناطق امنی برای حفظ جان شهروندان غیرنظامی ایجاد کند رهبران شورشیان را بکشد یا دستگیر کند.
اما گروه «دولت اسلامی» (داعش) جنگی انقلابی به راه انداخته که در آن غیرنظامیان را برای حمایت از آرمان ایدئولوژیک خود به کار میگیرد و رژیمهایی را سرنگون میکند که عموماً غیرعادلانه و نامشروع محسوب میشوند.
تفاوت میان این جنگها بسیار مهم است. لازمه از بین بردن تهدید گروه دولت اسلامی اتخاذ رویکردی از نوع «ضدانقلابی» است. دولت اسلامی تنها در حدود ۳۰ هزار پیکارجو در اختیار دارد؛ اما آنچه به آن گروه قدرتی داده که به واسطه آن بخشهای بزرگی از دو کشور را که رویهم بیش از ۵۰ میلیون نفر جمعیت دارند تصرف کند، این است که از حمایت میلیونها نفر برخوردار است که آن را پیشقراول یک جنبش انقلابی عدالتخواهانه میدانند.
این حمایت از استخدام جنگجویانی که پیشتر برای گروههای شورشی دیگر اسلحه به دست میگرفتند تا حمایت مالی هممذهبان محافظهکارشان در عربستان سعودی و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس تا حمایت خاموش دهها میلیون سنی مذهب در سوریه و عراق را شامل میشود.
موضوع طبیعت دوگانه مبارزه با انقلاب و جنبش ایدئولوژیکی، کار جنگیدن علیه گروهی مثل داعش را دشوارتر و پیچیدهتر میکند. دو کار هست که حتماً باید انجام شود: یکی منزوی کردن و تضعیف نظامی گروه انقلابی، و محدود کردن دسترسی اعضا به بودجه و متحدان خارجی. دوم، و مهمتر ایجاد یک رژیم جایگزین که بتواند امنیت را برقرار کند و فرصتها را در اختیار همه گروههای جامعه بگذارد – به این ترتیب و با برآورده کردن خواستهای مشروع مردم، جاذبه ایدئولوژیک گروه از میان میرود. تنها آنگاه است که اقدام نظامی برای نابود کردن گروههای رادیکال مؤثر خواهد بود.
به همین دلیل است که موفقیت استراتژی آقای اوباما برای از بین بردن گروه داعش در گرو راه حلهای سیاسی در عراق و سوریه است که با حضور رژیمهایی فراگیر و غیرنظامی عملی میشود. اما واقعیت اساسی خاورمیانه این است که بدون رضایت ایران، نه در عراق و نه در سوریه راه حل سیاسی وجود نخواهد داشت.
خوشبختانه روند رویدادها هم در ایران و هم در خاورمیانه در جهت روابط مساعد میان ایران و ایالات متحده حرکت کرده است. به نظر میرسد رژیمی که ریاست قوه مجریه اش را حسن روحانی در دست دارد، صادقانه به مذاکره بر سر محدودکردن برنامه اتمیاش در مقابل تخفیف در تحریمهای بین المللی علاقهمند است.
ایران همچنین به کمک ایالات متحده برای ثبات در کشور همسایهاش عراق متکی است. «دولت اسلامی» هم برای منافع آمریکا و هم برای منافع ایران، تهدیدی مرگبار به شمار میرود. در چند دهه اخیر، منافع ایران و آمریکا به ندرت چنین آشکارا همسو شده است.
---------------------------------------------
برگردان فارسی اين مقاله تنها به جهت اطلاعرسانی منتشر شده و نظرات بيان شده در آن، الزاماً بازتاب ديدگاه صدای آمريکا نيست.