لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۳۱

مقاله ریچارد سیمور در گاردین: بمب مشکل داعش را حل نمی‌کند


یک پیشمرگه کرد در حال شلیک خمپاره به منطقه تحت کنترل شورشیان داعش در نزدیکی موصل - ۲۴ شهریور ۱۳۹۳
یک پیشمرگه کرد در حال شلیک خمپاره به منطقه تحت کنترل شورشیان داعش در نزدیکی موصل - ۲۴ شهریور ۱۳۹۳

ریچارد سیمور، نویسنده چپگرا در مقاله‌ای در روزنامه انگلیسی گاردین نوشته حتی چپ‌ها هم خواستار راه حلی فوری برای سربریدن‌های داعش هستند. اما وضعیت در عراق پیچیده تر از آن است که بتوان به راه حل‌های ساده‌انگارانه بسنده کرد.

بعضی‌ها دلشان می‌خواهد فرو افتادن بمب‌های آمریکا در عراق را دوباره ببینند. البته احساسات طرفداران جنگ در میان سیاستمداران تعجبی ندارد. حتی اظهارات پرسروصدای جک استرا وزیر خارجه پیشین بریتانیا علیه «بی‌تصمیمی» باراک اوباما هم چندان موجب شگفتی نمی‌شود. با این حال، در میان چپ‌ها احساسی بی‌صدا ولی واقعی وجود دارد که می گوید: «من علیه جنگ عراق راه‌پیمایی کردم؛ از سلطه آمریکا بیزارم؛ ولی در این مورد با حملات هوایی آمریکا علیه داعش مشکلی ندارم.» چرا؟

ریچارد سیمور در مقاله ای در روزنامه گاردین، پاسخ را در دولت خودخوانده اسلامی می داند و می نویسد داعش در مغز و زیر پوست افراد نفوذ کرده و آدم احساس می‌کند این گروه فکرش را مسموم کرده. پیش از آن که چیز زیادی راجع به جلادان جهادی بدانیم، ممکن بود آنها را به قول دیوید کامرون، «هیولا» یا وحشی و درنده بخوانیم، یا مثل چپ‌های ضدجنگ فقط بگوئیم جنگی راه افتاده.

اما در یک کلام: اشغال وحشیانه، شورش وحشیانه در پی می‌آورد.

البته این استدلال عامیانه است، و عامیانه‌تر آن است که پیشرفت داعش را با اشاره به اشغال عراق، که دیگر ادامه ندارد، توجیه کنیم. علاوه بر این، تغییر در تکنولوژی ارتباطات و استراتژی، ابعاد جدیدی به مسأله می‌افزاید. القاعده در سرزمین بین‌النهرین ویدیوهای بدکیفیت منتشر می‌کرد که در آن‌ها، گروگان‌ها از روی پیام‌های قلنبه سلنبه میزبان-جلادشان می‌خواندند، اما پیکارجویان داعش با لحن و کلامی طعنه‌آمیز توئیت می‌فرستند.

و برخلاف جهادی‌های دوران «جنگ علیه تروریسم» که محبوبیتی نداشتند، اقلیتی به حاشیه کشیده شده در میان گروه‌های مقاومت عراق بودند، و هموارهگروه‌های اصلی شورشیان سنی عرب علیه آن‌ها بودند، داعش از حمایت گروه‌های بزرگی از مردمی برخوردار است که داعیه رهبری‌شان را دارد. و لازم به ذکر است که این حمایت بر اساس فرقه‌گرایی به دست آمده.

آقای سیمور در ادامه مقاله خود در گاردین می گوید، وحشت غیرقابل وصف از اعمال سبعانه داعش – که آخرین موردش گردن زدن امدادگر بریتانیایی دیوید هینز بود – و روشی که این گروه برای ایجاد انزجار برگزیده، را باید با آگاهی از این که پیکارجویان آن گروه آموزش دیده، وارد به تکنولوژی مدرن و دارای پایگاهی مردمی هستند در کنار هم قرار داد.

مورد «جان جهادی» را درنظر بگیرید – همان فردی که ظاهراً جلاد دو خبرنگار آمریکایی و یک امدادگر بریتانیایی است. مشکل مطبوعات انگلیسی‌زبان این است که توضیح بدهند چطور یک بریتانیایی از «یک جای خوب» وسوسه می‌شود که به چنین کارهایی دست بزند. جستجوی نومیدانه برای انگیزه‌های او، و زیر و رو کردن فهرست ترانه‌های رپ مورد علاقه او برای یافتن سرنخ نشان‌دهنده این ست که این رویکرد تا چه حد دور از واقعیت است.

و البته، وقتی توضیحی در کار نیست، آدم هرچه را که راجع به گروه «دولت اسلامی» می‌شنود، فوراً باور می‌کند. برای مثال، داستان ۴۰ هزار عراقی آواره و سرگردان که در کوه‌ها از گرسنگی رو به مرگ بودند، حامیان مداخله نظامی در عراق را برانگیخت؛ ولی معلوم شد که اغراق بوده. محاصره داعش، بدون ضرورت پیداکردن مداخله آمریکا، توسط پیشمرگه‌های کرد درهم شکسته شد.

با توجه به توضیح بسیار اندکی که درباره موفقیت داعش از لحاظ سیاسی داده شده، و تنها با دانستن این که حکومت داعش برای اکثریت ساکنان «خلافت اسلامی» چه معنی می‌دهد، بمب‌های آمریکا و بریتانیا میان‌بُر وسوسه‌انگیزی به نظر می‌رسد. این همان چیزی است که به «مداخله انسان‌دوستانه» قدرت ایدئولوژیک زیادی می‌دهد: مردم عادی در حالی که با وحشت به اعمال داعش نگاه می‌کنند، می‌دانند افراد قدرتمندی در دنیا هستند که می‌توانند بدون زحمت جلوی آن‌ها را بگیرند.

چنین موضعی مستلزم به خطر انداختن جان افراد دیگری است که با آن‌ها در این باره مشورتی نشده. از آن بدتر این است که، این تصور غلط که یک راه حل تکنولوژیک و نظامی ساده برای موارد اضطراری انسانی وجود دارد، با مبانی اجتماعی جنگ برخوردی بسیار ساده‌انگارانه دارد؛ بنابراین، مداخله نظامی حتی با بهترین نیات ممکن است به نحو فاجعه آمیزی غلط از آب درآید.

خیلی آسان است که فکر کنیم اگر اعضای داعش شناسایی و نابود شوند، قتل‌ها پایان می‌گیرد. اما اگر نظام سیاسی بغداد سنی‌های را به حاشیه نمی‌راند، داعشی در کار نمی‌بود. بعد از حمله نظامی آمریکا، یک دولت شیعه در عراق تشکیل شد که به فرقه‌گرایی و تبعثض میان شیعه و سنی بسیار دامن زد؛ و نظامیان عراقی تحت آموزش نیروهای آمریکایی شکنجه‌گرانی شدند صد پله بدتر از صدام حسین. جنگ فرقه‌ای داخلی درحدود سال ۱۳۸۵ محصول چنین تحولاتی بود.

وعده دولت جورج بوش به گروه‌های سنی که به مقابله با تروریسم پیوستند، این بود که منافع‌شان دیگر زیرپا گذاشته نخواهد شد. این وعده عملی نشد؛ و سرکوب سنی‌ها توسط دولت نوری المالکی موجب قیام شورشیان سنی علیه او شد – و حال «دولت اسلامی» است که از این وضع بهره می‌برد.

آقای سیمور در پایان می نویسد حملات هوایی می‌تواند انسان‌ها را نابود کند؛ ولی دشمنی سیاسی را نمی‌تواند از بین ببرد. اشغال نظامی هم مشکلی را حل نمی‌کند. ائتلافی که پیشتر عراق را به اشغال درآورد و آن اختیارات را به دولت بغداد داد، اکنون در موضعی نیست که – حتی اگر توانش را داشته باشد – به جای آن کثرت‌گرایی و دموکراسی را جایگزین کند. راه میان‌بری وجود ندارد. این تصور غلط یکی از دلایلی بود که موجب جنگ در عراق در سال ۱۳۸۲ شد.

---------------------------------------------

برگردان فارسی اين مقاله تنها به جهت اطلاع‌رسانی منتشر شده و نظرات بيان شده در آن، الزاماً بازتاب ديدگاه صدای آمريکا نيست.

XS
SM
MD
LG