ری تکیه، پژوهشگر ارشد «شورای روابط خارجی» و نویسنده کتاب «آخرین شاه: آمریکا، ایران، و سقوط خاندان پهلوی»، در مقاله ای در نشریه «فارن افیرز»، به برنامه محرمانه جیمی کارتر، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، برای تغییر رژیم در ایران و معنای آن برای سیاست امروز ایالات متحده پرداخته و نوشته است بر خلاف تصور عمومی جیمی کارتر در برابر ایران یک تندرو بود: او از شاه خواست انقلاب را به زور سرکوب کند، برای تحریک به یک کودتا برای نجات سلطنت تلاش کرد، و ایالات متحده را پس از انقلاب به سیاست تغییر رژیم متعهد کرد.
ری تکیه می گوید کارتر برای ناکام گذاشتن انقلاب و بازگشت از آن سخت تلاش کرد. اما ایرانی ها هرگز به واشنگتن گوش ندادند. درسی که از آن برای سیاستگذاران امروز ایالات متحده می توان گرفت روشن است: ایالات متحده نمی تواند واقعیت مورد نظر خود را در ایران پدید آورد.
کارتر طی نیمه اول ریاست جمهوری اش زیاد بر روی ایران تمرکز نکرد. توجه او صرف شکل دادن به توافق های کنترل تسلیحات با اتحاد جماهیر شوروی و میانجیگری برای صلح میان مصر و اسرائیل شد. رویکرد دولت کارتر در برابر ایران در پاییز ۱۹۷۸ جمع اضداد بود. سایروس ونس، وزیر خارجه دولت کارتر، خواهان تشکیل دولتی ائتلافی بین شاه و مخالفانش بود که خمینی آن را رد کرد. زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، با سابقه مطالعه انقلاب ها، برای سرکوب فشار می آورد و معتقد بود امتیازدهی فقط تندروها را جسورتر می کند. دولت کارتر از شاه خواست همزمان هم به اصلاحات دست بزند هم نظم را برقرار کند. به نظر می رسید هیچ کس در واشنگتن نمی فهمید این دو را نمی توان همزمان انجام داد.
کارتر در نهایت در ماه نوامبر توجه خود را با انضباط و عزم راسخ معطوف ایران کرد. او به اختلافات میان مشاورانش پایان داد و در پیامی مکتوب به ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، ماموریت داد به شاه اطلاع دهد که از حمایت کامل کارتر برخوردار است. اما واشنگتن «نیاز به اقدام قاطع و رهبری برای برقراری نظم و اختیارات» را می دید. این یک چراغ سبز آشکار برای سرکوب بود.
سالیوان در پیامی که به واشنگتن فرستاد گزارش داد شاه به طور مشخص از او پرسیده بود: «چرا رئیس جمهوری [فکر می کند] که یک دولت نظامی، موفق خواهد بود؟» پادشاه ایران ملاقات خود با سالیوان را با این جمله پایان داد که اگر ارتش از قوه قهریه استفاده کند، خمینی «دعوت به جهاد خواهد داد و حمام خون به راه می افتد. حتی بعضی در ارتش وظیفه شان در برابر اسلام را مقدم بر وظیفه شان در برابر شاه می دانند.» کارتر در خاطرات خود نوشت که شاه «رهبری قوی نبود، بلکه بسیار مردد و از خود نامطمئن» بود.
پس از خروج شاه از ایران، کارتر باید به یک ارتش در هم شکسته سلطنتی تکیه می کرد. کارتر با این وجود ژنرال هایزر، معاون فرمانده کل فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا، را به ایران فرستاد تا فرماندهان ارتش ایران را برای در اختیار گرفتن کشور آماده کند. اما فرماندهان شاه مشغول برنامه ریزی برای خروج خودشان بودند. هایزر به مقر خود در آلمان بازگشت.
در روز ۱۱ فوریه در آستانه پیروزی انقلاب، برژینسکی، چارلز دانکن معاون وزیر دفاع، و ژنرال دیوید جونز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات متحده با هایزر تماس گرفتند و از او پرسیدند آیا حاضر است به تهران برگردد و کاری کند ارتش کنترل کشور را در دست بگیرد. غیرقابل تصور است که این درخواست بدون رضایت کارتر ارائه شده باشد. بنا بر یادداشت های افراد آگاه «پرزیدنت کارتر دستورات را شخصا با دست خودش می نوشت.» هایزر پذیرفت به ایران برگردد، البته اگر کاخ سفید ۱۰ هزار نیروی آمریکایی در اختیار او بگذارد. پس از یک سکوت عجیب این تماس تلفنی پایان گرفت.
بر طبق اسناد تازه از حالت محرمانه خارج شده، استنسفیلد ترنر، رئیس وقت سی آی ای، به فاصله کوتاهی پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران به مقام های شورای امنیت ملی دولت کارتر گفته بود: «این طور به نظر می رسد که اجازه اشغال سفارت را خمینی داده است. شانس مذاکره با آن ها خوب به نظر نمی رسد.»
اسنادی که اخیرا از طبقه بندی خارج شده است نشان می دهد، کارتر در دسامبر ۱۹۷۹ در گزارشی به کنگره که پس از رسوایی «واترگیت» مقرر شد به «سی آی ای» دستور داده بود «به یک عملیات تبلیغاتی سیاسی و اقتصادی به منظور تشویق به ایجاد رژیمی مسئول و دموکراتیک در ایران دست بزنند؛ با رهبران اپوزیسیون ایران و دولت های علاقمند تماس بگیرند و آن ها را به تعامل هایی ترغیب کنند که به یک جبهه فراگیر طرفدار غرب قادر به تشکیل دولتی جایگزین بیانجامد.» ونس در ۲۰ دسامبر به گروهی از مقام های ارشد و اعضای کابینه در کاخ سفید گفته بود: «این نشان می دهد که این گروه تصمیم گرفته است گروه هایی را برای پایین کشیدن خمینی گردهم آورد.»
ارزیابی جامعه اطلاعاتی آمریکا در سال ۱۹۷۹ این بود که «قصد خمینی برای حکومت بر کشوری نیمه توسعه یافته در اواخر قرن بیستم با معیارهای یک حکومت مذهبی در قرن دهم در نهایت به شکست می انجامد.» مقام ها در واشنگتن بر این باور بودند که از بی کفایتی ملاها نیروهای چپ در ایران که متحد اتحاد جماهیر شوروی هستند سود خواهند برد. از این رو سرعت بخشیدن به سقوط رژیم مذهبی و جایگزینی آن با جناح های طرفدار آمریکا برای ایالات متحده مهم بود.
اما پیش از این که این تلاش ها به پیشرفت چندانی برسد کار دولت کارتر به پایان رسید.
مشکل کارتر در ایران نداشتن عزم راسخ نبود بلکه مساله متحدان ایرانی لرزان و وجود دشمنی سرکش بود. کارتر این را نفهمید که یک انقلاب پوپولیستی که هر آن چه سر راهش باشد را کنار می زند نمی توان با کودتا یا عملیات سی آی ای خنثی کرد.
رژیم اسلامی امروز پس از چهار دهه بیشتر مشروعیت خود را از دست داده است. با این وجود، واشنگتن نباید قابلیت خود را در تعیین شرایط در ایران دست بالا بگیرد. ایران اکنون صحنه برخورد مردمی آزادی خواه با حاکمانی مطلق گرا است که مصمم به حفظ قدرت شان هستند. در این پس زمینه، واشنگتن نقشی فروتنانه برای ایفا دارد.
* برگردان فارسی این گزارش تنها به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.
در همین مورد، یک دیدگاه دیگر را نیز بخوانید: