نوشته: رسول نفیسی
جنگ پوتین علیه اوکراین زوایای مکنونی را مینمایاند و اسطورههایی بازمانده از زمان جنگ دوم جهانی را نقش بر آب میکند.
اولین اسطوره، صلابت و شکست ناپذیری ارتش روس یا همان «ارتش سرخ» سابق است. این ارتش که در جنگ دوم جهانی با به زانو درآوردن آلمان نازی تحسین جهانیان را برانگیخت، امروزه تحت کنترل پوتین تبدیل به ابزار سرکوب ملل کوچکی مثل چچن، سوریه، و اوکراین شده است.
در جنگ «دلبخواهی» و بیدلیل اخیر علیه اوکراین به ناگهان ارتشی که به خصوص نیروی زرهی آن پشت اروپاییها را می لرزاند، در مقابل شهامت و وطنپرستی مردم اوکراین، ضعف سازماندهی ستادی وپشتیبانی لجستیکی و بخصوص عقب افتادگی سیستم ارتباطات خود را برملا کرد.
مردمی مصمم با آرپیجی و کوکتلمولوتف ایستادگی می کنند و با سودجستن از نقاط ضعف یک ارتش کلاسیک، به جنگی نیمهپارتیزانی دست زده اند و با کشتن هشت ژنرال ارشد (با شنود از تلفن های شخصی تامین نشده آنان) و نیز برتری «دید شب» خود، توانستهاند با نابود کردن صدها تانک و وسائل زرهی و هلیکوپترها و پهبادها، و کشتن بیش از پانزده هزار سرباز قوای مهاجم آنان را متوقف می کنند.
اوکراین بهجای برخورد کلاسیک ارتش ها، به مدرن ترین استراتژی جنگی در عصر سایبر دست زده است. نفرات ارتشی در جوخههای ده تا بیست نفری به شناسایی تحرکات دشمن میپردازند. هزاران مادربزرگ تا نوجوانان با تلفنهای همراه دائما در رصد ارتش روسیه هستند و وضعیت آن را به ستاد ارتش خبر میدهند.
نفرات ارتشی با تاکتیکهای پارتیزانی به ستون های کمتحرک تانکها و نفربرهایی که توسط جنگاوران اوکراینی زمینگیر شده اند لطمات کوچک ولی موثری میزنند. برای زمینگیر کردن ستونهای زرهی معمولا تانک یا نفربری را در جلو ستون و نیز هم زمان در عقب ستون شکار میکنند و با این تاکتیک مانع مانور ستون دشمن میشوند. سپس با اسلحههای شانه حمل مثل سلاح بسیار موثر ضدتانک «هارپون» به شکار تانک و کامیون های دشمن می پردازند. اوکراینی ها ضمنا با نابود کردن زنجیره لجستیکی دشمن بیش از پیش ستون های زرهای را ناکارآمد و مضمحل میکنند.
غرق کردن ابر رزمناو «مسکوا» با دو موشک زمین به زمین «نپتون» شاید بزرگترین لطمه ای بود که به ابهت نیروی دریایی روسیه وارد آمد. ژنرال پترائوس فرمانده سابق «سنتکام» و رئیس سابق «سیا» غرق ابر ناو مسکوا را «لحظه (آشکار شدن) حقیقت» نامید.
جان آرکیلا، استراتژیست نظامی نامدار آمریکایی، علت ناکامی روسیه و توفیق نسبی ارتش بس کوچکتر اوکراین را در اتخاذ سه تاکتیکی می داند که با ظهور و تکوین «ارتش سایبری» عجین است: حملات مداوم و کوچک به ارتشی کلاسیک، جستجو و پیدا کردن «نقاط ضعف» ارتش مهاجم به جای رودر رویی با آن و پرهیز از درگیری مستقیم، و انجام حملاتی شبیه به هجوم انبوه زنبوران.
از سویی دیگر، ارتش روسیه با بمباران بیدریغ مناطق مسکونی و تهدید ضمنی اتمی، میلیونها نفر را به سوی کشورهای مجاور میراند. این تاکتیک باعث میشود که نارضایتی از جنگ ایجاد شود و ضمنا اهالی کشورهایی که در حاشیه امن زندگی میکنند را از خطرات مقاومت در برابر ارتش روسیه آگاه کند که به ترس و فاصله گیری ازخطر و خشونت و احتراز از جنگ مقاومتی بیانجامد.
روسیه آشکارا خواهان جداکردن مناطق جنوب شرقی اوکراین و حتی دوپاره کردن کشور بر محوریت رودخانه «دنیپر» است.
مبارزه و ایستادگی تاریخی اوکراین درعین حال نمایشگر اهمیت ایجاد و رشد هویت ملی است. از استقلال «واقعی» اوکراین از اتحاد شوروی سابق تنها ۳۱ سال میگذرد ولی در طی همین مدت، احساس ملی و تعلق به هویتی مجزا از روسیه با تکیه بر درونمایه دموکراتیک انرژی فوق العاده ای تولید کرده است.
در واقع «نامیدن» یک منطقه به عنوان یک کشور و یا تعیین گروهی از افراد به عنوان «ملت» سرآغاز ایجاد هویتی «ملی» می شود. بجزملل کشورهای تاریخی، ایجاد اکثر ملیتهای امروزی فرضی و تصوری است که در برهه ای از زمان توسط قدرت های سیاسی – اقتصادی و با توسل به خاستگاه اجتماعی پدید آمده و به منظوری خاص توسط الیت محلی تشنه قدرت در این فرایندهای تاریخی امکان ظهور یافتهاند.
ایدئولوژی ملی در پوشش سوسیالیزم بود که سرباز روسی را در مقابل ارتش برتر آلمان نازی به ایستادگی و نهایتا به انهدام کامل آن موفق کرد. متقابلا سرباز روس در اوکراین فاقد چنین ایدئولوژی است و نهایتا انگیخته یک بهتان و دروغ است. او احتمالا از این که به انهدام شهرها و مردمان هم نژاد خود برخاسته چندان خشنود نیست و روحیه او با سربازانی که در سوریه و چچن میجنگیدند متفاوت است. سرباز روسی در نیمه دیگر سرزمین فرهنگی خود و با مردمانی غالبا هم تبار و هم دین خود در نبرد است.
هرچند تاریخ روسیه از خشونت و جنگ سرشار است، ولی به نظر میرسد روس ها در اوکراین همان تاکتیکهای بیرحمانه ای را بهکار می برند که زمانی ارتش آلمان نازی طی «عملیات بارباروسا» در شوروی سابق بهکار برد. تنها در یکی از آن عملیات، ارتش هیتلر شهر لنینگراد را با خاک یکسان کرد، هرچند در نهایت علل مختلف ازجمله اعتماد روسها به استالین و آینده سوسیالیستی موعود و وطنپرستی، مانع از توفیق آلمانها در اشغال آن شهر شد. شاید قساوت آلمانها در وجدان ناآگاه روس باقی مانده و از آنان مردمی با همان خصوصیات ساخته است. این تکرار تاریخ نمایشگر نیاموختن از تاریخ است و از لحاظ روانشناسی اجتماعی نیز بار دیگر نشان داده میشود که قربانیان خشونت اعمال عاملان خشونتی که بر آنها رفتهاست را بازتاب میکنند.
رهبری تاریخی ولودیمیر زلنسکی نیز نشان داد که چگونه افراد عادی در شرایط استثنایی میتوانند به رهبرانی توانمند تبدیل شوند. زلنسکی یک هنرپیشه کمدی بود. او در فرایندی شگفت به قدرت رسید و در جریانی شگفتتر، رهبر جنگ ملی علیه نیروی اشغالگر شد. به گمان من، مهم ترین جملهای که از او در اذهان باقی خواهد ماند جواب او به رئیسجمهوری بایدن بود. هنگامی که بایدن خام دستانه زلنسکی را به اخذ پناهندگی در آمریکا دعوت کرد، او رادمردانه پاسخ داد: «من بلیط مسافرت نمیخواهم ، من اسلحه میخواهم.» زلنسکی بدوا هنرپیشه فیلمی کمیک بود که براساس سناریوی آن، معلم سادهای به تصادف رییس جمهور میشود.
در واقع این تاریخ بود که به تقلید هنر نشست.
بر اثر این جنگ، اعتبار سازمانمللمتحد نیز بیش از پیش مورد تردید قرار گرفت. زلنسکی، رییس جمهور اوکراین، در سخنرانی اش در مجمع عمومی فرمول ساده ای را پیشنهاد کرد: شورای امنیت با توجه به حق وتوی روسیه نمیتواند علیه آن کشور تصمیم بگیرد پس باید روسیه را اخراج کند و اگر قادر به چنین اقدامی نیست پس کلا شورای امنیت را منحل کند.
سازمان ملل متحد با ساخت فعلی بازمانده دوران جنگ دوم است که تدریجا تبدیل به یک بوروکراسی پرخرج و کم اثر شده است. در حالی که کشورهای ضعیف عاجزانه درآن سازمان درجستجوی حامی و نجات بخش هستند، کشورهای بزرگ بخصوص پنج عضو شورای امنیت با حق وتو، آن سازمان را که میتواند ابزارهمزیستی نسبی صلح آمیز کشورها باشد به ملعبه و ابزارقدرت خود تبدیل کرده اند و غالبا تنها برای اخذ مشروعیت برای اعمال فرامرزی خود به سراغ آن میروند. امروزه درحالی که اسلاف تزارها، شهرهای یک کشور مستقل اروپایی همسایه را تدریجا نابود می کنند، قدرتی یا مکانیسمی که بتواند کشوری خودکامه و دارای قدرت هسته ای را کنترل کند، عملا وجود ندارد.
برخلاف سازمان ملل، ثابت شد که پروسه «جهانی شدن» و وابستگی اقتصاد کشورها به یکدیگرحتی جان سخت تر از آن است که جنگ بتواند آن را متوقف کند. در عین این که در اثر جنگ روسیه علیه اوکراین، تمامیت «غرب» به مخالفت با آن کشوربرخاسته و با تحریم های سنگین اقتصاد روسیه را زمین گیر کرده است، جریان واردات نفت و گاز و مواد اولیه از روسیه به غرب دچار وقفه نشده است. آمریکا واردات نفت از روسیه را متوقف کرد، ولی اروپایی ها به همان روال قبل از جنگ به واردات خود از روسیه ادامه میدهند. باید توجه داشت که اروپا یک چهارم نفت و بیش از چهل درصد گاز خود را از روسیه تامین می کند و در حال حاضر جایگزینی برای آن وجود ندارد.
این هم طعنه روزگار در دوران جهانی شدن است.
* برگردان فارسی این مطلب تنها به منظور آگاهیرسانی منتشرشده و نظرات بیانشده در آن الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.