در آغاز فیلم، «اسلون» برای کارآموزان «لابیگری» توضیح میدهد که برای موفقیت در این حرفه، باید بتوان حرکتهای آینده حریف را پیشبینی کرد و از قبل برای آنها، چاره اندیشید.
هنگام افتتاح اکران همگانی فیلم «میس اسلون» بازیگر «جسیکا چستین» میگوید: قرار گرفتن روی فرش قرمز برای معرفی یک فیلم سیاسی، آن هم در هفته بعد از انتخابات، رویائی است که برای او به حقیقت پیوسته. او با اشاره به شکست «هیلاری کلیتنون» در انتخابات ریاست جمهوری، می گوید برای او هفته عجیبی است که در باره فیلم «میس اسلون» صحبت کند، اما میگوید فیلم «خانم اسلون» را فیلم مهمی می داند با زمانشناسی خارقالعاده، چون فیلمی است در باره توانبخشی به زنان، بر سر موضوعی غیرجنسیتی.
موضوع غیرجنسیتی، منع فروش سلاح است به صاحبان سوء پیشینه کیفری.
حالا که فیلم «میس اسلون» دارد در این هفتههای بعد از انتخابات ریاست جمهوری، اکران می شود، تبدیل شده به نوستالژی، به یک رویای فمینیستی، رویائی که اشاره دارد به دو هفته قبل، یعنی شب هشتم نوامبر، که قرار بود زنی سرانجام موفق شود سقف شیشهای قدرت، را در هم بشکند.
تبدیل رویا به هشدار
اما «دیوید اریک» منتقد «ایندی وایر» می نویسد: شاید زمانه عوض شود، و روزگاری این رویای فمینستی، به حقیقت بپیوندد. در این صورت، فیلم «میس اسلون» دیگر نوستالژی نیست، و تبدیل می شود به هشداری در باره آنچه به قدرت رسیدن زن هفت خطی مثل «میس اسلون» می تواند در بر داشته باشد.
به نظر «جاستین چنگ» منتقد «لس آنجلس تایمز» فیلم «خانم اسلون» حتی اگر در سالی غیر انتخاباتی هم به نمایش در میآمد، شایسته توجه قابل ملاحظه می بود، چون روشنگری دارد در باره حرفهای که بیشتر از آنکه درک شود، مسخره می شود. یک وکیل دادگستری در فیلم، شغل «لابیگری» را ورشکسته ترین حرفه از نظر اخلاقی توصیف می کند.
اما، همانطورکه میشود حدس زد، برخلاف ظاهرش، موضوع فیلم، کنترل فروش اسلحه نیست، بلکه به قول دیوید اریک، منتقد «ایندی وایر»، موضوع اصلی فیلم، لذتهای نهفته در ترفندهای مبارزه است، و بحث اسلحه، تنها یک بهانه.
در یکی از صحنههای کلیدی فیلم، لابیگر «الیزابت اسلون» برای کارمندان شرکت جدیدی که به آن پیوسته، تشریح میکند که جمعآوری اعانه از رایدهندگان کم درآمد، و مذاکره پشت پرده برای مجاب کردن قانونگذاران، دو شاخه از کار لابیگر است که باید همزمان جلو برده شود.
در داستان فیلم، «اسلون» به خاطر مخالفت با برنامه جلب حمایت زنان از انجمن تفنگسازان و تفنگداران، از مقام خود در غول لابیگری واشنگتن، استعفا میدهد و به یک شرکت کوچکتر که در سوی مقابل دعوا قرار دارد، ملحق میشود. حالا برای خرید نظر موافق سناتورها، او با کارفرمای سابق خود، رقابت میکند.
اما این زن زرنگ، برای رسیدن به هدف، رحم نمیشناسد. همراه بردن کارمندان دونپایه شرکت مقتدر به شرکت کوچکتر، یکی از موارد بیرحمی اوست. تحقیر همکاران و زیردستان در جمع، خیانت به همراهان و همکاران، و شنود غیرقانونی رقبا، از شیوههای عادی کار اوست.
تعریف لابیگری
کارگردان «جان مدن» می گوید فیلم او، در باره روند سیاسی و به ویژه در باره شخصیت محوری قصه است و طنین ها و اشاره های بسیاری به اوضاع سیاسی روز را مطرح می کند که برای سازندگان فیلم، قابل پیش بینی نبود.
موضوع کنترل فروش اسلحه به صاحبان سوء پیشنیه کیفری، کشمکشی قدیمی است که هر چند هیچ مخالفی در کنگره ندارد، اما به دلیل «لابی» قدرتمند انجمن ملی تفنگ یا National Rifle Association به تصویب نمی رسد.
تعریفی که این فیلم از «لابیگری» به دست میدهد، تلاش برای پیروزی است به هر قیمت، در خدمت شخص یا اشخاصی که به «لابیگر» برای خدماتش، پول دادهاند.
«لابیگر» نگاه میکند که پول در کدام طرف دعوا قرار دارد، و با همان جدیت و پشتکار، از آن حمایت میکند، انگار که حق است.
خوشبختانه در واشنگتن، معمولا در هر دو طرف دعوا، پول هست، و لابی میتواند به هریک از طرفین، خدمت کند. شخصیت «الیزابت اسلون» در فیلم، انتخابی وجدانی میکند، در دعوا بر سر کنترل اسلحه. اما موضوع فیلم، بحث تساهل در فروش اسلحه نیست، بلکه خود این شخصیت است، «الیزابت اسلون» که در نبردی نابرابر، در شهری مردسالار، مردها را به زانو در میآورد.
اما قصه فیلم «میس اسلون» می توانست در باره یک دعوای حقوقی باشد یا اختلاف میان شرکای یک شرکت معماری، یا هر روند تصمیمگیری دیگری که در آن یک زن دارد در محیطی مرد-محور یا مردسالار، با رقبا جنگ می کند. شاید به همین سبب باشد که دعوای سیاسی در محور این داستان، همانطور که خانم چستین در مصاحبه روی فرش قرمز اشاره کرد، یک مورد غیرجنسیتی است. چون موضوع فیلم، زنگرائی یا فمینیسم نیست، هر چند خانم «چستین» روی فرش قرمز، اشاره کرد، فیلم «میس اسلون» فیلمی است در باره توانبخشی به زنان.
نقشی که خانم چستین بازی میکند، یک شخصیت مقتدر است که زنانگی اش، مطرح نیست، چون بچه، شوهر، یا حتی رفیقی ندارد که مانع بر سر حرکت او، بتراشد.
اما داستان فیلم، دو زن را مقابل هم قرار میدهد، چون وقتی به خاطر اختلاف سلیقه، «الیزابت اسلون» همراه با تمام تیم لابیگری زیر دستش، به شرکت رقیب ملحق می شود، تنها کسی که همراه او نمیآید، نزدیکترین دوست و همکارش است، «جین مولوی» با بازی «الیسون پیل» Allison Pill.
و در طول داستان، میبینیم که او یک زن دیگر را هم قربانی میکند: یک همکار خوب و صادق و خوش قلب به نام «اسمه منوچهریان» با بازی «گوگو ام باتا رو» Gugu MBatha-Raw را با سوءاستفاده از یک خاطره دوستانه، نابود میکند.
بازی یگانه
«میس اسلون» فیلمی است که به دیدن اش میارزد، به خاطر بازی جسیکا چستین، و به خاطر دیالوگ فشرده چکشی فیلم، که خیلیها، آن را ملهم از «آرون سورکین» نویسنده سریال «وست وینگ» میدانند، و مهمتر، به خاطر ضرباهنگ سریع کارگردانی «جان مدن».
خیلی از منتقدها این فیلم را کوبیدهاند، چون داستان آن، به تدریج از واقعیت محتمل، دور میشود، و پایانش، به قول پیتر دبراج، منتقد ورایتی، احمقانه است.
منتقدان اهمیت این فیلم را بازی جسیکا چستین می دانند که حضورش، بر هر کاستی احتمالی، سرپوش می گذارد.
تماشای خانم «چستین» لذت دارد، چون او نقش را فرونمیجود، حتی وقتی زنی را بازی میکند که به شدت پرانگیزه است و آماده است هر کس سر راهش قرار گیرد، نابود کند. دیالوگ فیلم، بسیار فشرده است، اما خانم چستین طوری حرف میزند انگار دارد بداهه میسازد.
«استفانی زچرک» منتقد هفتهنامه پرتیراژ «تایم» میپرسد اینکه آیا ما از شخصیت الیزابت اسلون باید خوشمان بیاید، مطرح نیست. این زن، داستان موفقیتی است که شب انتخابات، هواداران هیلاری کلینتون، به آن نرسیدند. اما این شخصیت، ضمنا به تماشاگر یادآوری میکند که بردن همیشه لزوما به معنی پیروزی نیست.