در دومین فیلم «تام فورد» طراح مد، در مقام سناریست و کارگردان، «ایمیادمز» نقش یک گالری دار ظاهرا موفق لس آنجلسی را بازی میکند که مطالعه دست نوشته «رمان» شوهر سابق اش، با بازی «جیک جیلنهال» احساس غم و پشیمانی و ترس از خشونت را در او بیدار میکند.
«یک مرد منفرد» فیلم اول «تام فورد» با بازی «کالین فیرث» داستان غمانگیز استاد دانشگاهی است که در سوگ مرگ معشوق جوان اش، رنج میبرد، اما در عصری زندگی میکند که صحبت از عشق به همجنس، همچنان «تابو» است. بین آن فیلم و فیلم جدید او، «حیوانات شبانه» هفت سال وقفه افتاد. در این هفت سال، کسب و کار «تام فورد» گسترشی انفجارآمیز داشت، به طوری که بیش از یکصد مغازه با مارک خودش در نقاط مختلف جهان، باز کرد و سالانه چندین سری لباس برای فصول مختلف سال، طرح کرد.
فیلم «حیوانات شبانه» از نظر پرداز دقیق صحنه ها و لباسها و توجه به جزئیات دقیق تصاویر، همان است که از یک طراح پروسواس و تیزبین، انتظار میرود. اما برخلاف فیلم «یک مرد منفرد»، فیلمیهیجانی است، پراز سکس و خشونت. با این حال، به قول «اوئن گلیبرمن» منتقد هفتهنامه تخصصی ورایتی، از نظر تاکید «رومانتیک» یا آرمانی آن بر عشق آتشین، منشاء مشترکی با فیلم قبلی دارد: هر دو فیلم، دستپروده انسانی هستند که عاشق زاده شده و تصویرش از عشق، زیر تهدید جهانی است فاسد و ترسناک.
«تام فورد» سناریوی این فیلم را با الهام از کتاب «تونی و سوزان» از «آستین رایت» Austin Wright نویسنده فقید آمریکائی، نگاشته است. عنوان فیلم، برگرفته از عنوان رمانی است که در آغاز فیلم به دست شخصیت «سوزان» گالریدار خوشپوش لسآنجلسی میرسد. این دستنوشته، حاصل زحمات «ادوارد» (با بازی «جیک جیلنهال») شوهر سابقش است، نویسنده ناموفقی که بیست سال پیش در تگزاس از او جدا شد و در این مدت، او را ندیده.
خواندن این کتاب، «سوزان» را به تگزاس بیست سال پیش بر میگرداند.
داستان کتاب، به فیلمهای انتقامیدهه ۱۹۷۰ چارلز برانسون شبیه است: خانواده جوان «تونی» قهرمان کتاب (با بازی جیلنهال) و همسر و دخترش، در سفری تفریحی در تگزاس، با حمله اوباش محل روبرو میشوند. «تونی» بر میگردد تا به کمک پلیس محلی با بازی «مایکل شنن» انتقام تجاوز به همسرش را از اوباش تگزاسی بگیرد.
هر بار که از این داستان، به چهره «سوزان» در حال خواندن بر میگردیم، به یاد میآوریم که این حوادث، ممکن است هرگز اتفاق نیفتاده باشند. اما حس میکنیم که شاید هم واقعیت داشته باشند.
علاوه بر این داستان، فیلم هر از چند گاه، به گذشته نقب میزند، به رابطه «سوزان» و شوهر سابق اش «ادوارد». آنها در تگزاس با هم بزرگ شدهاند و در نیویورک همدیگر را میبینند و ازدواج میکنند.
ما شاهد اصالت عشق و رابطه صمیمی آنها هستیم، و ضمنا، میبینیم که شکست های پیاپی در کسب و کار، چگونه این زندگی را به تدریج از درون، از هم میپاشد. مادر «سوزان» با بازی «لارا لینی» مشوق او در جدائی است.
سئوالی که به نظر «اوئن گلیبرمن» منتقد ورایتی در این فیلم مطرح میشود، سئوالی امروزی است: آیا عشق میتواند بر فقر و ناکامی اقتصادی آدمهائی که راه هنر را در زندگی برگزیده اند، فائق آید؟
«سوزان» شوهر اولش را ترک میکند، چون این نویسنده بی پول، نمیتواند زندگی که او آرزو دارد، برایش فراهم کند. بیست سال بعد، «سوزان» غبطه زندگی گذشته را میخورد، چون در پی یافتن یک زندگی جدید برای خودش، زندگی ای را داشت، برهم زد.
سه مسیر
فیلم «حیوانات شبانه» سه خط و مسیر و فضای مختلف را به هم میتند، گذشته و حال، وهمچنین رمان «حیوانات شبانه» که به صورت فیلم در فیلم، عرضه میشود. دیوید رونی، منتقد هالیوود ریپورتر، ترکیب این سه را در فیلم، نشانه تسلط «تام فورد» بر اجزاء فیلم میداند.
بازیگر «ایمیادمز» روی فرش قرمز جشنواره «ونیز» گفت فرورفتن در نقشی که «تام فورد» برایش نوشته بود، کار ساده ای نبود.
خانم ادمز میگوید وقتی کار روی این نقش را شروع کرد، نمیدانست چطور میتواند در ذهن «سوزان» وارد شود، بعد متوجه شد که پیشداوری او در باره نقش، همان پیشداوری «سوزان» در باره خویش است و از آنجا به بعد، به فکر از پیش آماده خودش برای ساختن نقش، تکیه کرد.
داستان کتاب، در باره تاثیرات و عواقب گزینههای زندگی، برای خود ما و اطرافیا ما است، اما فیلم «حیوانات شبانه» در باره عمل مطالعه است: دستیابی به فکرها، حس ها و تجربه های دیگران از طریق خواندن. کار دشوار بازیگر «ایمیادمز»، انتقال احساسات شخصیت «سوزان» در حال مطالعه کتاب است.
«تام فورد» از ظرافت بازی «ایمیادمز» تعریف میکند و میگوید از کار با ستارههای سینما خوشش میآید، چون دوست دارد آدمهای فیلم، از آدمهای معمولی، زیباتر باشند و همه چیز فیلم اندکی اغراقشدهتراز واقعیت باشد. او میگوید چیزی در نگاه خانم «ادمز» هست که در تماشاگر حس همدلی بر میانگیزد.
مثل فیلم اول، اینجا هم جنبه تحسین برانگیز کارگردانی تام فورد، توجه دقیق او به جزئیات بصری فیلم است. او که از طراحی به سینما آمده، به قول منتقد هفتگی تایم، همچنان کار خود را چیدن و ترکیب تصویرها میبیند.
فورد که از طراحان برجسته لباس و صحنه برای این فیلم بهره گرفته، میگوید خیلیها متوجه نقش کارگردان نیستند. او کارگردانی فیلم را کنترل جهانی میداند که همه به آن نگاه میکنند، شکل هر اطاق، طرز حرف زدن و راه رفتن آدمها، طرز تصویربرداری را کارگردان تعیین میکند. «فورد» میگوید به عنوان کارگردان، در همه جنبههای فیلم، از جمله جنبههای بصری کار، حرف آخر را میزند.
از دید منتقد هالیوود ریپورتر، این فیلم، سینمائی چشم نواز، سرگرمکننده و هیجانانگیز، که «تام فورد» در کار قبلی وعده داده بود، را تحقق میبخشد.
نگاه انتقادی
فیلم «حیوانات شبانه» نگاهی انتقادآمیز است در رد زندگی توخالی ثروتمندان خوش سلیقه، یعنی مصرف کنندههای مارک «تام فورد» و مارکهای مشابه.
شخصیت زن گالریدار قهرمان فیلم، علیرغم رفاه ظاهری زندگی زناشوئی، خانه مدرن شیشهای مشرف بر لس آنجلس، پر از آثار هنری معاصر، تنها و غمزده است و پشیمان.
حتی ثروت و رفاه او هم ساختگی است، چون او و شوهر خوبرویش، به شدت بدهکار هستند و با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند که حفظ آبرو کنند.
فضاهای ظریف فیلم، که با وسواس و دقیق، طراحی شدهاند، در تضاد قرار میگیرند با داستان خشونتآمیز کتاب، در باره تجاوز و انتقام در دشتهای تگزاس.
خانم «ادمز» در مصاحبهای، فیلم «حیوانات شبانه» را فیلمیدر باره عواقب تصمیمهای غلط زندگی میداند. گوئی «تونی» با بازی «جیک جیلنهال» دارد با این داستان، انتقام جدائی بیست سال پیش را از او میگیرد. اندوه زن گالریدار، در احساس دفنشده تقصیر، ریشه دارد.
«دیوید رونی» منتقد هالیوود ریپورتر، مینویسد «تام فورد» داستانگوئی است ماهر، که چشمانی ظریف دارد برای دیدن جزئیات شخصیت پردازی و البته، جزئیات رنگ و طرح و ترکیب های بصری.
اما همه نقدها، کاملا مثبت نیستند. در بعضی نقدها از جمله مثلا در نقد استفانی زچرک، برای هفتگی پرتیراژ «تایم» میخوانیم که «تام فورد» سخت میخواهد در این فیلم حرفی بزند، ولی معلوم نیست چه حرفی، و مستاصلکنندهترین جنبه فیلم، همین است: چیزی در این فیلم هست که آشکارا برای «تام فورد» بسیار پرمعنی است، اما معنی آن، از سطح پرزرق وبرق این فیلم، به بیرون درز نمیکند.
این منتقد، «حیوانات شبانه» را یک فیلم خوشساخت از ژانر فیلمهای سیاه noir میبیند به اضافه عناصری از فیلمهای انتقامیچارلز برانسونی دهه 1970، ولی بینش «فورد» در این فیلم به نظر او، خیلی به مضحکه خویشتن نزدیک میشود.
تصویری که «فورد» از زندگی این گالریدار مرفه نشان میدهد، همیشه زیباست. جزئیات اشیاء زندگی او در فیلم خواستنی نشان داده میشوند. معلوم نیست که «فورد» به عنوان کارگردان، در باره این اشیاء گران قیمت و ساختگی و حتی تابلوهای برجسته هنر معاصر که بر دیوار خانه «سوزان» میبینیم، چه احساسی دارد.
از سوی دیگر، «اوئن گلیبرمن» در نقد مفصلی که در جشنواره ونیز برای هفتگی «ورایتی» نوشته، فیلم «حیوانات شبانه» را سرمستکننده، هیجانانگیز و پرتعلیق میداند که هراسی ندارد از نمایش خشونت و ترس و خشم حیوانی، علیرغم آنکه محور ساختار فیلم، یک داستان غمناک عشقی است.
همه منتقدها، از طراحی و تصویرسازی فیلم تعریف کرده اند، حتی آنها که با مفاهیم آن، مشکل دارند.
زچرک مینویسد هر دقیقه فیلم، از ظرافتهای دقیق طراحی، انباشته است، تا جائی که تماشای آن، خیرهکننده است.
منتقد «ورایتی» شباهتی میان این فیلم و «مخمل آبی» فیلم مشهور «دیوید لینچ» پیدا کرده که هنر آن، در تبدیل کردن یک داستان احساساتی فرومایه، به هنر «سوررالیستی» متعالی است.
او مینویسد «تام فورد» یک فیلمساز حقیقی است – یک ناظر اجتماعی است که به حس و حال و روایت، معتاد است. او فیلم «حیوانات شبانه» را به زیبائی، شکل بخشیده، به صورتی که گذشته، واقعا حال را سیراب میکند و قصه، واقعیت را تغذیه میکند.
تماشای «حیوانات شبانه» تردیدی در شور «تام فورد» به عنوان یک هنرمند و اصالت الهام او به عنوان یک فیلمساز، باقی نمیگذارد، و انسان آرزو میکند که «تام فورد» برای ساختن فیلم بعدی، هفت سال صبر نکند.