سی و سه سال بعد از نوشتن رمان «سرهنگ»، هنوز مردم ایران از خواندن آن به زبان فارسی محروم اند و جالب این که رمان اصلاً به فارسی نوشته شده و بعد به زبانهای آلمانی و انگلیسی ترجمه و منتشر گردیده.
محمود دولت آبادی که برای شرکت در فستیوال ادبیات بین المللی انجمن قلم (پن) به نیویورک آمده به خبرنگار نیویورک تایمز گفته است: من به عنوان یک نویسنده مبادرت به آفریدن داستانهای حماسه ای برای مملکتم کردم، اما این باعث شد که صبر و استقامت پیشه کنم و انتظارات کمی از زندگی ام داشته باشم.
رمان «سرهنگ» که به انقلاب سال ۱۳۵۷ و پیامدهای خشونت بار آن می پردازد، داستان زندگی پنج فرزند شخصیت اصلی داستان یعنی سرهنگ است که هر کدام راه سیاسی متفاوتی برای خود برگزیده اند و برای آن بهای گزافی پرداخته اند. این روایت با یک شب بارانی شروع می شود که سرهنگ در پی بازپس گیری جسد دخترش و به خاک سپردن آن است؛ دختری که در حین توزیع اعلامیه های ضد رژیم دستگیر شده و زیر شکنجه کشته شده است.
روزنامه ایندپندنت لندن در مورد این کتاب می گوید: «موقع آن فرا رسیده که هر کسی که حتی کمترین علاقه ای به سرنوشت ایران داشته باشد این کتاب را بخواند. این کتاب تصویری است گیرا از جامعه ای که اصول اخلاقی آن منحرف شده.»
این رمان در سال ۱۹۸۰ به رشته تحریر درآمد، سالی که روشنفکران ایران در اوج سرکوب رژیم بودند. دولت آبادی برای بازپرسی به فراخوانده شد و برای همین وقتی این کتاب را بهپایان رساند، از بیم اینکه در لیست سیاه رژیم قرار گیرد نسخه پایانی را هرگز از کشو میزیش بیرون نیاورد. نتیجه آن که سرهنگ به زبانهای آلمانی و انگلیسی در دسترس خوانندگان قرار گرفته ولی هنوز به زبان فارسی در ایران اجازه چاپ از وزارت ارشاد دریافت نکرده است.
نیویورک تایمز می نویسد: او می تواند که این کتاب را توسط ناشران ایرانی در اروپا و کالیفرنیا به زبان فارسی چاپ کند و یا حتی مخفیانه در خود ایران آن را منتشر نماید، ولی ترجیح می دهد مجراهای قانونی مملکتش را رعایت کند با وجود همه سرخوردگی هایی که این کار در بر دارد.
دولت آبادی می گوید: «فلسفه من، نحوه کار کردنم، همیشه بر اجتناب از مقابله استوار بوده. می خواهم همچنان بنویسم و در ایران بمانم. برای همین نمی خواهم با رژیم سرشاخ شوم.»
محمود دولت آبادی که برای شرکت در فستیوال ادبیات بین المللی انجمن قلم (پن) به نیویورک آمده به خبرنگار نیویورک تایمز گفته است: من به عنوان یک نویسنده مبادرت به آفریدن داستانهای حماسه ای برای مملکتم کردم، اما این باعث شد که صبر و استقامت پیشه کنم و انتظارات کمی از زندگی ام داشته باشم.
رمان «سرهنگ» که به انقلاب سال ۱۳۵۷ و پیامدهای خشونت بار آن می پردازد، داستان زندگی پنج فرزند شخصیت اصلی داستان یعنی سرهنگ است که هر کدام راه سیاسی متفاوتی برای خود برگزیده اند و برای آن بهای گزافی پرداخته اند. این روایت با یک شب بارانی شروع می شود که سرهنگ در پی بازپس گیری جسد دخترش و به خاک سپردن آن است؛ دختری که در حین توزیع اعلامیه های ضد رژیم دستگیر شده و زیر شکنجه کشته شده است.
روزنامه ایندپندنت لندن در مورد این کتاب می گوید: «موقع آن فرا رسیده که هر کسی که حتی کمترین علاقه ای به سرنوشت ایران داشته باشد این کتاب را بخواند. این کتاب تصویری است گیرا از جامعه ای که اصول اخلاقی آن منحرف شده.»
این رمان در سال ۱۹۸۰ به رشته تحریر درآمد، سالی که روشنفکران ایران در اوج سرکوب رژیم بودند. دولت آبادی برای بازپرسی به فراخوانده شد و برای همین وقتی این کتاب را بهپایان رساند، از بیم اینکه در لیست سیاه رژیم قرار گیرد نسخه پایانی را هرگز از کشو میزیش بیرون نیاورد. نتیجه آن که سرهنگ به زبانهای آلمانی و انگلیسی در دسترس خوانندگان قرار گرفته ولی هنوز به زبان فارسی در ایران اجازه چاپ از وزارت ارشاد دریافت نکرده است.
نیویورک تایمز می نویسد: او می تواند که این کتاب را توسط ناشران ایرانی در اروپا و کالیفرنیا به زبان فارسی چاپ کند و یا حتی مخفیانه در خود ایران آن را منتشر نماید، ولی ترجیح می دهد مجراهای قانونی مملکتش را رعایت کند با وجود همه سرخوردگی هایی که این کار در بر دارد.
دولت آبادی می گوید: «فلسفه من، نحوه کار کردنم، همیشه بر اجتناب از مقابله استوار بوده. می خواهم همچنان بنویسم و در ایران بمانم. برای همین نمی خواهم با رژیم سرشاخ شوم.»