بعد از مکالمۀ تلفنی پرزیدنت اوباما با حسن روحانی رئیس جمهوری ایران در سپتامبر گذشته، انتظارات زیادی بوجود آمد. کسانی که به حل دیپلماتیک مشکل هسته ای ایران امیدوارند، از این تغییر رویکرد به هیجان آمدند، در همین حال، برخی از متحدان آمریکا - مثل اسرائیل و عربستان سعودی - ناباوری عمیق خود را درباره نتیجه بخش بودن برخورد آمریکا با ایران بیان کردند.
اما وقتی مقامهای آمریکا و ایران ماه گذشته مذاکره کردند، تغییری روی نداد، اگرچه چند تن از ناظران انتظار تغییر داشتند. اواخر این هفته، دور جدیدی از مذاکرات در ژنو آغاز می شود.
چارچوب زمانی برای حل دیپلماتیک بحران هسته ای بی انتها نیست. هم آقای اوباما و هم آقای روحانی با فشارهای داخلی روبرو هستند - از ناباوری اعضای کنگره در آمریکا تا افراطی های ضدآمریکایی در تهران.
بااین همه به رغم سه دهه روابط سرد - و اگرچه آمریکایی ها ممکن است ندانند - گفتگو با ایران در گذشته نتیجه بخش بوده است، و می تواند دوباره موفقیت آمیز باشد.
بلافاصله بعد از وقایع تروریستی یازدهم سپتامبر، که من مشغول خدمت در وزارت امور خارجه بودم، با یک دیپلمات ایرانی نشستیم تا درباره گامهای بعدی در افغانستان بحث کنیم. در آن زمان، ما دشمن مشترک داشتیم، طالبان و همراهان القاعده شان، و هر دو حکومت فکر می کرد ارزش دارد راههای همکاری آزموده شود.
ایرانیها سازنده، عملگرا، و متمرکز بودند. در یک مرحله آنها حتی یک نقشه بسیار ارزشمند درباره نقشه جنگی طالبان، درست قبل از آغاز عملیات نظامی آمریکا ارائه کردند.
آنها همچنین مبلّغ عمل (دخالت) در افغانستان بودند. ما در ماههای آخر سال ۲۰۰۱ در محلهای مختلف ملاقات کردیم، و توافق ایران و آمریکا در کنفرانس افغانستان در بُن، در استقرار حکومت موقت افغانستان به رهبری حامد کرزی - که اینک رئیس جمهوری آن کشور است - موثر بود.
وقتی من برای بازگشایی سفارت آمریکا به کابل فرستاده شدم، به مذاکره با ایرانیان در آنجا ادامه دادم. ما در مورد مسائل مختلف امنیتی و هماهنگ کردن بازسازی افغانستان به توافق رسیدیم. و بعد ناگهان، با سخنرانی معروف «محور شیطانی» پرزیدنت بوش در اوائل سال ۲۰۰۲، همه چیز به پایان رسید. رهبری ایران به این نتیجه رسید که به رغم همکاری آنان با آمریکایی ها در جنگ، ایالات متحده همچنان دشمن جمهوری اسلامی باقی مانده است.
همکاری های واقعی بعد از آن سخنرانی به طور موثری متوقف شد و هزینه های (ناشی از توقف همکاری ها) فوری بود. در آن زمان، ما مشغول مذاکره برای انتقال جنگسالار قابل اعتنای افغانستان، گلبدین حکمتیار، از حصر خانگی در ایران به افغانستان و در نهایت تحت کنترل آمریکا بودیم. به جای آن، ایرانی ها ورود محرمانه او را به افغانستان تسهیل کردند، که هنوز در آنجاست و عملیاتی علیه نیروهای ائتلاف و اهداف افغانستان انجام می دهد.
در سال ۲۰۰۷ در زمانی که سفیر آمریکا درعراق بودم نیز مذاکراتی با دیپلمات های ایرانی انجام دادم. هدف این بود که ایران تشویق شود دست از حمایت «سپاه مهدی» مقتدا صدر روحانی شیعه - که شبه نظامیانش دولت عراق و نیروهای ائتلاف را هدف حمله قرار می دادند - بردارد. برخلاف مذاکرات افغانستان، این مذاکرات با اطلاع کامل رسانه ها صورت گرفت، که داد و ستد موثر دیپلماتیک را غیر ممکن می کرد. مذاکرات به نتیجه ای نرسید، آنها احتمالاً نوری المالکی نخست وزیر عراق رامتقاعد کرده بودند که تنها راه مقابله با شبه نظامیان، برخورد نظامی است. او در آوریل ۲۰۰۸ دست به عملیات نظامی علیه آنها زد، عملیاتی که از بغداد تا بصره گسترش داشت و بالاخره با حمایت گسترده نیروهای ائتلاف موفق شد.
تجربه افغانستان نشان می دهد که پیشرفتهای دیپلماتیک بین ایالات متحده و ایران ممکن است. البته تضمینی وجود ندارد، ولی راه حل دیپلماتیک همیشه بهتر از بدیل های دیگر است.
دولت جمهوری اسلامی آشکارا مخالف است، ولی عاقلانه بازی می کند. و مثل بقیه حکومتها، وقتی به نفعش باشد، قادر به عملگرایی و نرمش است. اگر دولت اوباما چهار درسی که از مذاکرات سال ۲۰۰۱ گرفتیم به کار بندد، احتمال تکرار موفقیت های گذشته وجود دارد.
اول، مذاکره کنندگان آمریکایی باید درک کنند که پیشرفتهای واقعی فقط در مذاکره دوجانبه ایالات متحده و ایران حاصل می شود. درگیر بودن اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل و آلمان باید ادامه یابد، اما برداشتن بار سنگین باید توسط دو بازیگر مرکزی انجام شود.
دوم، مفاد مذاکرات باید محرمانه بماند. آشکار شدن پیش از موعد جزئیات، به مخالفان مذاکرات دستاویز می دهد، و کمک می کند نرمش در مذاکرات را محدود کنند.
سوم، آمریکایی ها باید آماده باشند به جز پرونده اتمی، مسائل دیگر را هم مطرح کنند. پیشرفت در یک موضوع باعث ایجاد اطمینان و تسهیل در پیشرفت در موارد دیگر می شود. من ماه گذشته این موضوع را با رهبران ایران در نیویورک مطرح کردم و به نظر می آمد آنها پذیرای آن هستند، و از افغانستان و سوریه به عنوان احتمالات (برای همکاری دوجانبه) یاد کردند.
و بالاخره، ایالات متحده باید روشن سازد که ما خواهان سرنگونی رژیم ایران نیستیم. توهم ایرانیان درباره این موضوع بی انتهاست، و قابل فهم است. در سال ۱۹۵۳، سرویس های اطلاعاتی آمریکایی و بریتانیا نخست وزیر منتخب ایران را برکنار کردند، حادثه ای که تنی چند از آمریکایی ها به یاد می آورند، ولی هیچ ایرانی آن را هرگز فراموش نمی کند.
چارجوب توافق هم اینک روشن است. ایران خواهان رفع تحریم ها و پایان یافتن انزواست، در حالی که جامعه بین المللی خواهان شفافیت و تایید بدون ابهام برنامه انرژی اتمی ایران است و این که این برنامه هرگز برای تولید سلام بکار نرود. رهبران ایرانی که مندر نیویورک ملاقات کردم، بحث میکردند که سلاح اتمی در واقع میزان امنیت ایران را کاهش می دهد، زیرا باعث امواج عدم ثبات در میان همسایگان عرب می شود. آنها تاکید کردند ایران خواهان امنیت و ثبات در منطقه است، و نه رقابت هسته ای.
این مذاکرات به شوق آورنده است، اما ایرانیان باید گام نخست را بردارند. تا زمانی که ایران جدیت خود را در مقاصد صلح آمیز بودن برنامه اتمی اش نشان ندهد، نمی توان درباره رفع تحریمها گفتگو کرد.