روزنامه گاردین در شماره روز سه شنبه خود مقاله ای دارد به قلم کان اوز، از ناشران ادبی ترکیه، که به توصیف تأملات و تألمات خود پس از حمله پلیس به پارک تقسیم نوشته است.
کان اوز می نویسد: من می ترسم. با هر نطقی که نخست وزیر ترکیه، رجب طیب اردوغان، ایراد می کند، نفرت و انزجار را به خودم و به جوانان هم نسلم بیشتر احساس می کنم. ما فقط کمی آزادی می خواهیم. کمی فضا برای زندگی و چند درخت. به یاد چند بیت از ترانه «شش چیز از نه چیز» جیمی هندریکس می افتم:«وقتی زمان مرگم برسد، این منم که باید بمیرم؛ پس بگذارید وقتی زنده ام آن طور که می خواهم زندگی کنم.»
کان اوز می نویسد: امروز دوباره در میدان تقسیم بودم. چند ساعتی پس از حمله پلیس که میدان را با پمپ آتش نشانی، گاز اشک آور و گلوله های لاستیکی خلوت کرده بود و معترضان ترقه و بمب های آتش زا پرتاب می کردند. برخی می گویند پرتاب بمب های آتش زا کار خودشان بوده، و هرچند من دلیل قطعی برای صحت این ادعا ندارم، برایم تعجب آور نیست. در یک دو روز گذشته آن قدر از پلیس و دولت دروغ شنیده ام که فکر نمی کنم دیگر هرگز بتوانم بهشان اعتماد کنم. روزهای زیادی را با معترضان گذرانده ام – حمله با گاز اشک آور را تاب می آوردند و در عین حال شاد بودند، سرود می خواندند، غذایشان را با هم قسمت می کردند، هرگز نشانه ای از وجود سلاح یا خشونت در میان آنان ندیدم. در میان آنان انگار در رویا زندگی می کردم.
دلیل رفتنم به میدان تقسیم شنیدن مصاحبه مطبوعاتی جنبش همبستگی تقسیم بود و یقین داشتم که می توانم به سخنان رئیس پلیس و وعده های شهردار استانبول در مورد این که به پارک حمله نخواهد شد، اعتماد کنم. بعد، درست پیش از آن که کنفرانس خبری شروع شود، بار دیگر باران گاز اشک آور بر سرمان بارید. لحظه یأسی خردکننده. سرفه کنان، اشک ریزان و در حالی که عملاً کور شده بودم، دریافتم که حکومت ما هرگز معنای مقاومت منفی را که مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی به آن شهرت دارند، درک نخواهد کرد. آن زمان بود که از پارک بیرون زدم.
من صاحب بزرگ ترین انتشارات ادبی در کشور هستم. در چند روز گذشته تنها به خاطر آن که علناً بخشی ازاین جنبش مقاومت منفی بوده ام چه بسیار ایمیل های نفرت آمیز دریافت کرده و بارها به مرگ تهدید شده ام. پس از هر نطق اردوغان، زبان این ایمیل ها خشن تر شده است. امروز، وکیلانی که در دادگاه مرکزی استانبول حضور یافتند از پلیس کتک خوردند وبازداشت شدند. این ها وکیلانی بودند که می خواستند از معترضان بازداشت شده دفاع کنند.
من می ترسم. نه برای خودم، بلکه برای دختری که دوستش دارم، برای مادرم، برای خواهرم، و برای وطنم. دیگر کاملا روشن است که تنها راهی که اردوغان برای برخورد با مشکلات می شناسد دور برداشتن در چرخه خشونت است. اگر به این کار ادامه دهد می ترسم این خشونت هابه جنگی داخلی در ترکیه منجر شود.
کان اوز می گوید: در یک، دوسال گذشته من با ترس از ابراز عقایدم زیسته ام. در انتقاد از اردوغان به کفایت عمل نکردم، به کفایت و به رسایی از بدرفتاری های ماموران دولت با مردم، که خود شاهدش بوده ام، سخن نگفته ام. اما دیگر تمام شد. دیگر بس است. دیگر از این که کارم را ازدست بدهم نمی ترسم. نمی ترسم که ثروت و دارایی ام را ازدست بدهم. حتی نمی ترسم که با افتادن به زندان و مجازات، آزادی ام را ازدست بدهم. دیگر نمی توانم به این زندگی خفت بار ادامه دهم.
کان اوز می پرسد: من و معترضان هم صدایم چه می خواهیم؟ بسیار خوب. این هم فهرست رسمی خواست های جنبش همبستگی تقسیم:
۱ـ می خواهیم پارک همان پارک باقی بماند.
۲ـ می خواهیم معترضان زندانی آزاد شوند.
۳ـ می خواهیم خشونت و تهاجم پلیس متوقف شود
۴ـ می خواهیم حقوق مان برای تظاهرات و تجمع در مکان های عمومی محترم شناخته شود. همان گونه که قانون اساسی آن را محترم می شمارد. یعنی: حقوقی را که از ما گرفته به ما بازگرداند.
۵ـ می خواهیم اردوغان از بالاگرفتن تنش ها جلوگیری کند. یعنی: صلح می خواهیم.
کان اوز می نویسد: من می ترسم. با هر نطقی که نخست وزیر ترکیه، رجب طیب اردوغان، ایراد می کند، نفرت و انزجار را به خودم و به جوانان هم نسلم بیشتر احساس می کنم. ما فقط کمی آزادی می خواهیم. کمی فضا برای زندگی و چند درخت. به یاد چند بیت از ترانه «شش چیز از نه چیز» جیمی هندریکس می افتم:«وقتی زمان مرگم برسد، این منم که باید بمیرم؛ پس بگذارید وقتی زنده ام آن طور که می خواهم زندگی کنم.»
کان اوز می نویسد: امروز دوباره در میدان تقسیم بودم. چند ساعتی پس از حمله پلیس که میدان را با پمپ آتش نشانی، گاز اشک آور و گلوله های لاستیکی خلوت کرده بود و معترضان ترقه و بمب های آتش زا پرتاب می کردند. برخی می گویند پرتاب بمب های آتش زا کار خودشان بوده، و هرچند من دلیل قطعی برای صحت این ادعا ندارم، برایم تعجب آور نیست. در یک دو روز گذشته آن قدر از پلیس و دولت دروغ شنیده ام که فکر نمی کنم دیگر هرگز بتوانم بهشان اعتماد کنم. روزهای زیادی را با معترضان گذرانده ام – حمله با گاز اشک آور را تاب می آوردند و در عین حال شاد بودند، سرود می خواندند، غذایشان را با هم قسمت می کردند، هرگز نشانه ای از وجود سلاح یا خشونت در میان آنان ندیدم. در میان آنان انگار در رویا زندگی می کردم.
دلیل رفتنم به میدان تقسیم شنیدن مصاحبه مطبوعاتی جنبش همبستگی تقسیم بود و یقین داشتم که می توانم به سخنان رئیس پلیس و وعده های شهردار استانبول در مورد این که به پارک حمله نخواهد شد، اعتماد کنم. بعد، درست پیش از آن که کنفرانس خبری شروع شود، بار دیگر باران گاز اشک آور بر سرمان بارید. لحظه یأسی خردکننده. سرفه کنان، اشک ریزان و در حالی که عملاً کور شده بودم، دریافتم که حکومت ما هرگز معنای مقاومت منفی را که مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی به آن شهرت دارند، درک نخواهد کرد. آن زمان بود که از پارک بیرون زدم.
من صاحب بزرگ ترین انتشارات ادبی در کشور هستم. در چند روز گذشته تنها به خاطر آن که علناً بخشی ازاین جنبش مقاومت منفی بوده ام چه بسیار ایمیل های نفرت آمیز دریافت کرده و بارها به مرگ تهدید شده ام. پس از هر نطق اردوغان، زبان این ایمیل ها خشن تر شده است. امروز، وکیلانی که در دادگاه مرکزی استانبول حضور یافتند از پلیس کتک خوردند وبازداشت شدند. این ها وکیلانی بودند که می خواستند از معترضان بازداشت شده دفاع کنند.
من می ترسم. نه برای خودم، بلکه برای دختری که دوستش دارم، برای مادرم، برای خواهرم، و برای وطنم. دیگر کاملا روشن است که تنها راهی که اردوغان برای برخورد با مشکلات می شناسد دور برداشتن در چرخه خشونت است. اگر به این کار ادامه دهد می ترسم این خشونت هابه جنگی داخلی در ترکیه منجر شود.
کان اوز می گوید: در یک، دوسال گذشته من با ترس از ابراز عقایدم زیسته ام. در انتقاد از اردوغان به کفایت عمل نکردم، به کفایت و به رسایی از بدرفتاری های ماموران دولت با مردم، که خود شاهدش بوده ام، سخن نگفته ام. اما دیگر تمام شد. دیگر بس است. دیگر از این که کارم را ازدست بدهم نمی ترسم. نمی ترسم که ثروت و دارایی ام را ازدست بدهم. حتی نمی ترسم که با افتادن به زندان و مجازات، آزادی ام را ازدست بدهم. دیگر نمی توانم به این زندگی خفت بار ادامه دهم.
کان اوز می پرسد: من و معترضان هم صدایم چه می خواهیم؟ بسیار خوب. این هم فهرست رسمی خواست های جنبش همبستگی تقسیم:
۱ـ می خواهیم پارک همان پارک باقی بماند.
۲ـ می خواهیم معترضان زندانی آزاد شوند.
۳ـ می خواهیم خشونت و تهاجم پلیس متوقف شود
۴ـ می خواهیم حقوق مان برای تظاهرات و تجمع در مکان های عمومی محترم شناخته شود. همان گونه که قانون اساسی آن را محترم می شمارد. یعنی: حقوقی را که از ما گرفته به ما بازگرداند.
۵ـ می خواهیم اردوغان از بالاگرفتن تنش ها جلوگیری کند. یعنی: صلح می خواهیم.