لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۲۸

روانشناسی اختلاف شیعه و سنی


علت این همه خصومت میان گروه هایی که این همه شبیه به هم به نظر می آیند چیست؟ مقاله زیر به ویژگی های روانشناختی اختلاف شیعیان و سنی ها در عراق می پردازد.

بیش از یک دهه بعد از شروع جنگ عراق، کشمکش میان سنی و شیعه – دو مذهبی که این همه در اعتقادات و اعمال به هم نزدیک هستند – هنوز به نحوی تکان دهنده ادامه دارد. این اختلاف یادآور درگیری‌های مرگبار ایرلند شمالی است که در جریان آن بیش از ۳،۵۰۰ از پروتستان‌ها و کاتولیک‌هایی که دست کم به لحاظ صوری هر دو پیرو کلیسای «شاهزاده صلح» بودند، کشته شدند.

این پرسش به ذهن متبادر می‌شود که این همه خصومت میان گروه‌هایی که از لحاظ قومی و مذهبی این همه شبیه به هم هستند از کجا سرچشمه می گیرد؟ بی شک اختلاف میان شیعه و سنی – مثل اختلافات کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها – ریشه‌های عمیق تاریخی و سیاسی دارد. اد کرنز، رئیس فقید مرکز پژوهش‌های جنگ و صلح در دانشگاه اولستر در ایرلند شمالی زمانی گفت «برچسب‌های مذهبی گاه نشانه شکاف‌های عمیق و دیرین فرهنگی هستند.»

اما یک عامل دیگر، که شاید به همان اندازه اساسی است، ولی کمتر راجع به آن تحقیق شده، می‌تواند به روشن شدن این موضوع کمک کند که چرا تفاوت‌هایی که حاشیه‌ای به نظر می‌رسد این قدر جدی است: روانشناسی گروهی. برای درک بهتر مناقشات گیج‌کننده میان گروه‌های قومی، این چهار اصل را که از پژوهش‌های روانشناسانه درباره هویت جمعی برداشته شده، درنظر بگیرید:

۱. تمرکز روی اختلافات بدون توجه به شباهت‌های میان گروهی

در دهه ۱۹۷۰، هنگامی که ویلیام مگوایر استاد روانشناسی دانشگاه ییل بچه‌ها را به برنامه «درباره خودت برای ما بگو» دعوت می‌کرد، هیچ وجه تمایزی بین بچه‌ها دیده نمی‌شد. آنهایی که در خارج از آمریکا به دنیا آمده بودند، اسم کشور محل تولدشان را می‌گفتند. موسرخ‌ها خودشان داوطلبانه به این تفاوتشان با بقیه اشاره می‌کردند. بچه‌های اقلیت‌ها نژادشان را مطرح می‌کردند. مگوایر و همکارانش متوجه این نکته شدند که «اگر من تنها زن سیاهپوست در جمع زنان سفیدپوست باشم، فکرم متوجه سیاهپوست بودنم می‌شود؛ ولی وقتی وارد جمع مردان سیاهپوست می‌شوم، سیاه پوست بودنم اهمیتش را از دست می‌دهد و آن وقت روی زن بودنم تمرکز می‌کنم.» افرادی با گرایش جنسی عادی گاهی تعجب می‌کنند که چرا همجنس‌گرایان اینقدر دغدغه هویت جنسی شان را دارند. اما جای که فرهنگ همجنس‌گرایی غالب است هویت جنسیتی آنقدر مطرح نیست.

بنابراین وقتی افرادی با دو زیرمجموعه متفاوت فرهنگی تقریباً عین هم هستند، غالباً شباهت‌هایشان را ندیده می‌گیرند و تفاوت‌های جزیی شان را زیر ذره بین می‌گذارند. فروید این ویژگی را دریافت: «ساکنان دو روستای همسایه بیش از هر کسی رقیب و حسود یکدیگرند. نژادهای بسیار نزدیک به هم، از یکدیگر فاصله می‌گیرند. اهالی جنوب آلمان چشم دیدن اهالی شمال کشور را ندارند؛ رابطه انگلیسی با اسکاتلندی و اسپانیایی با پرتغالی هم به همین منوال است.»

۲. ما معمولاً دنیای‌مان را به «ما» و «آنها» و «خودی و غیرخودی» تقسیم می‌کنیم.

ما حس تعلق و زندگی گروهی را از نیاکان عصر حجری‌مان ارث برده ایم، عصری که همبستگی، امنیت می‌آورد. موقع شکار، دفاع یا حمله ده دست بهتر از دو دست کار می‌کرد. ما هم مثل عصر حجری‌ها، هویت اجتماعی برای خودمان می‌سازیم. اما برای این مزیت باید بهایی هم پرداخت. بهای کشیدن دایره‌ای در ذهن که «ما» را تبیین می‌کند، متمایز کردن «آنها»ست. و تالی این تقسیم‌بندی تعصب درون گروهی – یا ترجیح دادن جمع خودی – است. در آزمایش‌های مختلف، حتی کسانی که در گروه‌های اختیاری کنار هم گذاشته می‌شدند، مایل بودند به نفع گروه خودشان کار کنند. در آزمایش‌های رواشناسی هنری تجفلد، مایکل بیلینگ و دیگران، افرادی که با استفاده از یک شیوه کاملاً اتفاقی، مثل شیر یا خط، یا رقم آخر شماره گواهینامه رانندگی در یک گروه قرار داده می‌شدند، هم فوراً حس تعلق و نزدیکی درون گروهی پیدا می‌کردند و موقع تقسیم جایزه‌ها در کنار گروه شان می‌ماندند.

۳. بحث میان افراد همفکر معمولاً به جهت‌گیری تعصب بیشتر می‌انجامد.

در آزمایش‌هایم متوجه شدم وقتی بحث مسائل نژادی پیش می‌آمد، دانشجویان متعصب، متعصب‌تر می شدند. اما وقتی دانشجویان کم تعصب تر با هم بحث می‌کردند، تعصب کمتر و پذیرش بیشتری نشان می‌دادند. به بیان دیگر، مرزبندی ایدئولوژیکی و گفتگو بر سر آن تعصب دو گروه را بیشتر می‌کرد.

در زندگی عادی هم همین طور است. به طور مثال، تحلیل سازمان‌های تروریستی نشان داده که ذهنیت تروریستی یک شبه پدید نمی‌آید. این ذهنیت به مرور زمان و در میان گروه‌هایی که گلایه‌های مشترکی دارند پدید می‌آید. در تعامل‌هایی که در انزوا با یکدیگر دارند، به تدریج افکار افراطی در آنها رشد می‌کند.

گروه‌های مجازی روی اینترنت افراد همفکر را برای هدف‌های خوبی گردهم می‌آورد، مثل گروه‌های صلح‌آفرین، نجات یافتگان از سرطان و طرفداران حقوق بشر.

اما گروه‌های تروریستی و منفی هم روی اینترنت همفکران خود را پیدا می‌کنند و نظراتشان را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند. افکار نژادپرستانه طرفداران برتری نژاد سفید روی اینترنت متعصبانه‌تر شد، و خصومت گروه‌های مسلحانه شورشی بیشتر و بیشتر شد. خوب یا بد، دسته های کبوتران و بازها روی اینترنت توانستند حمایت بیشتری را به نظرات خود جلب کنند.

۴. همبستگی گروهی در برابر دشمن مشترک بیشتر می‌شود.

چه در تجربه‌های آزمایشگاهی و چه در آمریکای بلافاصله بعد از یازدهم سپتامبر، وحدت گروه در برابر تهدید مشترک تقویت شد. در جنگ احساس «ما» جایگزین «من» می‌شود؛ حب وطن بیشتر می‌شود، و غرور درون گروهی و حس دشمنی با گروه مقابل اوج می‌گیرد.

مکانیسم حرکت به جلو در ورزش و کارهای تیمی همین طور است. اما وقتی این مکانیسم در اجتماع پیاده می‌شود، مردم نه تنها برای گروه خود ابراز احساسات می‌کنند، بلکه ممکن است به خاطر گروهشان حتی بکشند یا کشته شوند.

اگر می‌خواهیم مشت‌های گره خورده امروز جای خود را به آغوش‌های باز و پذیرای فردا بدهد، باید دریابیم که تفاوت‌های میان ما پیش پاافتاده است، نقاط مشترک عمیق تر میان گروه خود و گروه مقابل را پیدا کنیم، «ما»ی گسترده‌تری تبیین کنیم، با گروه مقابل ارتباط برقرار کنیم و هدف‌هایی روشن و شفاف پیدا کنیم.

حل اختلافات به این صورت درشرایط بحرانی بسیار ضروری و با این حال بسیار دشوار است. وقتی کشمکش بالا می‌گیرد، افکار به شدت کلیشه‌ای می‌شود، قضاوت‌ها خشک و بی منطق، و ارتباط هر چه دشوارتر می‌شود. دو طرف در صدد تهدید و ارعاب و انتقام کشی بر می‌آیند. چالش فرهنگ‌ها در این است که در جستجوی آن چیزی برآییم که فتحعلی مقدم، استاد روانشناس اجتماعی دانشگاه جورج تاون آن را «دیدگاه چندفرهنگی» می نامد – و ضمن شناختن و درک وجوه مشترک، به وجوه افتراق به دیده احترام می نگرد. چالش بزرگ زمان جنگ همین است و بس – کثرت گرایی در عین وحدت.

XS
SM
MD
LG