در فیلم «طلا» براساس یک ماجرای واقعی، «متیو مککانهی» ستاره برجسته، نقش معدنکار بختبرگشتهای را از ایالت «نوادا» بازی میکند که بعد از بالاآوردن بدهی زیاد در معادن پدرش در آمریکا، به کمک یک زمینشناس با بازی «ادگار رامیرز» به بزرگترین معدن طلای دنیا در جنگلهای «بورنئو» اندونزی دست پیدا میکند.
قبل از آنکه معلوم شود طلاها، با حقهبازی، از جای دیگری به معدن او راه پیدا کرده بودند، سرمایهگذاران به او هجوم میآورند و سهام شرکت او در بازار بورس، میلیاردها دلار رشد میکند،.
قصه فیلم «طلا» براساس ماجرای شرکت کانادائی Bre-X نوشته شده که در دهه ۱۹۹۰ ادعا کرده بود به عظیمترین معدن طلای جهان در جنگلهای کشور اندونزی دست پیدا کرده، ولی وقتی طلاهای یافته شده با جزئیات زمینشناسی آن معدن تطبیق نکرد، افتضاح بزرگی به بار آورد.
بازیگر متیو مککانهی با هیکل درشت، و سروصورتی متفاوت، دندانهای مصنوعی و کله کچل، در نقش «کنی» ظاهر میشود که در ابتدای فیلم، با بلندپروازی، پدرش را متقاعد میکند که ریاست معادن خانوادگی در «رینو» ی «نوادا» را به او بسپارد.
هفت سال بعد، در حالیکه پدر از دنیا رفته، «کنی» به آدم شکمگنده و دائمالخمری تبدیل شده که روزهایش را در یک میخانه، در کنار دوست دخترش، با بازی «برایس دالاس هاوارد» میگذراند، اما از رویابافی دست بر نداشته، و به راحتی، فرضیه زمینشناس نوآمده را میپذیرد و دار و ندار خود را بر سر استخراج معدن در اندونزی، صرف میکند.
بازیگر «متیو مککانهی» میگوید شخصیت او، یک رویاباف است؛ و برای او، جذابیت فیلم «طلا» در این است که نشان میدهد «کنی ولز» برای تحقق بخشیدن به رویای خود، حاضر است تا انتها پیش برود و به هر کاری دست بزند.
داستان واقعی
بعد از دو سال زحمت و بیماری و خرج بسیار، در حالیکه کارگران اندونزیائی با وعده و وعید، از حقوق و مزایا محروم شدهاند، «کنی» و همکارانش، رگههائی از طلا پیدا میکنند که به تخمین زمینشناسی، میتوانند آنها را به بزرگترین ذخیره زیرزمینی طلا، برسانند. شرکتهای بزرگ «وال استریت» و رئیس جمهوری اندونزی و پسر طمعکارش، برای شریک شدن با آنها، به رقابت میپردازند.
جزئیات ماجرای افتضاح شرکت کانادائی «بری – اکس» در فیلم «طلا» به کلی عوض شده، تاجائی از داستان اصلی، جز یک خط کلی، چیزی در فیلم کارگردان «استیون گیگن» بازنمانده است.
کارگردان «استیون گیگن»، که از جمله فیلم «سیریانا» با شرکت «جرج کلونی» را ساخته است، می گوید ویژگی فیلم «طلا» این است که «کنی» در همان اوائل فیلم به رویای خود دست پیدا میکند، اما موضوع فیلم این است که بعد از آن چه می شود. او میگوید کسب و کار معدن، پر است از رقبای سرسخت و سودجویان غیرقابل اعتماد.
رنج بسیار در جستجوی گنج در معدن: فیلم «طلا» با شرکت «متیو مک کانهی»
در فیلم «طلا» اظهارنظرهای الهامبخش در باره شوقهای معدنکاری را از زبان «کنی» میشنویم، که جذاب است، ولی تمرکز داستان فیلم، بیشتر بر تلاشهای اداری و سیاسی قهرمان داستان است. جاذبه اصلی فیلم «طلا»، به قول منتقد «کیتی والش» نویسنده نشریات زنجیرهای «تریبون»، جدیت و انرژی خود «مککانهی» است.
زمان فیلم «طلا» را یک دهه عقب کشیدهاند که آن را به جوش و خروش سهام در «وال استریت» در دهه ۱۹۸۰ مربوط کنند.
خوشخیال
درونمایه فیلم، که بازی «مککانهی» به آن قوت میدهد، سرنوشت تلخ آدم خوشخیالی است که خوشباوری، کار دستش میدهد.
به قول «رابرت ابل» منتقد «لس آنجلس تایمز» فیلم «طلا» پراست از صحنههای بامزه از برخورد جویندگان ثروت با صاحبان ثروتهای واقعی در شرکتهای عمده سرمایهگذاری و بانکداری.
اما مشکل فیلم به نظر این منتقد این است که علیرغم تلاشی که «مککانهی» با باور و انرژی خودش انجام میدهد، سناریوی فرمولی فیلم قادر نیست که تماشاگر را با این شخصیت همراه کند، تا جائی که برای او دل بسوزاند و در رنجها و شادیهای او، شریک شود.
این ایراد را تقریبا در همه نقدهائی که این فیلم را رد میکنند، میبینیم. «انتونی لین»، در مجله وزین «نیویورکر»، بعد از برشمردن وقایع مختلفی که به سرعت در نیمه دوم فیلم، در پی هم میآیند، مینویسد سناریو به قدری سریع جلو میرود که وقتی حقهبازی در این معدن، مطابق داستان اصلی شرکت «بری اکس» رو میشود، دل تماشاگر دیگر با فیلم و با این شخصیت نیست.
علاوه بر بازی «متیو مککانهی» که آشکارا برای جذاب کردن شخصیت و فیلم، فداکاری زیادی کرده، عوامل زیادی در قصه ماجرائی فیلم و داستان سقوط و صعود و سقوط مجدد شخصیت اصلی وجود دارد، که به نظر خیلی از منتقدها، به تماشای آن میارزد.
فیلمهای مشابه
«پیتر راینر»، منتقد پرسابقه روزنامه «کریستین ساینس مانیتور»، که از این فیلم بدش نیامده، پیشبینی کرده که در عصر «دونالد ترامپ» باید انتظار فیلمهای دیگری نظیر این را داشته باشیم، فیلمهائی در باره طمعکاری جویندگان ثروت.
«راینر» مثال میآورد از فیلمهای دیگر، با تم مشابه، که اخیرا ساخته شدهاند، مثلا «حقه بازی آمریکائی»، «گرگ وال استریت» و فیلم «بنیانگذار» در باره بانی رستورانهای زنجیرهای «مک دونالد».
به نظر «راینر»، فرق فیلم «طلا» با فیلمهای دیگر این است که قهرمان آن، یک سادهلوح است، نه یک کلاهبردار، ولی علیرغم آن، او در واقع، نماینده همان چیزی است که، به قول «دونالد ترامپ» آمریکا را عظیم کرده، هر چند که در این فیلم، آمریکا را ناراحت هم میکند.
«پیتر تراورس»، منتقد نشریه فرهنگی «رولینگ استون» مینویسد «گیگن» و دو سناریست او، یعنی «پتریک مست» Patrick Massett و «جان زینمن» John Zinman، به این دلیل در ماجرای واقعی «بری اکس» دست بردهاند که آشکارا میخواستهاند فیلمی پولساز به وجود بیاورند که ترکیبی باشد از فیلم کلاسیک «گنجهای سییرا مادره» اثر مشهور «جان هیوستون»، با شرکت «همفری بوگارت» و فیلم «گرگ وال استریت» کار جنجالی «مارتین اسکورسزی»؛ یعنی ترکیبی مستکننده از پولپرستی و لذتجوئی، یا به روایت دیگر، ترکیبی ترسناک در بزرگداشت سرمایهداری عنانگسیخته.
برخلاف بعضیها که تغییر سرو وضع، شکم بزرگ و دندانهای مصنوعی و کله کچل «مککانهی» را اغراقکاری و نالازم دانستهاند، «تراورس» نوشته تماشای بازیگر پویائی که حاضر است دست به هر نوع خطر بزند، فرحبخش است. او میافزاید، فقط وقتی آخر فیلم، سرو کله «اف. بی. آی» پیدا میشود، جان از این فیلم ناهموار، به در میرود.