در این برنامه صفحه آخر به بحث قتل های حکومتی پرداخته شده است. بعد از نیمه اول برنامه، در نیمه دوم احتمال قتل اکبرهاشمی رفسنجانی مورد بحث قرار گرفته است.
در برنامه دو هفته پیش، مرتضی صادقی مهمان برنامه، با استناد به شواهدی که ارائه کردند، گفتند که محمدرضا کلاهی که حکومت، او را عضو مجاهدین خلق و عامل انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۶۰ اعلام کرده، به احتمال قریب به یقین، همان فردی است که به نام علی معتمد پارسال در هلند به ضرب سه گلوله افرادی که ناشناس اعلام شدند، کشته شد. درباره انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور ۶۰ و ماجرای تابوت خالی مسعود کشمیری، عامل معرفی شده عضو مجاهدین خلق در آن انفجار هم آقای محسن سازگارا دانستههای خود از انفجار دفتر را گفتند. امشب نگاهِ دیگری داریم به آن دو انفجار که در واقع، مربوط میشود به ترورهای حکومتی. اول، نظر دکتر بنی صدر را میشنویم که چهار سال پیش در برنامه صفحه آخر اظهار کرد:
"در روزهای بعد از انفجار دفتر نخست وزیری با فرماندهان ارتش تماس گرفتم و جریان را جویا شدم. آنها گفتند این اتفجار بسیار دقیق مهندسی شده بود؛ طوری که سقف ساختمان فروریخته و حتی یک نفر هم زنده از ساختمان در نرفته بود. چنین انفجاری یا کار ارتش میتوانسته باشد یا کار سپاه. و ما میدانیم که کار ارتش نبوده."
آقای بنی صدر معتقد است که انفجار هفتم تیر و کشته شدن بهشتی، میتواند به دست خود خمینی انجام شده باشد، چون او از قدرت بهشتی واهمه داشت.
اما نظرات دیگری هم در این زمینه وجود دارد. امیرعباس فخرآور، استاد قانون اساسی در دانشگاه ایالتی تگزاس، فعال سیاسی و نویسنده کتابِ "رفیق آیت الله"، سه فصل از کتاب حدودا ۷۰۰ صفحهای خود با عنوان "رفیق آیت الله" را به این دو انفجار بزرگ سال ۶۰ اختصاص داده است. در این دو انفجار، حدود صد نفر از مسئولان حکومت کشته شدند، از جمله آیت الله بهشتی که معروف بود به شخصیتی که غرب رویش حساب میکرد؛ و در حکومت بعد از انقلاب ایران فرد پرقدرتی هم بود. اسناد وشواهدی که وی در کتاب به آنها اشاره کرده یک هدف اصلی را دنبال میکند: این که ترورهای حکومتی، اساسا با هدایت کاگب، و مدیریت سیدعلی خامنهای انجام شده است.
امیرعباس فخرآور میگوید "بعد از چهار سال کار شبانهروزی روی پروندههایی که در کتابم به آنها استناد کردهام، با توجه به اسناد و مدارک فراوان و غیرقابل انکار موجود، دیگر برایم کوچکترین تردیدی باقی نمانده که شخص سیدعلی خامنهای و تیم موسوم به ستاد خنثی سازی کودتای نوژه که زیر نظر شخصی او تشکیل شد و فعالیت میکرد، در این انفجارها دست داشتند؛ و تغذیه اطلاعاتی این تیم توسط سازمان امنیت شوروی – کاگب – انجام می شد. مراحل شناسایی اهداف – که چه کسانی باید ترور، و از صحنه حذف بشوند، و امکاناتی که باید در اختیارشان قرار بگیرد، نوع بمبهاو نحوه کارگزاری آنها همه توسط کاگب صورت میگرفت و اجرای آن زیر نظر مستقیم شخصی آقای خامنهای بود. چنان که می دانیم در هر پرونده جنایی، اولین سؤآلی که برای شناسایی قاتل مطرح میشود این است که "چه کسانی سود بردند از این قتل؟"
"اگر بپذیریم که خمینی در پی منافعی از این اقدام بود، او به آنچه که میخواست رسیده بود و به مقام یا چیز جدیدی هم احتیاج نداشت. وقتی تاریخ انقلاب را ورق میزنیم میبینیم که هر چند به اصطلاح سایه بهشتی بلند بود، سایه هیچکس در این انقلاب به بلندی سایه خود خمینی نبود. و او نمیتوانسته این کار را انجام داده باشد. اما کسانی بودند که در حضورافرادی مثل بهشتی، باهنر، رجایی، اصلا دیده هم نمیشدند – امثال خامنهای و موسوی خوئینیها اصلا محلی از اعراب نداشتند. در سه فصل کتاب نوشته ام که آقای خامنهای چطور این افراد را هدف قرار میداد و بعد چطور ردپاها را پاک میکرد. در نهایت هم سؤآل بزرگ و کلیدی که میتواند رمزگشای پرونده باشد، این است که "اگر تمام اسنادی که در کتاب رفیق آیت الله به آن استناد کی کنم اشتباه است، آقای خامنهای میتواند همین الآن به صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه دستور بدهد که پرونده ترورهای تابستان ۶۰، به ویژه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری را پیگیری کند." اکر ریگی به کفش آقای خامنهای نیست، همین الآن با آقای لاریجانی تماس بگیرد."
صحبتی که تا به حال از سوی مسئولان نظام شده این بوده که این دو انفجار به دست منافقین صورت گرفته. کلاهی و کشمیری را عضو سازمان مجاهدین، و مسئول این ترورها اعلام کردند. اما نکاتی در اینجا مطرح است: یکی این که بعد از پخش برنامه دو هفته پیش، شخصی روی فیسبوک پیام گذاشت که "من در سال ۶۲ در کردستان ایران با مجاهدین بودم و مدتیهم در رادیو مجاهد در کوهها کار کردم، با دیدن برنامه شما راجع به کلاهی، عکس ایشان را شناختم. من با ایشان در قسمت فنی رادیو مجاهد بودم و اسم مستعار ایشان مهندس کریم بود. من ایشان را بعد از سال ۶۴ دیگر ندیدم؛ تا این که دوستانم از هلند با من در این رابطه تماس گرفتند و بعد از چند روز از آن تماس، برنامهٔ شما را در این رابطه دیدم. من از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۱ با مجاهدین بودم و از افراد اولیه تشکیل دهندهٔ واحدهای عملیاتی در کردستان ایران بودم ... ارزیابی من به طور کلیاین است که ممکن است که فرد ترور شده کلاهی باشد، دماغ و کلیتِ چهرهٔ کلاهی برایم شناخته شده است."
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
آقای فخرآور تأکید میکند که اسناد و مدارکی که در کتاب رفیق آیت الله به آنها استناد میکند، اسناد و مدارک اوپوزیسیون نیست؛ و همه از مراجعی است که افراد رده بالای حکومت در کتابها و خاطراتشان آوردهاند. یکی از عکسهای کتاب قابل مکث است: عکسی از میز خطابهای که بنا به مطبوعات جمهوری اسلامی، روز ۶ تیر ۶۰ آقای خامنهای در مسجد ابوذر پشت آن ایستاده و سخنرانی می کرده که بمبِ ضبط صوتِی گروه فرقان منفجر میشود و آقا فلج میشود و ... ولی این میز، سالم سالم میماند و حتی گلدان شیشهای روی میز نشکسته. جل الخالق!
وبسایت آقای خامنهای هم در گزارش ترور وی چنین نوشته: "سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد ..."
ولی عکس دیگری هست که آقا را در بیمارستان نشان میدهد، و آقای فخرآور نوشته"این وجنات آدمی که بمب منفجرش کرده نیست."
آقای فخرآور در این باره چنین توضیح میدهد:
"اصولاً باید دید چرا کاگب و آقای خامنهای باید برای ترور شخصی مثل بهشتی برنامهریزی کنند؟ یک گزارش سازمان سیا که در سال ۲۰۰۸ از حالت محرمانه خارج شده و منتشر شده است، درباره سابقه رابطه آمریکاییها با آیت الله بهشتی است – که به او به چشم امیدی برای بهبود روابط با ایران، بعد از گروگانگیری نگاه میکردند. همین، شورویها را به شدت عصبانی کرده بود. در گزارشهای مقامات مختلف آمریکایی، روی بهشتی به عنوان یکی از گزینههای احتمالی برای جانشینیِ رهبری بعد از مرگشحساب میکردند. شماره تلفن بهشتی را داشتند و هر وقت کاری پیش میآمد فقط با او تماس میگرفتند."
از سوی دیگر، شوروی با کمپینی که در آن استاد بود – یعنی دروغ و شایعه سازی – در اذهان جاانداخته بود که بهشتی مأمور روسهاست. هم شوروی و هم خامنهای انگیزههایی برای نابود کردن بهشتی داشتند. بهشتی همه کاره حزب جمهوری اسلامی بود و خامنهای هیچ کاره در نظام. در مورد رجایی هم همینطور. او در هنگامی که نخست وزیرِ بنی صدر بود، بارها با سفیر شوروی درگیر شد، به ویژه بعد از حمله شوروی به افغانسان؛ تا جایی که کار به درگیری لفظی شدید و حتی فحاشی کشید – که عینا در روزنامه های کیهان و اطلاعات منتشر شد. بعد از این که رجایی به ریاست جمهوری رسید، کینه روس ها بیشتر، و انگیزهشان برای از میان برداشتن او جدیتر شد."
آقای فخرآور به نقل از کتاب عبور از بحران هاشمی رفسنجانی میگوید: "فردای انفجار هفتم تیر، نزد آقای خمینی رفتیم و من به امام پیشنهاد دادم که آقای خامنهای بشود رئیس جمهور. ایشان مخالفت کرد، و قرار شد رجایی بشود رئیس جمهور. تا این که بعد از کشته شدن رجایی، باز نزد رهبر رفتند تا او را متقاعد کنند که خامنهای رئیس جمهوری شود."
"اما این که چطور آن دو انفجار تابستان ۶۷ را انجام دادند – برای آن که انگشت اتهامی به سمت خامنهای و تیمش نشانه نرود، باید یک ترور ساختگی را مطرح میکردند. این ترور برای ۳۰ خرداد برنامه ریزی شده بود؛ ولی جلسه استیضاح آقای بنیصدر که در آن روز شروع شده بود، به روز دوم کشیده شد و ناچار، طرح ترور ساختگی در مسجد ابوذر را به هفته بعد واگذار کردند."
حاج آقا مطلبی، مسئول حفاظت مسجد ابوذر در مصاحبه اخیرش گفته "محمدعلی نظران، مسئول حفاظت حزب جمهوری اسلامی با من تماس گرفت و گفت: آقای خامنهای دارد به اینجا میآید برای سخنرانی." [در نظر داشته باشید که محمدرضا کلاهی صمدی کارمند زیردست محمدعلی نظران بود.] آقای خامنهای وارد مسجد شد و ۴۵ دقیقه با چند نفری از دوستان دوران زندانش صحبت کرد. تا این که زمان سخنرانی رسید و ضمن سخنرانی ایشان، صدایی شنیده شد؛ ولی به قول آقای مطلبی، "خدا را شکر، بمب منفجر نشد، بیشتر شبیه شلیک یک گلوله بود." و در عکسی که آقای خامنهای را در بیمارستان نشان میدهد هم اثری از سوختگی، بریدگی، جراحت و قطرهای خون ... دیده نمی شود.در حالی که در گزارشها و خاطرات افراد مختلف اشاره شده که "آنقدر از بدن ایشان خون رفته بود چند بار از حال رفت."
آقای فخرآور در مورد ارتباط کاگب با مدیریت ترورهای دورن حکومت در ایران بعد از انقلاب میگوید: "در فهرست فارغ التحصیلان دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو – که بهتر است به آن «مرکز پرورش تروریست» گفته شود – در کنار اسم خامنهای، ریشهری، موسوی خوئینیها و شماری از مسئولان دیروز و امروز جمهوری اسلامی، نام محمدعلی نظران - مسئول حفاظت حزب جمهوری اسلامی – هم دیده میشود. روشهای ساختن بمب، روشهای انقلاب کردن، روشهای استفاده از اسلحه، شبیه سازیِ انقلابها با انقلاب شوروی آموزش داده میشود. دانش آموختگان بعد از برگشتن به کشورشان، انقلابی به راه میاندازند و با حمایت روسها، حکومت طرفدار غرب را در کشورشان سرنگون میکنند و حکومتی وابسته به روسها روی کار میآورند.
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
مرگ هاشمی رفسنجانی قتل بود؟
بخش دوم برنامه به مرگ – یا قتل – اکبر هاشمی رفسنجانی می پردازد. محمدرضا منتظر قائم در یک فایل صوتی که مربوط به دو ماه پیش است، گفته "آقای خامنهای در جلسه شهریور ماه به محمود احمدی نژاد گفتند برای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده کاندیدا نشود. به گفته آقای احمدی نژاد رهبر خواسته است "فعالیتها انتخاباتی نشود"؛ با توجه به این که آقای هاشمی رفسنجانی کسالتش بالا گرفته، و احتمالا ریاستش بر مجمع تشخیص مصلحت نظام به پایان امسال نرسد. بنابراین، صلاح در این است که آقای احمدی نژاد خود را برای آن مقام آماده کند، نه ریاست جمهوری. و به دنبال آن، دبیرخانه استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام به ایجاد کمیتههای استانی مجمع در سراسر کشور کرد."
روح الله زم – خبرنگار مستقل که یکسال پیش سایت خبری اینترنتی آمدنیوز را راه اندازی کرده ولی بعد، به دلایل مالی آن را یک تیم خبری واگذار کرده – میگوید "محمدرضا منتظر قائم این فایل صورتی را در یک جمع خصوصی مطرح کرده بود؛ ولی در نهایت سه روز پیش در شبکه های اجتماعی دست به دست گشت و علنی شد. برادر و پدر این فرد از کله گندههای وزارت اطلاعات هستند. در دوران احمدی نژاد، محمدرضا منتظر قائم مشاور جوانفکر در مؤسسه روزنامه ایران بود؛ و الآن در سفرهای استانی احمدی نژاد، مسئول هماهنگی رسانههاست. او حرفهایی زده که نباید میزد و برای همین میخواستند او را بگیرند ولی الآن در مکان نامعلومی پنهان شده."
"قبلاً این فایل صوتی را شنیده بودیم و باورمان نمیشد؛ ولی وقتی اکبر هاشمی رفسنجانی فوت کرد، یاد آن فایل صوتی افتادیم و دیدیم آنچه که به نظرمان پیشگویی آمده، درست از آب درآمد."
آقای زم در ادامه چنین میگوید:
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
* نظرات مطرح شده در این برنامه، و اسناد وشواهدی که از سوی مهمانان برنامه ارائه شد، تنها جنبه اطلاعرسانی دارد؛ و الزاماً بازتاب دیدگاه صدای آمریکا نیست.