«دوزخ» سومین فیلمیاست که تیم «برایان گریزر»، تهیه کننده، «ران هاوارد» کارگردان، و «تام هنکس» بازیگر، براساس کتابی پرفروش از «دن براون» نویسندهانگلیسی، تحویل میدهند، که در آن، «هنکس» بار دیگر در نقش «رابرت لنگدن»، استاد تاریخ هنر و رمزشناسی دانشگاه هاروارد، تحقیقات پیچیدهای را در جستجوی سرنخهای یک توطئه مرگبار برای نابود کردن نوع بشر با هدف نجات محیط زیست دنبال میکند.
«دوزخ» اثر دانته، یکی از چندین اثر کلاسیک هنری و ادبی است که در فیلم «دوزخ» سرنخ ها را در خود پنهان کردهاند.
«رابرت لنگدن» همان شخصیت افسانهای است که در دو فیلم قبلی، «رمز داوینچی» و «فرشتگان و شیاطین»، موزه لوور و پسکوچههای واتیکان و شهرهای دیگر اروپا را در هم نوردید.
آینده به جای گذشته
روی فرش قرمزی که شرکت سونی، تولیدکننده و پخشکننده فیلم، روز چهارشنبه پنجم آبان در لسآنجلس گسترده بود، «تام هنکس» میگوید: در فیلم های قبلی، مواردی از الهیات یا تاریخ علوم مطرح بود که هزارها بلکه میلیونها سال قدمت داشتند. اما در فیلم جدید، سروکار ما با آیندهاست.»
هنکس به موضوع فیلم اشاره دارد، که هشداری است در باره تاثیر افزایش جمعیت کره زمین بر محیط زیست. او میگوید: «دو دوتا میشود چهارتا، ولی به زودی، چهارتاها به قدری زیاد خواهند شد که جا برای زندگی روی این کره باقی نمیماند.»
هنکس میگوید البته این فیلم، فقط این موضوع را مطرح میکند، بهاضافه عامل تفریح، چون سینما باید سرگرم کننده باشد.
منتقدها، فیلم جدید را هم مثل دو فیلم قبلی، به کاتالوگ مسافرتی برای خانوادههای مرفه تشبیه کردهاند.
داستان هیجانی–حادثهای، در این سفر توریستی به جاذبههای خوشمنظره اروپا تنیده شده، و مثل دو فیلم قبلی، زن جوان و باهوشی، «رابرت لنگدن» را همراهی میکند، این بار، «سییانا» پزشک جوانی است، با بازی «فیلیستی جونز»، از هنرپیشههای مطرح روزگار، که در فیلم «جنگ ستارگان» جدید هم نقش عمدهای دارد.
«سیینا» نخستین کسی است که «لنگدن» بعد از بیدار شدن از اغما، روی تخت بیمارستان در فلورانس، ایتالیا، جلوی چشم خود میبیند. او اول باید ببیند کجاست و چرا کارش به این بیمارستان کشیده شده، ولی قبل از اینکه تحقیق را شروع کند، هدف تیراندازی یک مهاجم به بیمارستان قرار میگیرد و طبعا، همراه با پزشک زیبا، راهی آپارتمان او میشود.
در پیچشهای بیشمار قصه، در فیلم نسبت به کتاب، تفاوتهائی هست که خوانندگان کتاب، سریع متوجه آنها میشوند.
کارگردان «ران هاوارد» میگوید سعی کرده داستان را سینمائی بکند، نکتهای که نویسنده هم خوب درک میکرد و حتی در شکل بخشیدن به آن، کمک کرد.
آقای هاوارد میگوید رمان «دن براون» با فکرهای گاه پیچیدهای سروکار دارد، درحالیکه فیلم قرار بود حادثهای-هیجانی باشد. بنابراین، روح کتاب، خط داستان و شخصیت ها حفظ شدهاند، ولی تغییرهائی لازم داشتند.
خوانندگان کتابهای «دن براون» زیاد از تغییر آنها در فیلم، شاکی نیستند. به قول منتقد هالیوود ریپورتر، یا آنها اعتراضی نکردهاند، یا سینماگران اهمیت زیادی برای نظر آنها قائل نیستند، چون هر چه باشد، اینجا صحبت از تغییر در کار نویسندهای در سطح «دیکنز» یا «سروانتس» مطرح نیست.
از سوی دیگر، تغییرات قصه، احتمالا خوانندگان کتاب را هدف گرفتهاند بهاین امید کهاز دیدن چیزهای تازه در داستان آشنا، سرشوق بیایند.
پولدارهای رادیکال
تبهکار اصلی فیلم، یک میلیاردر جوان است، به نام «برتراند زوبریست» با بازی «بن فاستر» که در آغاز فیلم، شاهد سخنرانی او هستیم در باره خطر افرایش جمعیت برای محیط زیست، و بعد از گشتی روی سنگفرشهای زیبای کوچههای تاریخی فلورانس، با سقوط از روی برج زنگ کلیسای مرکزی شهر، کشته میشود.
هنکس و دکترش، «سییهنا» با بازی «فیلیسیتی جونز» بعد از جستجوئی که ما را از فلورانس تا خرابههای باستانی استانبول، میکشاند، متوجه میشوند کهاین میلیاردر و هوادارهای سرسخت محیط زیست، تنها راه نجات کره زمین را از میان برداشتن دشمن اصلی محیط زیست، یعنی نوع بشر میدانند و برای نابودکردن میلیاردها انسان، ویروسی را آماده پخش کردهاند. به قول نویسنده «نوآ گیتل» در ماهنامهاتلانتیک، جای تروریستهای بین المللی در فیلمهای دهه قبل را حالا میلیاردرهای آمریکائی گرفتهاند.
فیلم «دوزخ» هم به سبک خودش، فلسفهای را که در فیلمهای پرفروش اخیر شاهد بودیم، دنبال میکند، یعنی تبهکاران اصلی در فیلم های روزگارما، میلیاردرهای «دات کام» و متولیان اینترنت هستند، که ثروتشان را خرج افکار افراطی لیبرال خود میکنند.
در فیلم «کینگزمن» Kingsmen: The Secret Service با شرکت «کالین فیرث» این نقش را «سموئل ال. جکسن» بازی میکرد، او هم میخواست محیط زیست را با نابود کردن بشریت، نجات بدهد.
اما در فیلم «دوزخ» تبهکارهای دیگری هم هستند که سر راه تحقیق «رابرت لنگدن» سنگ میاندازند، مثلا شرکت امنیتی بین المللی که بازیگر «عمران خان» ریاست اش را برعهد دارد، سازمان مخفی جهانی، شبیه بهانچه در فیلم جدید جیمزباند، «روح» Sepctre دیدیم، و همچنین در فیلم «ماموریت غیرممکن: دولت یاغی».
پرفروش
ناظران حرفهای عقیده دارند که فیلم «دوزخ» به زودی یکی از پرفروشترین فیلمهای سال خواهد شد؟ این پیش بینی را در نشریههای تخصصی از جمله ورایتی میخوانیم.
دوزخ، هم لذت حل معمائی پییچیدهاز طریق دانش نیمچه واقعی و نیمچه ساختگی این استاد خیالی دانشگاه هاروارد، را به تماشاگر میدهد، هم سفری است مثل تورهای دوهفتهای بازنشستهها به موزهها و ساختمانهای تاریخی در اروپا. دست آخر، پیام فیلم، برای مخاطب بزرگسال اش این است که بهادمهای زیر ۳۵ سال نمیشود اعتماد کرد، به خصوص بهانها که در کارکردن با تکنولوژی جدید مثل آیفون یا GPS ماشین، مشکل ندارند.
«گای لاج» منتقد «ورایتی» معتقد است که «ران هاوارد» این فیلم را به سبک فیلمهای حادثهای- هیجانی دهه ۱۹۹۰ ساخته، آغشته به هالهای به رنگ نستالژیک زرد. این منتقد، زیبائیشناسی «دوزخ» را یادآور فیلمهائی مثل « آخر روزگار» End of Days با شرکت «شوارتزنگر» یا فیلم «داغ ننگ» Stigmata با شرکت «پتریشیا آرکت» میداند، که آن هم یک فیلم هیجانی–حادثهای بود با زاویه مذهبی. از دید او، مرگ میلیاردر «برتراند زوبریست» با سقوط از برج کلیسا در فلورانس، اشاره مستقیمی است به فیلم «سرگیجه» هیچکاک.
سایمون پری، منتقد EW نوشته جاذبه اصلی «دوزخ» در فصلهای آغازین است، آشنائی شخصیت هنکس با شخصیت «فیلیستی جونز».
ضرباهنگ سریع فیلم و عبور از مناظر شهرهای اروپا، به مجموعه سینمائی «بورن» هم شبیه است، هر چند زدوخوردها و تعقیب و گریزهای فیلمهای «بورن» در «دوزخ» نیست.
اما چرخشهای قصه، تماشاگر را دنبال خود میکشند، به خصوص اگر تماشاگر، کتاب «براون» را نخوانده باشد.
«تاد مککارتی» منتقد «هالیوود ریپورتر» فیلم «دوزخ» را به یک همبرگر سینمائی تشبیه کرده که لایه لایه، گوشت و پنیر و سبزی را روی هم چیده، آغشته به سس خوشمزهای که موسیقی «هانس زیمر» تامین میکند، با این تفاوت کهاین، همبرگری است که از نظر فرهنگی، نسبت به فیلمهای حادثهای مشابه، غذائیت بیشتری دارد، هر چند که مثل آنها، پر است از چربیهای مضر، پرکالری و چاق کننده.