در ستون نظرات نیویورک تایمز آمده است رسانه های مدرن با سرعتی شگفت آور بر همه چیز اثر می گذارند: با یک ویدیویآنچنانی ضداسلامی شروع می شود، ویدیویی که بیشتر به تقلید ناشیانه یکی از کمدی های ساشا بارون کوهن می ماند. به زودی ویدیو روی یوتیوب قرار می گیرد، دستمایه اعتراضاتی در سراسر دنیای اسلام، و بهانه ای می شود برای کشتن دیپلماتهای آمریکایی. غضب مسلمانان، روی جلد هفته نامه نیوزویک منعکس می شود – با عنوان «خشم مسلمانان» - که به نوبه خود انبوهی از توئیت ها را به دنبال می آورد. کل ماجرا در لطیفه های کوتاهی خلاصه می شود که در پاسخ به «خشم مسلمانان» توئیت شد و دور دنیا را گشت:
- این کلوب شبانه، نمازخانه ندارد؛
- خواهرزاده تون رو توی فرودگاه گم کردین، ولی حتی نمی تونین با صدای بلند صداش کنین؛ آخه اسمش «جهاد»ه.
نویسنده مقاله، بیل کلر، که تا چندی پیش سردبیری نیویورک تایمز را برعهده داشت و اکنون نویسنده تمام وقت این روزنامه است، اشاره می کند که به رویداد اخیر، همه جور واکنشی نشان داده شد: از تحریک گرفته تا ضربه روحی و هجو و کنایه. همه این ها ظرف یک هفته تمام می شود، و دو هفته نشده، به فراموشی سپرده می شود. لابد فکر می کنید قضیه به خیر و خوشی تمام شده و زندگی شیرین می شود.
البته نه به این زودی. قضیه موقتاً به کناری گذاشته می شود؛ اما دوباره از سر گرفته می شود: هفته گذشته یک خرده فروش پاکستانی فقط به خاطر این که در گرماگرم اعتراضات به ویدیوی ضداسلامی مغازه اش را تعطیل نکرده بود، به توهین به مقدسات متهم شد، و فرانسه دفاتر دیپلماتیکش را در بیست کشور تعطیل کرد، چون مجله طنز شارلی ابدو کاریکاتورهای جدیدی از پیامبر اسلام منتشر کرده بود.
قضیه سلمان رشدی هم هنوز تمام نشده. «جوزف آنتون»، کتاب جدیدی که رشدی منتشر کرده، در برگیرنده خاطراتش از یک دهه زندگی در خفاست؛ دوره ای که بعد از چاپ کتاب «آیات شیطانی»، آیت الله خمینی فتوای قتل او را صادر کرد. آن فتوا، اگر دقیقاً نقطه شروع رویارویی تاریخ مدرن با اسلامگرایی افراطی نبود، نقطه مهمی در این جریان بود. سال ۱۹۹۸ فتوا لغو شد و رشدی توانست آزادانه بگردد؛ اما هنوز هم جانب احتیاط را از دست نداده. مسلماً او برای امضای رمان جدیدش جوزف آنتون (نام مستعاری که در سال های زندگی پنهان برای خود برگزیده بود) برای خریداران این کتاب به اسلام آباد یا قاهره نخواهد رفت.
سلمان رشدی در خانواده ای مسلمان ولی سکولار بار آمده. او فرزند یک اندیشمند اسلامی است. او با اسلام رابطه ای آکادمیک، و بعدها ادبی، داشت. بعدها این رابطه به نحوی دردآور، شخصی شد. کتاب خاطرات سلمان رشدی، راهنمای رویارویی آمریکا با دنیای اسلام نیست. ولی درباره این موضوع از خردِ اندیشمندی با انگیزه های خارق العاده برخوردار است که می تواند اخلاقاً نظر بدهد.
نویسنده مقاله برای نوشتن درس هایی از آنچه که او تابستان توفانی عرب می خواند، شخصاً از آقای رشدی کمک خواسته است. بیل کلر می نویسد اولین و مهمترین نکته ای که سلمان رشدی به شما خواهد گفت این است که قضیه، ربطی به مذهب نداشته و ندارد، نه آن وقت و نه حالا.
سال ۱۹۸۶، وقتی آیت الله خمینی، بنیانگذار ایران انقلابی فتوای قتل رشدی را صادر کرد، نمی خواست از دین دفاع کند؛ فقط می خواست در مردمی که بعد از هشت سال جنگ ناموفق با عراق، از رژیم دلسرد شده بودند، شور و اشتیاق دوباره ای ایجاد کند. فتوای قتل یک نویسنده هندی-بریتانیایی به روحانیون مسلمان مقیم لندن هم فرصتی داد تا مسلمانان لندن را – که تا آن موقع سیاست های تفرقه آمیز مذهبی مانع از اتحادشان شده بود – تحریک کنند. آقای رشدی آن روز گفت: «این مورد راهی پیش روی مسجد گذاشت تا برتری اش بر جامعه مسلمانان را به کرسی بنشاند. یه نظرم الآن هم چنین موقعیتی پیش آمده.»
کاملاً روشن است که اعتراض ها به این ویدیوی هجو و بی معنی، خودجوش نبود. تظاهرات متعصبان غیور و جان برکف ضدآمریکایی و مخالف سکولاریسم را یک شخصیت تلویزیونی قاهره کلید زد که هزینه شبکه تلویزیونی اش را بنیادگراهای سعودی تأمین می کنند. این فرد ویدیو را پخش کرد تا مردم را به فشارآوردن بر دولت های نوپای مصر، لیبی و تونس تحریک کند. این دولت ها خشونت را محکوم کردند و پلیس را برای حفظ دفاتر دیپلماتیک آمریکا فراخواندند – البته وقتی که کمی دیر شده بود.
آقای رشدی تصدیق می کند که برخی از ویژگی های فرهنگ اسلامی، مثل تأکید بر غیرت یا خفت و شرمساری، آن را تحریک پذیر می کند، و در دهه های اخیر احساسات بدبینانه ای در مورد این که دنیا در حال توطئه علیه مسلمانان است، رشد کرده. این که چه کسی مقصرتر است – غرب متخاصم، تأمین کنندگان مالی تلویزیون مصر، متعصبان مذهبی، .. – اما رشدی می گوید اسلام بی شک در اوجگیری سیاست هویت نقش دارد: «شما خود را با آنچه که برایتان برخورنده است، تعریف می کنید؛ با آنچه که شما را به خشم و جنون می کشد.»
اما سرزنش کردن فرهنگ اسلامی یعنی کنار گذاشتن اکثریت های مسلمانی که با این گونه محرک ها خشمگین نمی شوند، چه رسد به این که خشونت نشان دهند. و این به نوعی سرفرود آوردن و تسلیم است و بیان این که «اسلام همین است دیگر، کاریش نمی شود کرد.» بیل کلر می نویسد چنین توجیهی را می شود در اظهارات میت رامنی مشاهده کرد، آنجا که فرهنگ اسرائیل را برتر، و فرهنگ فلسطینیان را واپسگرا می خواند. این طرز فکر را می توان در مورد نظر آقای رامنی در مورد ویدیوی بی ارزش ضداسلامی هم دید، آنجا که می گوید «حتی فکر توافق با فلسطینی ها را هم نکنید.» این خط فکریِ برای کسی که خود را خوشبین و حلال مشکلات می خواند، شکست به دنبال خواهد آورد.
- این کلوب شبانه، نمازخانه ندارد؛
- خواهرزاده تون رو توی فرودگاه گم کردین، ولی حتی نمی تونین با صدای بلند صداش کنین؛ آخه اسمش «جهاد»ه.
نویسنده مقاله، بیل کلر، که تا چندی پیش سردبیری نیویورک تایمز را برعهده داشت و اکنون نویسنده تمام وقت این روزنامه است، اشاره می کند که به رویداد اخیر، همه جور واکنشی نشان داده شد: از تحریک گرفته تا ضربه روحی و هجو و کنایه. همه این ها ظرف یک هفته تمام می شود، و دو هفته نشده، به فراموشی سپرده می شود. لابد فکر می کنید قضیه به خیر و خوشی تمام شده و زندگی شیرین می شود.
البته نه به این زودی. قضیه موقتاً به کناری گذاشته می شود؛ اما دوباره از سر گرفته می شود: هفته گذشته یک خرده فروش پاکستانی فقط به خاطر این که در گرماگرم اعتراضات به ویدیوی ضداسلامی مغازه اش را تعطیل نکرده بود، به توهین به مقدسات متهم شد، و فرانسه دفاتر دیپلماتیکش را در بیست کشور تعطیل کرد، چون مجله طنز شارلی ابدو کاریکاتورهای جدیدی از پیامبر اسلام منتشر کرده بود.
قضیه سلمان رشدی هم هنوز تمام نشده. «جوزف آنتون»، کتاب جدیدی که رشدی منتشر کرده، در برگیرنده خاطراتش از یک دهه زندگی در خفاست؛ دوره ای که بعد از چاپ کتاب «آیات شیطانی»، آیت الله خمینی فتوای قتل او را صادر کرد. آن فتوا، اگر دقیقاً نقطه شروع رویارویی تاریخ مدرن با اسلامگرایی افراطی نبود، نقطه مهمی در این جریان بود. سال ۱۹۹۸ فتوا لغو شد و رشدی توانست آزادانه بگردد؛ اما هنوز هم جانب احتیاط را از دست نداده. مسلماً او برای امضای رمان جدیدش جوزف آنتون (نام مستعاری که در سال های زندگی پنهان برای خود برگزیده بود) برای خریداران این کتاب به اسلام آباد یا قاهره نخواهد رفت.
سلمان رشدی در خانواده ای مسلمان ولی سکولار بار آمده. او فرزند یک اندیشمند اسلامی است. او با اسلام رابطه ای آکادمیک، و بعدها ادبی، داشت. بعدها این رابطه به نحوی دردآور، شخصی شد. کتاب خاطرات سلمان رشدی، راهنمای رویارویی آمریکا با دنیای اسلام نیست. ولی درباره این موضوع از خردِ اندیشمندی با انگیزه های خارق العاده برخوردار است که می تواند اخلاقاً نظر بدهد.
نویسنده مقاله برای نوشتن درس هایی از آنچه که او تابستان توفانی عرب می خواند، شخصاً از آقای رشدی کمک خواسته است. بیل کلر می نویسد اولین و مهمترین نکته ای که سلمان رشدی به شما خواهد گفت این است که قضیه، ربطی به مذهب نداشته و ندارد، نه آن وقت و نه حالا.
سال ۱۹۸۶، وقتی آیت الله خمینی، بنیانگذار ایران انقلابی فتوای قتل رشدی را صادر کرد، نمی خواست از دین دفاع کند؛ فقط می خواست در مردمی که بعد از هشت سال جنگ ناموفق با عراق، از رژیم دلسرد شده بودند، شور و اشتیاق دوباره ای ایجاد کند. فتوای قتل یک نویسنده هندی-بریتانیایی به روحانیون مسلمان مقیم لندن هم فرصتی داد تا مسلمانان لندن را – که تا آن موقع سیاست های تفرقه آمیز مذهبی مانع از اتحادشان شده بود – تحریک کنند. آقای رشدی آن روز گفت: «این مورد راهی پیش روی مسجد گذاشت تا برتری اش بر جامعه مسلمانان را به کرسی بنشاند. یه نظرم الآن هم چنین موقعیتی پیش آمده.»
کاملاً روشن است که اعتراض ها به این ویدیوی هجو و بی معنی، خودجوش نبود. تظاهرات متعصبان غیور و جان برکف ضدآمریکایی و مخالف سکولاریسم را یک شخصیت تلویزیونی قاهره کلید زد که هزینه شبکه تلویزیونی اش را بنیادگراهای سعودی تأمین می کنند. این فرد ویدیو را پخش کرد تا مردم را به فشارآوردن بر دولت های نوپای مصر، لیبی و تونس تحریک کند. این دولت ها خشونت را محکوم کردند و پلیس را برای حفظ دفاتر دیپلماتیک آمریکا فراخواندند – البته وقتی که کمی دیر شده بود.
آقای رشدی تصدیق می کند که برخی از ویژگی های فرهنگ اسلامی، مثل تأکید بر غیرت یا خفت و شرمساری، آن را تحریک پذیر می کند، و در دهه های اخیر احساسات بدبینانه ای در مورد این که دنیا در حال توطئه علیه مسلمانان است، رشد کرده. این که چه کسی مقصرتر است – غرب متخاصم، تأمین کنندگان مالی تلویزیون مصر، متعصبان مذهبی، .. – اما رشدی می گوید اسلام بی شک در اوجگیری سیاست هویت نقش دارد: «شما خود را با آنچه که برایتان برخورنده است، تعریف می کنید؛ با آنچه که شما را به خشم و جنون می کشد.»
اما سرزنش کردن فرهنگ اسلامی یعنی کنار گذاشتن اکثریت های مسلمانی که با این گونه محرک ها خشمگین نمی شوند، چه رسد به این که خشونت نشان دهند. و این به نوعی سرفرود آوردن و تسلیم است و بیان این که «اسلام همین است دیگر، کاریش نمی شود کرد.» بیل کلر می نویسد چنین توجیهی را می شود در اظهارات میت رامنی مشاهده کرد، آنجا که فرهنگ اسرائیل را برتر، و فرهنگ فلسطینیان را واپسگرا می خواند. این طرز فکر را می توان در مورد نظر آقای رامنی در مورد ویدیوی بی ارزش ضداسلامی هم دید، آنجا که می گوید «حتی فکر توافق با فلسطینی ها را هم نکنید.» این خط فکریِ برای کسی که خود را خوشبین و حلال مشکلات می خواند، شکست به دنبال خواهد آورد.