در فیلم «شکافته» یا Split جدیدترین کار «ام نایت شیامالان» هنرمند هندیتبار سینمای آمریکا، بازیگر اسکاتلندی «جیمز مک اووی» یک بیمار روانی چندشخصیتی است که سه دختر دبیرستانی را از یک میهمانی جشن تولد میرباید و به محلی مخفی در حوالی شهر فیلادلفیا میبرد. فیلم، ترکیبی از یک درام روانی با یک فیلم ترسناک است.
به نظر پزشک روانکاو با بازی «بتی باکلی»، بیماری روانی قدرتهای ابرانسانی را در این تبهکار، بیدار کرده است.
شخصیتهای او، هم از نظر سن و سال و هم از نظر جنسیت، گوناگون هستند. از دختربچه ۹ ساله به نام «هدویگ» تا پیرمرد ۷۲ ساله، از طراح همجنسگرای لباس تا زن مذهبی اهل کلیسا.
«جیمز مک اووی»، بازیگر اسکاتلندی، روی فرش قرمز در لس آنجلس هنگام افتتاح اکران سراسری فیلم «شکافته» میگوید نقش او ۲۳ یا ۲۴ شخصیت مختلف دارد، ولی او 9 تای آنها را در فیلم، نشان میدهد.
او میگوید معمولا در فیلمها، باید یک شخصیت خلق کند و پرورش دهد، ولی برای این فیلم ۹ شخصیت ساخته، که یعنی باید ۹ برابر یک فیلم معمولی برای آن کار میکرد. سختی کار او بود که شخصیتهای مختلف باید برای تماشاگر قابل تشخیص میشدند و معمولا تفاوت آنها مشخص است، هر چند که گاهی در هم نفوذ میکنند، که اندکی گیجکننده میشود.
«مک اووی» میگوید تنها هنگامی این کار خیلی سخت شد که باید هر ۹ شخصیت را در یک صحنه، بازی میکرد، و چالش آن از نظر تکنیکی این بود که آنها نباید در هم نفوذ میکردند.
در یکی از صحنههای فیلم، «پاتریشیا»، بانوی مذهبی، به دخترهای ربوده شده اطمینان خاطر میدهد که خطری آنها را تهدید نمیکند. دخترها، که از بیماری رباینده خود خبر ندارند، هیچوقت نمیدانند با چه پدیدهای روبرو هستند، اما نقشه میکشند که او را ازپای درآورند و فرار کنند.
چالش شهرت
در همه بحثها و نقدها در باره این فیلم، صحبت از جایگاه آن در کارنامه این کارگردان است، و تاکید بر اینکه «شیامالان» برای نخستین بار بعد از سالها، به اوج گذشته، بازگشته.
دلیل وفور این اشارهها تقریبا در همه نقدها، کارنامه سینمائی او است که در اوجی بیسابقه شروع شد و بعد از آن، سیر نزولی داشت.
«ام. نایت شیامالان» این هنرمند هندیتبار آمریکائی، که امسال ۵۶ ساله شد و جوانتر به نظر میرسد، درست در آستانه قرن بیستویکم، وقتی هنوز ۳۰ سال نداشت، فیلم «حس ششم» را ساخت، و شهرتی به دست آورد به عنوان سازنده فیلمهای ماوراءالطبیعه تفکربرانگیز صاحب بینش یگانه، تا جائی که عکسش را روجلد «نیوزویک» انداختند، تحت عنوان جانشین جوان «اسپیلبرگ». چنین بزرگداشتهائی، البته همراه بود با خودبزرگپنداری خود آقای شیامالان.
ترکیب اینها، بار بزرگی روی دوش او قرار داد، که یارای حمل آن را نداشت. فیلمهای بعدی او، از جمله «نشانهها»Signs و «فرازمین» After Earth و «آخرین هواپیچ» The Last Airbender، همه در مقایسه با «حس ششم» رنگ میباختند و بسیاری از آنها، به موفقیت تجاری هم دست نیافتند.
چندشخصیتی
«ام نایت شیامالان»، سناریست و کارگردان فیلم «شکافته»، میگوید دوست دارد جهان اطراف خود را تصویر کند، و به چیزهای خارقالعادهای که در آن هست، اشاره کند، و بعد سئوالی در باره آن بپرسد، که آیا چنین چیزی میتواند ممکن باشد. او میگوید نارسائی روانی چندشخصیتی، برای او چنین چیزی است، کنجکاوی برانگیز و حیرتآور است و در ضمن، باورکردنی نیست که ذهن و بدن انسان به آن قادر باشند.
از نظر «ایمی نیکلسون» منتقد برجسته، جذابیت فیلم «شکافته» در این است که در آن، تبهکار هم مثل دختران ربوده شده، قربانی است. هر چند بعضی منتقدها، پرداختن فیلم به بیماری روانی چندشخصیتی را نوعی توسل قلابی به علم روانپزشکی میدانند که میخواهد به این داستان، اعتباری بیشتر از آنچه سزاوارش است، ببخشد.
از عارضه روانی «چند شخصیتی» که اسم جدید علمی آن dissociative identity disorder یا «عارضه هویت تجزیهشده» نامیده میشود، به عنوان یک ابزار قصهنویسی، در درامهای روانی زیادی بدون اینکه درک درستی از آن باشد، به کار رفته است. مجموعه شبکه «اچ بی او» به نام «حالات متحد تارا» به عنوان نمونه نسبتا موفقتر آن در فرهنگ عامه، قابل ذکر است.
اما نکته انتقادی که منتقد کانادائی، «برد ویلر» از کاربرد این ابزار در فیلم «شکافته» یافته، این است که معلوم نیست چرا همه این ۲۳ یا ۲۴ شخصیت، با ربودن دخترهای نوجوان بیگناه موافق هستند، و در زندانی کردن آنها در زیرزمین اشکالی نمیبینند.
روانکار فیلم، با بازی درخشان و خندهدار «بتی باکلی» توضیح میدهد که عارضه روانی، باعث آزاد شدن قدرتهای ابرانسانی در این بیمار میشود.
به تازگی میبینیم که بعضی نارسائیهای روانی به خصوص عارضه چندشخصیتی، در فیلمها به عنوان یک امتیاز یا برتری، مطرح میشود. «شیامالان» در مصاحبهها در باره «شکافته» به تسلط ذهن بر جسم اشاره میکند که در مورد شخصیت «کوین» باعث دست یافتن او به قدرتهای ابرانسانی میشود. نمونه موفقتر چنین برداشتی از «چندشخصیتی» به عنوان یک امتیاز را اخیرا در فیلم «حسابدار» Accountant با شرکت «بن افلک» شاهد بودیم.
سرراست
بسیاری از منتقدها، فیلم «شکافته» را از بهترین کارهای «شیامالان» و بازگشت او به اوج فیلمهای موفق اوائل کارش میدانند. بعضی، مثل «پیتر راینر» در روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» آن را سرراستترین فیلم هیجانی-روانی «شیامالان» میدانند، که «تقریبا» از کجرویهائی که به فیلمهای قبلی او لطمه میزدند، خالی است.
بیشتر منتقدها، «شیامالان» را یک استادکار سینما توصیف کردهاند، که حالا راه خود را بازیافته است. فیلم Split، آشکارا فرصتی است برای «مک اووی» که از نقش جوان اول خوشچهره و خوشپوش همیشگی بیرون بیاید.
برای کارگردان «شیامالان» فیلم «شکافته» یک نمونه دیگر از فیلمهای هیجانی درجه دو، ولی خوشپرداز و پرخرجی است که به قول منتقد هالیوود ریپورتر، او در ساختن آنها تبحر دارد.
در اغلب فیلمهای «شیامالان» از جمله «دهکده» The Village یا فیلم «رویداد» Happening و «بانوئی در دریاچه» یکی بعد از دیگری، فرمولی که در «حس ششم» موفقیتآمیز بود، تکرار شد، یعنی رمز و رازی که در پایان فیلم، به یک چرخش افشاگرانه میرسید. به خاطر تاکیدهای غلوآمیز و اشارههای آشکار و پنهان در طول فیلم، این چرخشهای نهائی، اغلب مضحک یا پیشپا افتاده، و قابل پیشبینی بودند، و طبعا نومیدکننده.
«شکافته»، دست کم به نظر بعضی از منتقدها، آن چرخش پایانی افشاگرایانه پرهیاهو و گاه پوچ و مضحک فیلمهای قبلی را ندارد.
ولی به قول خانم «استفانی زچرک» منتقد هفتهنامه پرتیراژ «تایم»، «شیامالان» در همه - کارهایش، به باور تاثیرگذار و گاه رقتانگیز خود به معصومیت انسانها، وفادار مانده.
حالا، آنها که فیلم جدید، «شکافته» را پسندیدهاند، موفقیت آن را در این میدانند که باور به معصومیت انسان در آن، کارآمدتر از فیلمهای دیگر، مثلا فیلم «دهکده» است.
لذت بردن از منطق دورازذهن فیلمهای ماورالطبیعه، معمولا به تعلیق دیرباوری، یا عدم باور، احتیاج دارند. حسن «شکافته» از این دیدگاه، در این است برخلاف فیلمهای دیگر، بار بزرگ تعلیق عدم باور را روی دوش تماشاگر نمیگذارد.
سرگرمیساز ماهر
اما اگر «شیامالان» استاد است، استادی او در چیست؟ «شیامالان» در طول حرفه سینمائی پرفراز و نشیب خود نشان داده که تولیدکننده «سرگرمی» های خوشپرداز است. نکتهای که «ای. او. اسکات» سرمنتقد سینمائی روزنامه «نیویورک تایمز» یادآوری کرده، این است که «شیامالان» برخلاف تصور هواداران و باور خودش، فیلمسازی با بینش متفاوت و پیشتاز نبود و نیست، بلکه فیلمسازی است که تسلط خوبی دارد بر «ژانر» فیلمهای به اصطلاح ماورالطبیعه و تعلیقدار.
«جاستین چنگ» فیلم «شکافته» را نه تنها به عنوان بازگشت «شیامالان» تحسین کرده، بلکه این فیلم را احیاکننده این نوع سینما میداند.
«کریستی لومیر» مینویسد این فیلم یادآوری میکند که شیامالان چه استادکار برجستهای میتواند باشد.
جذابیت فیلم، به قول منتقد نشریه «AV Club» در خندهدار بودن آن است و گرایش مطبوع و لذتبخش فیلم به ابتذال، به مراتب بیشتر و حتی متفاوت با دیگر فیلمهای «شیامالان»، و نزدیکتر به بعضی کارهای «برایان دو پالما» که در هر حال، از کسالتبار شدن، پرهیز میکند.
اگر شخصیتهای چندگانه «کوین»، «دنیس» و دیگران، نقشهائی که «مک اووی» ایفا کرده، خودشان نمیدانند برای چه این سه دختر جوان را از میهمانی جشن تولد ربودهاند، معلوم است که «شیامالان» میخواهد از آنها همه جور استفاده ابزاری را ببرد، از لخت کردن آنها گرفته تا کندوکاو و بهرهگیری از آنها، و گاهی برای برانداختن تمهیدهای متداول شخصیتهای قربانی در فیلمهای ترسناک روانی، از نوع قصابی یا slasher.
جالب است که این فیلم را برچسب «بلامهاوس» استودیوی «یونیورسال» پخش میکند، تولیدکننده فیلمهای ترسناک، ولی کمخرج بهرهبرداری ابزاری از خشونت، نظیر مجموعه «پاکسازی» Purge و مجموعه Paranormal Activity وفیلم «جانکاه» Insidious و نظائرآنها. از این نظر، انگار «شیامالان» برای اولین بار پخشکننده مناسبی برای خودش پیدا کرده که هوشمندانه آمده این فیلم را درماه ژانویه، یعنی در مقطعی اکران میکند که به نظر منتقد «نیویورک تایمز» دوره خمودگی و رکود پیش از اسکار در سینما است، و فرصت مناسبی برای لذت بردن از توانائیهای ویژه کارگردانی مثل «شیامالان».
بازیگر
غیر از کارگردان، کارنامه او و موفقیت او در فیلم جدیدش، هنرمند دیگری که منتقدها به آن پرداختهاند، بازیگر اسکاتلندیتبار، «جیمزمک اووی» است که به نظر آنها که کار او را خیلی خوب تحویل گرفتهاند، مثلا «برد ویلر» منتقد «گلوب اند میل» کانادا، باید جایزه بهترین بازیگر در فیلم هیجانی – روانی را بگیرد. او هنر «مک اووی» در تغییرهای فیزیکی را تحسین کرده که راحت مثلا از شخصیت طراح همجسنگرای مد، تبدیل میشود به کودک، یا به یک آدمربای خبیث.
اما همه در این باره نظر یکسانی ندارند. مثلا «ویلیام او سالیوان» در واشنگتن پست به تفاوت شخصیت داستان و شخصیت واقعی اشاره کرده و نوشته این ها که «مک اووی» بازی کرده، شخصیت داستان یا «پرسونا» میتوانند باشند، اما شخصیت یا پرسونالیتی صاحب تشخص و هویت، نیستند.