در برنامه صفحه آخر چهاردهم خرداد ۱۳۹۵ خورشیدی برابر با سوم ژوئن ۲۰۱۶ میلادی، و در دومین قسمت گفتگو با آقای دکتر شاهین دادخواه، بحث را را از جایی که دوهفته پیش قطع کردیم، پی میگیریم.
س – گفتید که به عنوان مأمور نظام جمهوری اسلامی، و زیر نظر شورایعالی امنیت ملی، چند بار به اسرائیل رفته و با مقامات اسرائیلی ملاقات کردهاید. آخرین بار شش سال پیش با وزیر صنایع اسرائیل دیدار داشتید؛ موضوع این مذاکره درباره چه بود؟
ج – قبلاً هم عرض کردم، هر کشوری در چارچوب منافع و امنیت ملی خودش با کشورهای متعدد مذاکره میکند. مذاکراتی که من شش سال پیش با اسرائیلیها در جاهای مختلف داشتم، اکثراً در مورد حماس بود. مذاکرات فقط در اسرائیل برگزار نمیشد. قبلاً گفتم که پیش از من هم این مذاکرات انجام شده. حتی در زمان جنگ ایران و عراق، ما با خود عراقیها مذاکراتی داشتیم.
س – این که میگویید گفتگوها عمدتاً درباره حماس بوده، حماس که یک گروه سنی است که از همه لحاظ و به ویژه از لحاظ مالی و تسسلیحاتی به شدت مورد پشتیبانی حکومت ایران است. این موضوع بارها مطرح شده؛ ولی به ویژه در پیوند با مسأله سوریه – که البته به زمان زندان شما برمیگردد – زمانی که در سوریه جنگ شروع شد، حماس از موضع ایران در قبال سوریه طرفداری نکرد و حتی دفترش در دمشق را تعطیل کرد و به اردن برد. اما در زمانی که شما در مذاکرات با اسرائیل شرکت داشتید، چه موضوعاتی در رابطه با حماس مطرح میشد؟
ج – استراتژی ایران در مقابل حماس تاکتیکی است، یعنی ما رابطه تاکتیکی با حماس داریم. و در همین چارچوب در مقاطع مختلف با اسرائیلیها هم مذاکراتی داشتیم. حمایت بدون چون و چرای ایران از حماس، خروجیای ندارد برای امنیت ملی یا منافع ملی ایران. این را در داخل ایران هم خیلیها می دانند. اجماع نظری هم در ایران وجود ندارد که حماس میتواند مثل حزب الله شریک مطمئن ما در منطقه باشد. شرایط حماس با حزب الله بسیار متفاوت بود در مذاکراتی که با اسرائیلیها داشتیم.
س – اسرائیلی ها از ایران در پیوند با حمایتش از حماس و حزب الله چه می خواستند؟
ج – ما در منطقه مشکلاتی داشتیم که خود اسرائیلیها به وجود آورده بودند. طیفی از قدرت در ایران بی چون و چرا از حماس حمایت میکرد، و الآن هم همین کار را ادامه میدهد. ما در یک مقطع با اسرائیل روی حماس معامله کردیم که جزئیاتش را در اینجا نمیتوانم بگویم. ولی هنگامی که در دهه ۸۰ حماس به وجود آمد، خود اسرائیل به نوعی به آن تشکیل آن کمک کرد. دلایلی هم برای خودشان داشتند، یکی این که بتوانند اتحاد "فتح" را از بین ببرند. نتیجه این کار باعث شد که مذاکرات اسلو و مذاکرات مادرید به نفع اسرائیلیها تمام بشود. اسرائیلیها در عمل موفق شدند اتحاد فتح را از بین ببرند و چالشی در داخل فلسطین به وجود بیاورند. بحث دومی که اسرائیلیها داشتند دنبال میکردند شناسایی افراد و گروههای رادیکال نزدیک به حماس بود – که میتوانستند چالشهای امنیتی برای خود اسرائیل به وجود آورند. سومین هدفی که اسرائیل در این مورد دنبال میکرد، توجیه عملکردی بود که در منطقه داشت. رابطه ما با حماس هم بسیار تاکتیکی بود. در زمان اعدام صدام، اسماعیل هنیه از او – که سالیان سال خون مردم بیگناه ایران را ریخته بود، به عنوان "شهید" یاد کرد. یعنی ما نمیتوانستیم از حماس به طور تمام و کمال در هر حیطهای حمایت کنیم. ما تاکتیکهایی داشتیم که باید آنها را در چارچوب منافع و امنیت ملیمان به کار میبردیم.
س – یعنی آیا شما حاضر بودید که حماس را به اسرائیل بفروشید؟
ج – نه، بحث فروش حماس به اسرائیل نبود – ایجاد موازنه بین حماس و اسرائیل بود.
س – یعنی جمهوری اسلامی نقشش در این مذاکرات ایجاد موازنه میان حماس و اسرائیل بوده؟
ج – منظورم این نیست. جمهوری اسلامی در چارچوب منافع خودش حرکت میکرد؛ اگر منافعش ایجاب میکرد، این موازنه را برقرار میکرد. مثلاً همان طور که جمهوری اسلامی در مورد کشتار چچنها در روسیه بیتفاوت بود، در مورد حماس هم یک سری عقب نشینیهایی در مقابل اسرائیل در چارچوب منافع ملی خودش داشت.
س- رایان کراکر، سفیر سابق آمریکا در افغانستان، در کتاب خاطراتش – که قسمتهای مربوط به ایرانش را خبرگزاری برنا منتشر کرده – نوشته بعد از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰ شهریور ۸۰)، ملاقاتی بین نمایندگان دولت آمریکا و جمهوری اسلامی در ژنو انجام گرفت که در آن مذاکرات، "هيأت ايرانی خواستار اشغال افغانستان از سوی آمريکا میشود. آنچه که برايم جالبتر از همه بود، اشتياق آنان نسبت به اعزام نيروهای آمريکا، همان «شيطان بزرگ»، به حياط خلوت ايران يعنی افغانستان بود. اوايل اکتبر، يعنی تقريباً يک ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ما پشت ميز يکی از سالنهای کنفرانس سازمان ملل نشسته بوديم و در مورد ساختار پارلمان بعد از طالبان صحبت میکرديم. بمباران افغانستان توسط آمريکا چند روز بعد آغاز شد." چقدر این سخن رایان کراکر را تأیید میکنید؟
ج – همانطور که شما هم اطلاع دارید، بعد از اشغال افغانستان توسط طالبان، عملاً طالبان تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی ایران بود. ایران هم نمی توانست اجازه دهد که گروهی مثل طالبان بر افغانستان حاکم شود و افغانستان تبدیل به حیاط خلوت رقیب اصلی منطقهای ایران یعنی عربستان شود. در این چارچو ب ایران با آمریکا همکاریهای تاکتیکی کرد؛ و سخنان این دیپلمات کاملاً صحت دارد. ایران در موضوع افغانستان، در مسائل امنیتی و اطلاعاتی بسیار با آمریکاییها همکاری داشت – البته این همکاری کاملاً تاکتیکی بود – ولی آمریکایی در این زمینه استراتژی اشتباهی را دنبال کردند.
س - دو سال و نیم پیش در نامهای از زندان به روحانی نوشتید حسن روحانی و احمدی نژاد و محسن رضایی به خوبی میدانند پروژه 1 M و M2 را کدام مقام ارشد لو داده است. چرا اقای (ج – م ) تحت تعقیب قرار نمیگیرد؟ کدام کارشناس یا دیپلمات امکان گرفتن عکس از موشکهای خریداری شده در سایت هستهای را دارد؟ این پروژههای ظاهراً بسیار مهم برای شما، یا برای نظام، چه بودند؟
ج –در آن مقطع، زمانی که ایران داشت با سه کشور اروپایی مذاکره میکرد، تعدادی از نهادهایی که قدرت داشتند و حول محور بیت رهبری قرار داشتند و وابسته به بیت رهبری بودند، یکسری اقدامات موازی وزارت امور خارجه انجام دادند که دبیرخانه شورای امنیت ملی و خود دولت مخالف فعالیتهای این گروهها بودند. پروژههای 1 M و M2بحث انتقال تکنولوژی موشک به سوریه و لیبی بود که در آن مقطع هم دبیرخانه شورای امنیت ملی مخالف این پروژهها بودند. با توجه به مخالفتهای مکرر دولت، متأسفانه عدهای افراد نزدیک به خود بیت این پروژه را استارت زدند و دنبال کردند که در آبهای مدیترانه توسط کشتیای که داشت این تکنولوژی را به لیبی میبرد، توسط آمریکاییها متوقف و بازرسی شده که دبیرخانه وزارت خارجه هم عملاً روی این موضوع تأکید داشت که هیچ دیپلماتی درباره این موضوع با مطبوعات خارجی مصاحبه کند.
س – یعنی این موشکها به سوریه و لیبی نرسید؟ این اتفاق مربوط به دور دوم ریاست جمهوری خاتمی بود؟
ج – بله، پروژه M2 برای انتقال تکنولوژی به لیبی در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی استارت خورد، ولی ناموفق ماند. کشتی حامل این تکنولوژی توسط یک کشتی آمریکایی بازرسی شد و تمام تجهیزاتی که قرار بود به لیبی برسد توسط آمریکاییها توقیف شد.
س – به گمان شما، این قضیه از طرف خود مقامات جمهوری اسلامی نزد آمریکاییها لو رفته بود؟
ج – سهل انگاری مقامات جمهوری اسلامی بود، و از جانب کسانی که این پروژه را دنبال میکردند، لو رفت. وقتی سایتهایی را که وابسته به آقای رضایی است دنبال کنید، موضوعات هستهای که بسیار محرمانه بود، در سایت به نوعی منتشر شد که اصلاً قابل پیش بینی نبود.
س- منظورتان سایت تابناک وابسته به محسن رضایی، سرلشگر سپاه و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام است؟
ج – بله.
س – در برنامه پیش هم به تلاش نظام و بیت رهبری برای ساختن سازمان اطلاعاتی موازی با وزارت اطلاعات، و اختلافاتی که بین این دو سیستم اطلاعاتی وجود داشته و دارد، اشاره کردید. یکی از مسائلی که همیشه پرسش برانگیز بود، مسأله عملیات موسوم به "عملیات آسمان" برای دستگیر کردن عبدالمالک ریگی بود. در اسفند ۸۸ یعنی ده ماه قبل از این که شما زندانی شوید، جمهوری اسلامی اعلام کرد در یک عملیات گسترده، عبدالمالک ریگی رهبر شورشیان مسلح بلوچ دستگیر شد. یعنی هواپیمای مسافربری که ریگی مسافر آن بود و از کشوری به کشور دیگر میرفته، در حال عبور از آسمان ایران، توسط مأموران وزارت اطلاعات پایین کشیده شد و عبدالمالک ریگی دستگیر شد. وی در ۳۰ خرداد ۱۳۸۹ اعدام شد. هم وزارت اطلاعات، خیلی مانوور تبلیغاتی داد روی این موضوع، و هم از همان ابتدا تردیدهایی به وجود اومد درباره این که این داستان دستگیری ساختگی است و ریگی در جای دیگری دستگیر شده، و آنها این سناریو را ساختهاند تا بگویند ما خیلی قدَریم. شما که با معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات، کار می کردید، قضیه را چطور می بینید؟
ج – آنچه وزیر اطلاعات آن دوره [مصلحی] مطرح کرد عوامفریبانه بود. ایشان مسألهای را مطرح کرد و گفت آقای ریگی میخواسته با آمریکاییها در پایگاه ماناس – در قرقیزستان – دیدار کند. ایشان اگر واقعاً در افغانستان بود و آمریکاییها میخواستند او را ببیند، در هر نقطهای از افغانستان میتوانستند با او ملاقات کنند. یا اگر قرار بود ایشان به پایاگاه ماناس برود، دهها فروند هواپیمای آمریکایی هر روز از بگرام یا جاهای دیگر افغانستان میتوانستند او را به پایگاه ماناس منتقل کنند – و هر مقامی که مایل به ملاقات با او بود، میتوانست او را ببیند. یعنی آیا سیآیای و آمریکاییها نمیدانستند کسی که میخواهد از دوبی به قرقیزستان برود و این هواپیمایی که میخواهد از فراز آسمان ایران رد شود احتمال شناساییاش هست، و ایران میتواند جلوی ادامه پرواز آن را بگیرد، هواپیما را بنشاند و این شخص را دستگیر کند؟ این حرف آقای مصلحی عوامفریبانه است. من فکر میکنم آقای مصلحی دستگیری ریگی را مدیون ماری بالاچ، ساکن کویته پاکستان است. اگر دولت آن دوره میخواست به نوعی تشکر کند، باید از آقای ماری بالاچ پاکستانی تشکر کند که نقش زیادی در دستگیری و تحویل آقای ریگی به مقامات جمهوری اسلامی داشت. ماری بالاچ شخصی است که در افغانستان و بلوچستان پاکستان اقامت و فعالیت داشت. در کویته زندگی می کند. او شخصی است که با خود بوتو هم معامله کرده بود بر سر طالبان. چهرهای بسیار شناخته شده است برای نهادهای امنیتی ایران. صحبتهای آقای مصلحی درباره دستگیری ریگی کاملاً سناریو بوده. من فکر نمیکنم آنچه که وزیر اطلاعات آن دوره بیان کرده به هیچ وجه صحت داشته باشد. با توجه به شرایطی که ایشان گفتند، از واقعیت دور است، مگر این که بین ایران و پاکستان معاملهای در کار بوده باشد. ولی به هر حال، گفتههای آقای مصلحی فقط سناریویی در توجیه عملکرد وزارت اطلاعات بود.
س – شما از سال ۱۳۶۹ با معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات کار کردهاید – در دوره ریاست رفسنجانی و وزارت فلاحیان. در این مدت در خارج از کشور چند اتفاق افتاد: واقعه میکونوس در شهریور ۱۳۷۱ و ترور دکتر شرفکندی و چند نفر از همراهانش، انفجار مرکز همیاری یهودیان در آرژانتین در تیر ۷۳، با حدود ۸۰ نفر کشته و صدها زخمی، انفجار الخبر عربستان در تیرماه ۷۷ – که در جریان آن ۱۹ نظامی آمریکایی کشته، و حدود ۴۰۰ نفر زخمی شدند. اف بی آی جمهوری اسلامی را مسئول این رویدادها خواند. همچنین چند ایرانی در خارج از کشور ترور شدند: شاپور بختیار مرداد ۱۳۷۰در پاریس؛ فریدون فرخزاد در مرداد ۱۳۷۱ در شهر بن آلمان؛ رضا مظلومان از اعضای سازمان درفش کاویانی در ۷ خرداد ۱۳۷۵ توسط عوامل جمهوری اسلامی در منزل خود در پاریس به ضرب گلوله کشته شد. چند سؤال از شما دارم. طبعاً اسرائیل همیشه نسبت به چگونگی پیگیری پرونده انفجار آمیا، که تیرماه ۷۳ اتفاق افتاد و عماد مغنیه از عوامل آن بود، حساس بوده. در سفرهایی که به اسرائیل داشتید، و در مذاکره با مسئولان اسرائیلی، آیا در این باره صحبتی نشد؟
ج – اگر تاریخ این وقایع را بررسی کنید، چند تا از این اتفاقات پشت سر هم افتاده. بحث آمیا در داخل آرژانتین به یک مسأله سیاسی تبدیل شده، که همه از آن اطلاع دارند، و اسرائیل هم از آن موضوع نهایت استفاده را کرده و توانسته به ویژه در کشورهای آمریکای لاتین جوی را علیه ایران به وجود بیاورد. اسرائیل هیچ وقت نخواسته این مسأله خاتمه پیدا کند. از طرف دیگر، همانطور که گفتم متأسفانه در آن دوره گروههایی که وابسته به یک سری نهادهای خاص بودند، برای انجام بعضی کارها هدایت شدند. البته در نهایت دولت باید جوابگو باشد ولی در واقع دولت هیچ مقصر نبوده که اینها آمدند آقای رفسنجانی و یکسری افرادی را که در دولت او بودند، برای این ترورها محکوم کردند. کسانی که این اتفاقات را رقم زدند، هیچ ارتباطی به دولت نداشتند. گروههای وابسته به نهادهای خاصی بودند، و هدفشان هم به چالش کشیدن دولت در نظام بین الملل بود. اینها نمیخواستند که دولت محبوب شود و بتواند یک سری مشکلات مردم را حل کند، و قدرتی نزدیک به قدرت رهبری داشته باشد. و این استراتژیای بود که این گروهها دنبال میکردند. در بحث قتلهای زنجیرهای هم همین اتفاق افتاد.
س – تقریباً سیزده سال از انفجار، در مارس ۲۰۰۷، دادستانی کل آرژانتین از پلیس بینالملل درخواست کرد حکم جلب ۹ نفر را صادر کند – از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت و علیاکبر ولایتی، وزیر خارجه. اینترپل برای شش نفر از آنها حکم جلب بینالمللی صادر کرد:
۱.علی فلاحیان – وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی
۲. محسن رضایی – فرمانده کل وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
۳. احمدرضا اصغری – دبیر سوم پیشین سفارت جمهوری اسلامی ایران در آرژانتین
۴. احمد وحیدی – فرمانده سابق نیروی ویژه قدس سپاه پاسداران
۵. محسن ربانی – رایزن فرهنگی وقت سفارت جمهوری اسلامی ایران در آرژانتین
۶. عماد مغنیه – رئیس وقت ستاد عملیات ویژه حزبالله. میدانیم که عماد مغنیه چه جایگاه والایی برای سپاه، بسیج، دولت و رهبر جمهوری اسلامی دارد. و میدانیم که اسرائیلیها بعدها او را ترور کردند. آیا دستگاه قضایی آرژانتین، و اینترپل که ۱۸۶ عضو دارد، همه اشتباه کردهاند؟
ج – من نمیگویم اینترپل اشتباه کرده؛ و همانطور که عرض کردم دولت باید جوابگو باشد – نمیتواند بگوید من از این مسائل بیخبرم. ادعا نمیکنم که اینها مقصر نبودهاند. ولی این اتفاقی که افتاد توسط دولت انجام نشد. گروههای نزدیک به بیت رهبری در آن دست داشتند. و آنها در ساختار سیاسی ایران تأثیرگذارند.
س – گروههای نزدیک به بیت رهبری و سازمان اطلاعات موازی، طائب و مجتبی خامنهای و دیگران، یا نهاد عماریون – که زیر نظر مجتبی خامنهای تشکیل شد – وجود دارند. ولی میخواهیم آنچه که پای دولت رفسنجانی، و به ویژه شخص فلاحیان، را به پروندههای مربوط به این ترورها باز میکند بررسی کنیم. باید روشن شود تصمیم گیری و اجرای طرح ترورهای خارج از کشور را چه نهادی و چه کسانی به عهده داشتهاند؟ در داخل کشور هم، قتلهای پائیز ۷۷ اتفاق افتاد؛ ۹ روشنفکر، نویسنده، و مخالف سیاسی در آن مقطع ترور شدند. البته حکومت تنها نام از چهار نفر برده، و همیشه گفته یک گروه خودسر برای تضعیف نظام این کارها را کردهاند. اسناد فراوانی هم هست که خلاف این را میگوید. شما در آن دوره با فلاحیان کار میکردید. در تصمیم گیریها و هدایت قتلها خود فلاحیان و بقیه دولت، افراد اصلی بودند یا بیت رهبری؟
ج – خود آقای فلاحیان در مسائل امنیتی چندان اشراف ندارد. کسانی که وزیر اطلاعات شدند، اطلاعی از مسائل امنیتی نداشتند. اگر سوابق تک تک افرادی که در جمهوری اسلامی وزیر اطلاعات شدهاند بررسی کنید میبینید که در حیطههای امنیتی هیچ اشراف یا تخصص کافی نداشتند. آقای فلاحیان بازیچه همان بیت بود. او که حتی نمیتواست آدرس ایمیلش را به خبرنگاران بدهد، چطور میتوانست برای قتل یا ترور در خارج از کشور برنامه ریزی کند؟!
س – این طور که شما میگویید، دستور این قتلها در داخل دولت بحث نمیشده؛ خارج از ساختار دولت، از طریق بیت رهبر به فلاحیان دستور داده میشده و او اجرا میکرده.
ج – دولت در آن مقطع سعی میکرد با کشورهای نظام بینالمللی تنش زدایی داشته باشد. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید از یک طرف سیاست تنش زدایی را دنبال کنید و از طرف دیگر اقداماتی را برخلاف این سیاست انجام بدهید. این تناقض دارد. دولت هیچوقت نمیآید چنین کاری را انجام بدهد. ولی متأسفانه در داخل نظام، یکسری افراد سعی میکنند بقای خود را با حذف رقیب توجیه کنند. فکر میکنند اگر رقیب را حذف کنند، میتوانند بقای سیاسی خود را ادامه بدهند. با همین تفکر بود که در آن دوره آمدند یک سری کارهایی را که نباید اتفاق میافتاد، رقم زدند و منافع ملی ایران را در خیلی جاها به چالش کشیدند.
س – در داخل ایران و در پیوند با قتلهای زنجیرهای، سعید امامی – معاون امنیتی وزارت اطلاعات فلاحیان، که به عنوان مسئول اصلی قتلها معرفی شد – در اعترافاتش نوشت که دستور قتلها را از خوشوقت، اژهای، مصباح و فلاحیان میگرفته. فلاحیان، وزیر اطلاعات بود؛ و وزیر اطلاعات همیشه از سوی رهبر منصوب میشود. ممکن است بگوییم دولت خبر نداشت، ولی فلاحیان که منصوب و مورد تأیید رهبر بود. از اطلاع نداشتن فلاحیان چطور میشود دفاع کرد؟ از طرف دیگر، عالیخانی، یکی دیگر از متهمین اصلی قتلها در مصاحبه با رضا گلپور در کتاب توقیف شده نامه به خاتمی میگوید: "از سال ۷۱ حذف فیزیکی قانونی بود. کد داشت، بخشنامه داشت، امتیاز داشت." و دکتر ناصر زرافشان، وکیل خانواده ترور شدهها هم میگوید:
"در تحقیقاتی که از متهمین پرونده صورت گرفته بود، صراحتاً همه اعلام کرده بودند که آمریت به ما ارتباطی نداشت. حتی من یادم هست که تمدید قرار بازداشت سعید امامی ایشون نوشته بود که همانطور که مفصلاً توضیح دادهام، آمریت به من ربطی ندارد. معنای منطقی این حرف این است که ضمن ابلاغ حرفی که آقای سعید امامی نوشته بود، این بود که به تاریخ قبل ایشان باید توضیحات مفصلی درباره آمریت داده شده باشد، ولی ما هر چه پرونده را گشتیم چنین چیزی را پیدا نکردیم. متهمینی که در پرونده مطرح بودند حرفشان این بود که اولاً آمریت به آنها مربوط نیست؛ دیگر این که برخلاف آنچه که عنوان شد که قتلها خودسرانه و به وسیله یک محفل انجام شده، اینها کاملاً از مجاری سازمانی صورت گرفته؛ و دو معاونت آن وزارتخانه و چند اداره کل در این جریان دخیل بودهاند، و ابداً کاری نبوده که بیرون از مجاری رسمی و سازمانی انجام شده باشد."
آقای دادخواه، در پیوند با صحبتهای آقای زرافشان چه نظری دارید؟
ج – همان طور که قبلاً هم عرض کردم، این ترورها توسط جناحهای مختلف که در داخل ساختار سیاسی وابسته بودند انجام شده. هدف اصلی شان هم خود آقای خاتمی بود و میخواستند با این کارها از محبوبیت او در افکار عمومی کم کنند. من ادعا نکردم که این اقدامات سرخود بوده. کسانی که این کارها را کردند، صد در صد ازیک جاهایی دستور گرفتهاند، و همه هم میدانند که این قضایا از کجا آب خورده.
س – با توجه به این که میرحجازی مسئول امنیت بیت رهبری – دستور داد دکتر زرافشان را از وکالت پرونده بردارند، و بعد با صحنه سازی و گذاشتن اسلحه و مشروب در دفتر ایشان، وی را متهم و ۵ سال زندانی کردند، آیا میشود نتیجه گرفت که کل این داستانها از طرف بیت رهبر طراحی، پیگیری و سازماندهی شده باشد؟
ج - اکثر گروههای رادیکال دور محوریت بیت جمع شدند. هر اتفاقی که در این چند سال افتاده توسط این گروه های رادیکال انجام شده. پس بیت مسئول این کارهاست، و تقریباً همه این را میدانند. همه میدانند که مشکلاتی که به وجود آمده از کجا آب می خورد ولی متأسفانه جرأت بیانش را ندارند.
س – البته به فرمایش شما در ارتباط با وزارت اطلاعات و بیت، جرأت بیان واقعیات نیست. میتوان این طور توجیه کرد که وزارت اطلاعات وصل به بیت است و بنابراین دولت میتواند بیخبر باشد. ولی به یکی دو نمونه از ترورهای خارج از کشور که بیشتر محل مأموریت شما بوده اشاره میکنم: شاپور بختیار در مرداد ۱۳۷۰ در پاریس به قتل رسید. علی وکیلی راد، از قاتلان شاپور بختیار، که در فرانسه ۱۸ سال زندانی بود، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ به ایران برگشت و در فرودگاه، از سوی حسن قشقاوی، معاون وزارت خارجه مورد استقبال رسمی قرار گرفت. کاظم دارابی، از قاتلان عبدالرحمان شرفکندی در رستوران میکونوس برلین، ۲۰ آذر ۱۳۸۶ بعد از ۱۵ سال زندان در آلمان به ایران برگشت و در فرودگاه علی باقری، معاون وزارت خارجه به استقبالش رفت – یعنی دولت رسما از او استقبال کرد.
ج – اجازه بدهید نکته دیگری را عرض کنم. همین کسانی که در فرانسه در زندان بودند، تمام هزینههایشان را خود سفارت به حساب این زندانیان میریخت. و این نکته کاملاً مشخص بود. وقتی میگویید "دولت"، شاید بعضی از دولتها در این حیطه با نهادهایی که من عنوان کردم همکاری کرده باشند. دولت احمدی نژاد هم در این چارچوب همکاریهایی کرد. ولی در زمان آقای خاتمی، هیچ اتفاقی نیفتاد که دولت از آن مطلع باشد یا رأسا در آن دست داشته باشد.
س – منظورم دوره آقای رفسنجانی است که در مقایسه با دیگر دولتهای بعد از انقلاب، امنیتی ترین سیستم دولتی در ایران بود.
ج – بله. برای این که در آن دوره اکثر افرادی که در وزارت اطلاعات بودند، بیشتر نزدیک به بیت رهبری بودند تا دولت. و دولت هم از خیلی از اتفاقاتی که توسط وزارت اطلاعات انجام میشد خبر نداشت.
س - قتل فریدون فرخزاد در تأیید فرمایش شماست. او در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در منزلش در شهر بن آلمان به قتل رسید. دستور قتل فرخزاد را ریشهری صادر کرده بود و تیم عملیات، زیر نظر فلاحیان انجام وظیفه میکرد. فلاحیان دستور بررسی و ارزیابی راههای به قتل رساندن فرخزاد را به تیم بررسی و طراحی سپرد که زیر نظارت مستقیم سعید اسلامی (امامی) قرار داشت.
اکبر خوش کوشک، هنگامی که در جوخههای اعدام نظام در اروپا سازماندهی شد، با اشاره به سابقهاش در کشتی فرنگی، میگفت "فرنگیکار" است – در واقع به این دلیل که در فرنگستان آدمکشی میکرد. همزمان با موقعی که شما در اروپا بودید و با معاونت ضدجاسوسوسی وزارت اطلاعات کار میکردید، خوشکوشک به سمت مشاور عملیاتی فلاحیان، وزیر اطلاعات وقت، دست یافت. داستان قتل فرخزاد را که میدانید. در ساعت سه صبح، صابری و اصولی- دو تن از قاتلان – خانه را ترک میکنند. قبه – رئیس دفتر سعید امامی – دو ساعت بعد، جریان قتل را از طریق اکبر خوشکوشک میشنود. فلاحیان وقتی خبر را به او میدهند، در جلسهای از مدیران وزارت شرکت داشت. ساعت حدود ۹ صبح بود. او بلافاصله سعید امامی را مأمور کرد جریان را پیگیری کند و پس از آن به اصغر حجازی در دفتر رهبر، جریان را خبر داد. براساس این پرونده، بیت رهبر و لااقل وزارت اطلاعات، یعنی وزیر و معاونینش – اگر نگوییم همه دولت – از جریان قتل فریدون فرخزاد خبر داشتند.
ج – باید توضیح بدهم که در آن مقطع وزارت اطلاعات چند باندی بود – یک عده وابسته به بیت بودند، یک عده وابسته به دولت. استراتژیهایی که دولت در آن دوره دنبال میکرد، در چارچوب منافع ملی – یعنی مهار تهدیدها – بود. کار وزارت اطلاعات در خارج از کشور، مهار تهدید علیه امنیت ملی ایران است. ولی متأسفانه یک عده در داخل وزارت اطلاعات – که حول بیت رهبری جمع شده بودند – اقداماتی انجام دادند که خود دولت از آن خبر نداشت.
س – یعنی در تمام این سالها، بیت در برابر دولت عمل کرده؟
ج – دقیقاً همین طور بود. خود بیت چه در داخل، چه در خارج توسط برخی از گروهها یک سری چالش هایی را برای دولت به وجود آورده. این باندها در دوران خاتمی تصفیه شدند، که سالمترین دوره وزارت اطلاعات بود.
س – پسران سه تن از مسئولان نظام، در سنین نوجوانی کشته شدند، یکی احمد پسر محسن رضایی، که در هتلی در دوبی به قتل رسید. دیگری پسر علی ربیعی، وزیر کار فعلی، و سومی پسر حسن روحانی، که همه اعلام کردند خودکشی کرده است، و با این طریق، به دیدارش هم رفتند و به او تسلیت گفتند. در این باره چه نظری دارید؟
ج – بحث فرزند آقای رضایی این بود که آقای رضایی حیات سیاسیاش را به حیات فرزندش ترجیح داد. فرزند آقای ربیعی به خاطر مخالفتهای دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با بعضی از گروهها، در فرحزاد تهران هدف تصادف ساختگی اتوموبیل قرار گرفت و سه چهار ساعت جلوی رساندنش به بیمارستان را گرفتند تا این که فوت کرد. فوت فرزند آقای روحانی هم در همین چارچوب بود، یعنی آقای روحانی خودش میدانست دلیل فوت پسرش چیست.
س – پس این که گفتند او با اسلحه پدرش خودکشی کرد، ساختگی بود؟
ج – دلیلی ندارد که او با اسلحه پدرش، خودش را بکشد. چرا این سه مورد همه در یک مقطع اتفاق افتاد؟ کشته شدن پسر آقای روحانی و رضایی تقریباً همزمان بود، در حدود سال ۸۳ و در دورهای که آقای روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود. آقای ربیعی هم عضو دبیرخانه بود. جنگ ما با گروههای وابسته به بیت بود.
س – و آیا بعد از این ترورها، آقای روحانی و ربیعی دست و پایشان را جمع کردند؟ یا این که این ترورها فقط یک انتقام کشی بود، یعنی چون از لحاظ سیاسی زورشان به آقای روحانی و ربیعی نرسیده بود دست به این کار زدند؟
ج – آقای روحانی که نمیتوانست بیاید و در این باره توضیحی بدهد. الآن هم نمیتواند حرفی بزند. ولی در اصل، هم پسر آقای ربیعی و هم پسر آقای روحانی قربانی کشمکشهای بین جناح بیت و دبیرخانه شدند.