یکی از اصولی ترین مباحث نشریات نوپای دوران مدرن که انقلاب مشروطیت به گسترش آن در ایران دامن زد، جدال میان «تجدد» و «سنت» بود که در آغاز بیش از همه جا در نحوه نگرش به ادبیات خودنمایی کرد.
نوآوری و مدرنیسم در ادبیات به سادگی و سهولت اعتراض به ساختار استبداد سیاسی نبود، چرا که مظالم استبداد سیاسی کمابیش همه اقشار جامعه را در برگرفته و پوسیدگی اش برای اکثریت شهرنشیان دیدنی بود؛ اما بسیار انقلابیون و دگرگون خواهان که بی اندیشه سخت پایبند و مقید به اصول دیرپای ادبیات کلاسیک ایران با هرگونه نوآوری در این زمینه نیز مخالفت می کردند.
«دیوان حافظ» منتشرشده از سوی مجلس اول مشروطه که در آن سماور و قوری جایگزین می و میخانه شده بود، توقیف نشریه «زبان آزاد» به اتهام «توهین به ساحت مقدس سعدی» توسط دولت مشروطه و غارت دفتر آن توسط انقلابیون، نمونه ای از دشواری تلاش برای پرداختن به مدرنیسم ادبی بود.
با این همه گسترش نشریات فرهنگی ادبی دوران مشروطیت ایران وابسته به شخصیت های فرهنگ ساز زمانه خود بود. کسانی همچون میرزاآقاخان کرمانی، میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاعلی اکبرخان دهخدا، تقی رفعت، میرزاده عشقی و... کسانی که برخوردار از جایگاه رفیع در فرهنگ و ادب ایران بوده اند.
از نشریات و روزنامه های ادبی مطرح آن دوران می توان از روزنامه «تجدد» نام برد که آغازگر انقلابی به معنای واقعی در ساختار ادبیات فارسی و فرهنگ ایران بود. هرچند ابوالقاسم فیوضات، تقی رفعت و شیخ محمد خیابانی مدیران تجدد بودند؛ اما به گواه مقالات آن، تقی رفعت نیروی اصلی جنبش ادبی نوگرا بود. مفهوم ومعنایی که تقی رفعت از این نام برداشت می کرد، همان معنا و مفهوم «مدرنیته» بود.
از ویژگی ها و نوآوریهای تجدد همین بس که با نگاهی انتقادی و دگرگونه به ساختار ادبیات کلاسیک فارسی برخورد کرده از ضرورت پدیداری فرهنگ و ساختار ادبی ای همگون با زمان مدرن سخن به میان آورد. مجله «آزادیستان» به سردبیری تقی رفعت هرچند پس از سه شماره تعطیل شد؛ اما مباحثی در حوزه ادبیات فارسی و تاکیدی دیگربار بر دگرگونی و انقلاب در زبان ادبی فارسی داشت که به جرئت می توان آن را پایه ریزی نظریه نوآوری ادبیات مدرن فارسی دانست.
تقی رفعت در شمارهی نخست آزادیستان خطاب«به هیات محررین مجله» دیدگاه های مجله را چنین ارزیابی می کند: «هر نگارش تازه،هر اسلوبی زنده و حساس، هرچه یک روح تجدد جلوه میدهد و هرچه که ممکن و مظهریک فکر و یک حس جوان است، در صحائف مهماننواز مجلهی(آزادیستان)نائل پذیرایی دوستانه خواهد بود..ما خواهیم کوشید تا افکار و تأثرات خودمان را با صمیمت و راستی ادا و افاده نمائیم و در این کار صنعتی را اتخاذ کنیم که به قدر کافی انحنا پذیر،نوین و مساعد باشد.»
تقی رفعت که سردبیری آزادیستان را برعهده داشت می افزاید: «هرگاه ادبیات وسیلهای است برای اظهار و بیان افکار و تأثرات و هرگاه بیان و اظهار این چیزهای تعبیرپذیر،محتاج به صنعتی است که آن نیز در خور تغییرات میباشد.»
در آن دوران به دلیل سده ها کمبود نویسنده خلاقه در ادبیات فارسی ادبیات قرن هفتمی سعدی همچنان سلطه ای بی چون و چرا بر فضای روزنامه ها و محافل ادبی داشت. اما شماری از مدرنیست های ایرانی آن زمان از جمله علی اکبر دهخدا، میرزاده عشقی، تقی رفعت، ابوالقاسم لاهوتی خواهان دگرگونی در نظام دیرپای ادبیات کلاسیک مسحور بوستان و گلستان سعدی بودند.
زمانه چنان شده بود که هرگونه نقد ادبیات کلاسیک بویژه آثار سعدی گناه کبیره و مستحق مجازات بود. برای نمونه انتشار مقاله ای از علی اصغر طالقانی با نام «مکتب سعدی» که در نشریه «زبان آزاد» منتشر شد، و نوشت: «این کلیات سعدی چیست که بت مسجود ملل فارسی زبان شده است؟» مجازات داغ و درفش برای نویسنده مطلب، توقیف نشریه و حمله به ساختمان نشریه را در پی داشت.
مطبوعات تهران تحت تاثیر افکار عمومی و محافظه کاران ادبی متحدانه علیه مقاله مکتب سعدی بسیج شده و دولت را وادار به توقیف نشریه زبان آزاد کرده و نویسنده مقاله را به اتهام «توهین به مقام شامخ سعدی» استنطاق کردند.
تقی رفعت سردبیر «تجدد» به دفاع از علی اصغر طالقانی پرداخته و نوشت: «شاگرد استاد پرست..هرگاه نظرش بر این است که افکار سعدی نسبت به زمان و محیط خودش عالی و وسیع بوده است،قبول داریم ولی هرگاه بخواهد بگوید که امروز هم میتوان این افکار را مانند افکار معاصر خودمان دستورهای نجاتبخش محسوب داریم،رد میکنیم.»
تقی رفعت که خود شاعری توانا و نوگرا در زمانه خود بود، ضرباهنگ زبان فاخر و موزون سعدی در بوستان و گلستان را برای زمانه پرشتاب و انقلابی خود همگونه ندانسته در این باره افزود: «صدای توپ و تفنگ محاربات عمومی در اعصاب ما هیجانی را بیدار میکند که زبان معتدل و موزون و جامد و قدیم سعدی و همعصران تقریبی او نمیتوانند با سرودها یا درواقع«لیتانی»های(اوراد و اذکار) خودشان آنها را تسکین و یا ترجمه کنند.ما احتیاجاتی داریم که عصر سعدی نداشت.ما گرفتار لطمات جریانهای مخالف ملی و سیاسی هستیم که سعدی از تصور آنها هم عاجز بود..»
«سعدی» بهانه بود. جدال بر سر میراث ادبی «سعدی» جدالی سهمگین میان نیروهای نو کهنه در فرهنگ ایران در یکی از سرنوشت سازترین برآیندهای تاریخ معاصر بود. محافظه کاران با سنگرگرفتن پشت سعدی کارآترین سلاح خود را در نبرد علیه نیروهای نوگرا بکار گرفته بودند شاید سرنوشت آنان را برای همیشه تعیین کنند. اما رخداد انقلاب مشروطه زمینه را برای امکان پدیداری اندیشه های نوگرایانه ادبی فراهم آورده بود؛ هرچند هنوز هم داغ و درفش در انتظار ادیبان بود.
میرزاآقاخان کرمانی نیز که خود زمانی به تقلید از سعدی «رضوان» را آفریده بود، پس از آشنایی با سیدجمال الدین اسدآبادی که خواهان نوآوری در ادبیات فارسی به قصد همگونی با زمان مدرن بود، همچنین پذیرش آرای ادبی میرزافتحعلی آخوندزاده، نوشته است: «بیش از هزارسال است ادبیات مشرق هرچه به زبان عربی بیشتر آمیخته بوده پیش اهل کمال پسندیده تر جلوه نموده است و هرچه ساده تر نوشته اند، وقعی به انان ننهاده اند. و از هفتصدسال پیش هرکس در ایران خواسته اثری ادیبانه پدید آورد، تنها طرح گلستان سعدی را پیشنهاد خود ساخته است.»
و فرجام این که میرزاآقاخان کرمانی در باب کهنه پرستی و خرافات رایج در ادبیات کلاسیک در «صوراسرافیل» نوشته بود: «موافق عقاید کهنه پرستان مملکت، یعنی آن دسته از مردم که اوهام آباء کرام خود را به هردرجه از کثافت که باشد دو دستی چسبیده و حفظ آن را از وظایف مقدسه خود می شمارند..» این مقاله نیز خشم سنت گرایان را چنان برانگیخت که دولت برآمده از مجلس مشروطه حکم به توقیف موقت روزنامه صوراسرافیل داده و دفتر آن نیز توسط عوامل کهنه پرست زمانه غارت شد.
حکایت آن که محافظه کاران برای دفاع از «جایگاه قدسی» ادبیات کلاسیک پشتگرم به نیروی قدرتمند تفکر حاکم و اعتیاد عمومی به سلایق ادبی کهن، علیه نوگرایان قیام کرده بودند.
مجله «ارمغان» به مدیریت حسن وحیدی دستگردی متخلص به «وحید» که بعدها به «وحید دستگردی» معروف شد، یکی از مجلاتی ست که خود را قیم ادبیات ایران دانسته در این نبرد نقشی اساسی برای خود قائل شد. این مجله در نخستین شماره اش خود را «شحنه بازار ادب» و «دانا عسس شبانه پاس زبان پهلوانی» اعلام کرده و هرگونه نوآوری و تجددخواهی را «تجاوز به مرزهای ادب قدیم ایران» ارزیابی و مستحق مجازات دانسته بود.
رسالت گزمگی، و قیم مابی، سنتی دیرپا و شناخته شده است. آن کسان که خود مبشر فرهنگ اند، ناخواسته ملبس به سنتی ضدفرهنگی اند که هرآنچه مغایر و متفاوت از دیدشان است، را به لعن تکفیر دور می کنند. از این روست که نخستین تلاش های نوآورانه در حوزه فرهنگ نه تنها با مقاومت و سرکوب خشن دستگاه دولتی روبرو می شود؛ بلکه آنانی که خود را «شحنه بازار ادب» و «دانا عسس شبانه پاس زبان پهلوانی» دانسته اند، به سرکوبی اندیشه ها و نگره های نو برخاسته اند.
نشریاتی نیز بودند که به گفته خود «راه میانه» را برگزیده بودند. مجله ادبی «دانشکده» به سردبیری ملک الشعرای بهار یکی از این نشریات «میانه» بود که می خواست میان دو صندلی «تجدد» و «ارمغان» یا به واقع «نوگرایی» و «سنت» بنشیند.
محمدتقی بهار بنیانگذار مجله دانشکده در نخستین شماره خود نوشت این مجله «برای ترویج ورح ادبی و تعیین خط مشی جدیدی در ادبیات ایران» است؛ اما «بدون همهمه، بدون سروصدا و خودنمایی» آمده است.
از این رو بهار تاکید کرده بود «دانشکده» نمی خواهد تجدد را تیشه عمارت تاریخی پدران شاعر و نیاکان ادیب خود قرار دهد.»
این مقاله این هشداری آشکار به پیروان پرشور مدرنیته ای بود که بحث «مکتب سعدی» را به قصد «بدعت در ادبیات فارسی» دامن زده بودند.
ساختار مجله دانشکده نمایانگر آن بود که با ابزار کهنه و تفکر کلاسیک ادبی آمده بود تا «بنایی نو» درافکند. گردانندگان «تجدد» در مخالفت با این نگرش دانشکده باور داشتند با ابزار کهنه نمی توان مبشر پدیده های نو بود.
گردانندگان «تجدد» در نقد دیدگاه محافظه کارانه «دانشکده» می گفتند، این نشریه فرای ادعای خود مبنی بر «نوگرایی» به دلیل بهره گیری از تفکر و ابزار کهنه برای پیشبرد امر نو، ضرورتا یک نشریه محافظه کار با پوسته «نوگرا»ست.
تقی رفعت سرمقاله ملک الشعرای بهار در نخستین شماره دانشکده را انگیزه ای برای دامن زدن به مدرنیته می نویسد: «چرا فکر خودتان را واضح تر نمی گویید؟ گیرم که تیشه به شالوده «عمارت تاریخی پدران شاعر خودتان» نخواهید زد؛ ولی چطور، در همان زمان که عمارات مذکوره را مرمت خواهید نمود، به «ریختن بنیان های نو آیین تری» موفق خواهید شد؟»
تقی رفعت با تحلیل دیدگاهی که هنوز هم ماندگار مانده است می افزاید: «با ساروج عصر (قرن) بیستم شکاف های تخت جمشید را وصله خواهید زد؟»
تقی رفعت که باید به حق او را پدر مدرنیسم ادبی در ایران نامید، با پذیرش مقاومت سرسختانه سنت در برابر دگرگونی های زمانه می نویسد: «به حصول آوردن یک تجدد در ادبیات به خصوص در ادبیات ایران که یک دوره کلاسیک بسیار شعشعانی را گذرانیده کار آسانی نیست. .. تجدد به مثابه یک انقلاب است و انقلاب را نمی شود با قطره شمار مانند دارو به چشم جماعت ریخت.»
نشریه «تجدد» آنگاه به همکاران خود در دانشکده می نویسد: «تابوت سعدی گاهواره شما را خفه می کند. عصر هفتم بر عصر چهاردهم مسلط است. در زمان خودتان آن قدر استقلال و تجدد به خرج دهید که سعدی ها در زمان خودشان به خرج دادند. در زیر قیود یک ماضی هفتصدساله پخش نشوید. اثبات موجودیت نمایید.»
بهمن سقایی
این روایت ادامه دارد...