«داکتر استرنج» یک جراح از خودراضی و مغرور نیویورکی است که وقتی در اثر تصادف، کنترل اعصاب خود را از دست می دهد، از زاهدی در معابد نپال، کمک می گیرد تا بتواند با کمک نیروی ذهنی، بر کاستیهای جسمی، پیروز شود. این فیلم براساس مجموعهای از کتابمصورهای شرکت «مارول» است که در دهه ۱۹۶۰ منتشر میشد، و بازتاب الهام فرهنگ عامه در آن زمان است به الهام از فلسفه شرق و استفاده از موادمخدر روانگردان.
در کهکشان قصهمصورهای شرکت «مارول»، که با «مرد آهنی» «مرد عنکبوتی» «مورچه مرد» و «هاک» و «انتقامگیران» مجموعه فیلمهای خیرهکنندهای در سینمای معاصر به وجود آورد، داکتر استرنج یک ابرقهرمان متفاوت است که علم و جادو را در برابر هم قرار می دهد.
نخوت و غرور «داکتر استرنج» شخصیت محوری فیلم که به شهرت و ثروت، بیشتر از پیشبرد دانش پزشکی و نجات جان بیماران، اهمیت میدهد، بعد از تصادف وحشتناکی با ماشین کورسی گرانقیمت، در هم میشکند. او کنترل اعصاب خود را از دست می دهد تا جائی که کارهای ساده ای مثل غذا خوردن یا تایپ کردن برایش غیرممکن می شود، چه برسد به جراحی.
پزشک بیمار، در جستجوی یافتن شفاهای غیرمتعارف به شرق متمایل می شود و در جریان جستجوهای خود، سرانجام به زاهدی به نام «باستانی» روبرو میشود، که راه بدست آوردن قدرتهای ماورالطبیعه را به او یاد می دهد.
به این ترتتب، در فیلم «داکتر استرنج» علوم پیشرفته قرن بیستم در برابر جادوی ماورالطبیعه و قدرتهای پنهانی عرفای شرق، قرار میگیرد.
در حرفه سینمائی «اسکات دیکرسن» کارگردان فیلم، که تاکنون چندین فیلم ترسناک در ژانر خانه جنزده، برای کمپانی ارزانساز «بلام هاوس» نوشته و کارگردانی کرده، «داکتر استرنج» تحول بزرگی است.
در مراسم افتتاح اکران سراسری جهانی فیلم که پنجشنبه هفته گذشته، ۲۰ اکتبر، جلوی سینمای تاریخی «چاینیس» در لسآنجلس برگزار شد، کارگردان «اسکات دیکرسن» میگوید کتابهای «داکتر استرنج» وقتی در سالهای دهه ۱۹۶۰ بیرون آمد، مثل هوای تازه بود که در جهان قصه مصورهای شرکت مارول دمید و با الهام از آن، فیلم «داکتر استرنج» هم، مثل قصه مصورهای دهه ۱۹۶۰، پر از شگفتی، ابعاد جدید، جادو، و چیزهائی است متفاوت با آنچه تاکنون در فیلمهای ابرقهرمانی کتاب مصوری، دیده شده است.
بازیگر بندیکت کامبربچ میگوید این فیلم، بازیگرانی از کشورهای مختلف جهان و بخش بزرگی از دنیا را در برمی گیرد و داستان، در باره واقعیتی است که همه در آن سهیم هستیم و قدرتی انسانی و فراگیر دارد.
شخصیت «داکتر استرنج» با استفاده از آموزههای عرفانی، تبدیل میشود به حلقه ای میان جهان واقعیت و جهان فراواقعی و مثل دیگر ابرقهرمانها، برای نجات جهان با نیروهای شر، مبارزه میکند.
بازگشت از قهقرا
«بندیکت کامبربچ» داستان «داکتر استرنج» را داستانی در باره بازگشت از قهقرا میداند. او میگوید آدمی که در آغاز، مغرور و خودپسند است، و به هیچ چیز غیر از شهرت خودش فکر نمیکند، بعد از تصادف، نظام اخلاق متفاوتی پیدا می کند و به قدرت ذهن خود پی میبرد که میتواند واقعیت روزمره را دگرگون کند. از دید بازیگر، تغیبر واقعیت با استفاده از قدرت ذهن، بزرگترین نوع قهرمانی است.
بعضی منتقدها، فضاهای فیلم را از نظر در هم شکستن منطق آشنای بصری، و نمایش ابعاد متفاوت فیزیکی و بازی با قوه جاذبه، به خصوص صحنههای درهم پیچیدن شهری بزرگ با آسمانخراشها، به فیلم «تکوین» Inception از «کریستوفر نولن» تشبیه کردهاند. داستان وارد شدن آدمی ناآشنا به دنیائی معماگونه، از دید بعضی دیگر از منتقدها، یادآور خط داستانی سه فیلم مجموعه «متریکس» است.
بازیگران سنگین
در رسانهها، بحثهای زیاد میخوانیم در باره حضور بازیگران برجستهای مثل کامبربچ و تیلدا سوئینتون، که بیشتر در فیلمهای جدی، یا تاریخی، از سینمای مستقل، نقش بازی کردهاند، در فیلم «داکتر استرنج» که فیلمی است براساس کتابچههای قصهمصور. هر چند که اول بار نیست که بازیگران جدی و برجسته نقش ابرقهرمانهای کتابمصور را بازی میکنند.
نمونه برجسته آن، حضور «رابرت داونی جونیور» است در نقش «تونی استارک» قهرمان مجموعه «مرد آهنی» که بازی متفاوتاش، به فروش خارقالعاده مجموعه «مرد آهنی» کمک کرد.
«تاد مککارتی» منتقد هالیوود ریپورتر، مینویسد در فیلمی که قهرمان اصلی آن، جهانهای شگفت انگیز بصری است که با استفاده از تصویرسازی کامپیوتری، خلق شدهاند، ضمن اینکه می پذیرد این بازیگرها، فکر و عمق و پیچشهای یگانهای به این شخصیت های کتابمصوری بخشیده اند، ولی شاید از نظر بازاریابی، کمک زیادی به فیلم «داکتر استرنج» نکنند، چون مخاطب چنین فیلمی، نوجوانهای زیر 25 سال هستند که ممکن است اصلا هیچ کدام از فیلمهای جدی «کامبربچ» یا «تیلدا سوئینتون» را ندیده باشند.
منتقدها، بازی کامبربچ را به خصوص در فصل های آغازین فیلم تحسین کردهاند که نخوت و خودپسندی، ناشکیبائی و غرور جراح را تصویر می کند و در کهکشان داستانهای کتاب مصوری، می تواند نسبت نزدیکی داشته باشد با شخصیت «تونی استارک» یا آیرن من.
تصویرسازی کامپیوتری
در این فیلم، نقاشی کامپیوتری در خلق فضاهای حیرت آور، مثلا در هم پیچیدن شهرهای بزرگ، از فیلمی مثل Inception فراتر می رود، و بازیهای خوب، دیالوگهای عجیب و دور از ذهن را، باورپذیر میکنند.
تصویرسازی سهبعدی، که اغلب برای گرانتر کردن بلیت، به فیلمها اضافه میشود، در این فیلم، به لذت بردن بیشتر از تصاویر کمک میکند، ولی مشکل فیلم را که خطر جدیای، قهرمان داستان را تهدید نمیکند، از میان نمیبرد. از سوی دیگر، به قول «تام هادلسون» منتقد لندنی، مشکل است بتوان تنش را در فیلم حفظ کرد وقتی داستان طوری است که هر چیزی میتواند در آن اتفاق بیافتد، و به همین جهت، فیلم نیاز بسیار دارد به پرگوئی در دیالوگ، که پراز توضیحهای مفصل داستان است.
ولی منتقد «یو اس ای تودی» امتیاز فیلم را عجیب بودن قصه و ابتکاری بودن تصاویر کامپیوتری میداند، که به نظر «دیوید الریچ» منتقد «ایندی وایر» تماشای آن، مثل این است که مقدار زیادی داروی روانگردان «ال اس دی» را قبل از وارد شدن در ترافیک صبحگاهی، با قهوه سرکشیده باشیم.
کریس ناشاواتی، منتقد هفتهنامه پرتیراژ EW نوشته فرق این فیلم با فیلم های دیگر شرکت مارول، ذهنی بودن آن است.