نمایش چهره‌ای لطیف و شوخ از «سیلویا پلات» شاعر مشهور آمریکایی

سیلویا پلات و دو فرزندش نیکولاس و فریدا- سال ۱۹۶۲

در نمایشگاهی به نام «یک زندگی: سیلویا پلات» که در گالری ملی پرتره آمریکا در واشنگتن برپاست، دیدارکننده ها با جنبه متفاوتی از شخصیت پلات آشنا می شوند: هنرمندی که زندگی را دوست داشت.

سیلویا پلات، شاعر آمریکایی مشهور به «بانوی شعر اعتراف» را با تلخی های زندگی اش و رابطه پر فراز و نشیبش با تد هیوز، شاعر پرآوازه انگلیسی می شناسند.

نمایشگاه «یک زندگی: سیلویا پلات» زوایای متفاوتی از زندگی او را به نمایش گذاشته است.

طرح ها و عکسهای به نمایش گذاشته شده در این نمایشگاه متعلق به آرشیو کالج اسمیت و کتابخانه دانشگاه ایندیانا و کلیکسیون های خصوصی هستند.

نمایشگاه با تصاویری از کودکی سیلویا پلات در آغوش پدر و مادرش آغاز می شود و با نخستین نقاشی ها، طرح ها و کاردستی های او در دوران کودکی ادامه پیدا می کند.

شعر و نقاشی از سیلویا پلات - سال ۱۹۴۰

دوروتی ماس، مسئول نمایشگاه می گوید علاقه و اشتیاق سیلویا پلات به استفاده از تصویر و سلف پرتره هایش گالری ملی پرتره آمریکا را به فکر انداخت تا در نمایشگاهی این جنبه از شخصیت او را نمایان کند.

بسیاری از نقاشی های او پیرامون مضامینی است که در شعرهایش به آن می پردازد. پلات، از نوجوانی به مسائل سیاسی توجه نشان می داد و به شدت مخالف جنگ بود.

جنگی برای پایان جنگ - ۱۹۴۶

در یکی از نقاشی هایش متعلق به سال ۱۹۴۶، خودش را تصویر کرده در حالی که پشت میز تحریرش نشسته، به جنگ جهانی می اندیشد و اشک می ریزد.

تب چهل درجه

سیلویا پلات و تد هیوز، یکی از مشهورترین زوج های ادبی قرن بیستم هستند. پلات در دانشگاه کمبریج تحصیل می کرد که با هیوز آشنا شد. آنها، چهار ماه پس از آشنایی در ماه ژوئن سال ۱۹۵۶ با یکدیگر ازدواج کردند.

حاصل این عشق پرشور، انتشار آثاری خلاقانه و درخشان از سوی هر دو بود.

هیوز، مجموعه شعر «شاهین زیر باران» را منتشر کرد و پلات «حباب شیشه» تنها رمانش را که بر اساس زندگی خودش نوشت.

سیلویا پلات و همسرش تد هیوز

زندگی مشترک این دو، پس از شش سال با بی وفایی تد هیوز دچار تلاطم شد. پلات در نامه هایی به دوستان نزدیک و روان شناسش از این درد نوشته است. نمایشگاه، یکی از این نامه ها را به نمایش گذاشته که در آن می نویسد « چهل درجه تب دارم... زندگی ام از حباب های ترکیده تشکیل شده و آینده ام مبهم است».

کرن کوکیل، مدیر بخش کتابهای کمیاب کالج اسمیت می گوید پلات با روراستی و صداقت از دردهایش می نوشت و تنها کسی که تلخی زندگی اش را از او پنهان می کرد مادرش بود که از زخم معده رنج می برد.

سیلویا پلات دوبار اقدام به خودکشی کرد. بار دوم، در فوریه سال ۱۹۶۳ با گاز به زندگی خود پایان داد.

کرن کوکیل می گوید هنوز علت خودکشی او مشخص نیست و شاید اگر داروهای متفاوتی برایش تجویز می شد، روانکاوی متفاوت داشت یا از حمایت عاطفی بیشتری برخوردار بود چنین سرنوشتی برایش رقم نمی خورد.

تکاپو میان نوشتن و مادر بودن

زخمهای روح سیلویا پلات محدود به رابطه ویرانگرش با تد هیوز نبود. او در دوره ای می زیست که زنان با محدودیتهای زیادی دست به گریبان بودند. از همین رو، مدام برای برقراری تعادل میان همسر بودن، مادر بودن و نویسنده بودن تقلا می کرد.

سیلویا پلات

در یکی از یادداشتهایش به تاریخ بیستم ژوئن سال ۱۹۵۹، در مورد اشتیاقش به تشکیل خانواده با تد هیوز نوشته «دلم می خواهد خانه ای از کودکانمان داشته باشم. خانه ای پر از حیوانات کوچک، گل، سبزی و میوه. می خواهم غنی ترین و عمیق ترین مفهوم مام زمین را تجربه کنم»

در شعری به نام «ترانه سحرگاه» که چرکنویس آن در نمایشگاه ارائه شده از زندگی نو و مادری تجلیل می کند.

قلب شیشه ای

هنرمندان بسیاری در آثار خود از سیلویا پلات الهام گرفته اند. جنی اولیویا جانسون، موزیسین با یک چیدمان هنری تعاملی در نمایشگاه حاضر بود. این اثر با الهام از شعری که سیلویا پلات در چهارده سالگی سروده خلق شده است. در این شعر می گوید «قلب انسان چقدر می تواند شکننده باشد؛ ضربانی ملایم ... جسمی لرزان ... سازی درخشان از بلور که می تواند بگرید یا آواز بخواند»

در این چیدمان هنری، از چراغ های آبی و قرمز استفاده شده تا سرخرگ و سیاهرگ قلب را تداعی کند. دیدارکننده می توانند با تلنگر زدن به هر یک از این حباب های شیشه ای ترکیبی متفاوت از ترانه ، آواز و شعر در اتاق طنین می اندازد.

چهره های پشت نقاب

شخصیت سیلویا پلات همواره آنطور که اطرافیانش می خواستند برای دیگران تعریف می شد. همسرش تد هیوز، آخرین دفترچه خاطرات پلات را به بهانه حفظ فرزندانش از صدمه روحی پس از مرگ او سوزاند. مجموعه شعر او به نام «آریل» را نیز با دستکاری منتشر کرد و مردم همواره سیلویا پلات را از دریچه ای دیدند که شوهرش انتخاب کرده بود.

نمایشگاه «یک زندگی: سیلویا پلات» سعی می کند پلات را آنطور که خودش می خواسته دیده شود معرفی کند.

سیلویا پلات از کند و کاو در هویت های مختلف و گاه متضاد خود لذت می برد.

در یکی از نقاشی هایی که پلات در کالج اسمیت کشیده خودش را با سه چهره رنگارنگ تصویر کرده است.

در یکی از یادداشتهایش به تاریخ ۱۹۵۳ که در نمایشگاه هم ارائه شده عکسی سیاه و سفید از خود را چسبانده و می نویسد «به این چهره مرده نقاب گونه زشت نگاه کن و فراموشش نکن»

دوروتی ماس، مسئول نمایشگاه می گوید پلات توانایی این را داشت که از خود چهره های متفاوتی به نمایش بگذارد و بسته به موقعیت شخصی و یا شغلی، تغییر هویت دهد.

نقاشی از سیلویا پلات

او ظاهر خود را نیز تغییر می داد. در بخشی از نمایشگاه، عکسهایی از او با ظاهر متفاوت در کنار یکدیگر به نمایش در آمده است. در یکی، خود را شبیه مرلین مونرو، هنرپیشه افسانه ای درآورده و با موی بور بر ساحل لمیده و در دو عکس دیگر موی کوتاه تیره دارد و قیافه دانشجویان درس خوان را گرفته است.

سیلویا پلات - تابستان ۱۹۵۴

دوروتی ماس می گوید موی بور جنبه ظریف و زنانه او را نمایان می کرد و موی تیره برای مواقعی بود که می خواست به نظر روشنفکر برسد و او را جدی بگیرند.

سیلویا پلات زمانی که برای بورسیه دانشگاه تقاضا داده بود

در این نمایشگاه ، نقاب های سیلویا پلات یکی یکی می افتد و زیر هر کدام، شخصیتی هویدا می شود که بخشی از هویت پیچیده این شاعر آمریکایی را تشکیل می دهد.