جشن هنر یک برنامه تشریفاتی یا زورکی نبود که یک عده نخبه ها بخواهند راه بیاندازند برای دل خودشان یا خودنمایی جلوی خارجی ها، بلکه این برنامه که ۱۱ سال هم اجرا شد، بخشی از یک فعالیت گسترده فرهنگی و هنری بود، از نیاز هنرمندها و جوان های ایران ناشی شده بود و این که کشور در آن مرحله از تحول خودش، می خواست درها را به روی هنر و فرهنگ جهان باز کند و نه فرهنگ کلاسیک یا موزه ای یا تشریفاتی، بلکه هنر پیشتاز. خیلی از هنرمندان اروپایی ژاپنی و آمریکایی که در جشن هنر آمدند، منتقدان سیاسی و اجتماعی بودند ضمن این که در کار هنر هم ساختار شکن بودند و پیام آنها بخشی از پیام جشن هنر بود که در ایران هم تحول های عمده ای را در تئاتر و سینما و موسیقی و هنرهای دیگر به بار آورد که ثمره اش را امروز همه می بینیم.
در آن سالها شهبانوی ایران، بانوی جوانی بود که در رشته معماری در پاریس تحصیل کرده بود و با هنر ایران و جهان از نزدیک آشنا بود، از قدرت و نفوذی که ازدواج با شخص اول مملکت برایش به ارمغان آورده بود، بهره گرفت تا دولت را به حمایت از هنر و هنرمندان در همه رشته ها تشویق کند. این است متن بخشهایی از گفتگویی که با شهبانو فرح پهلوی انجام داده ام:
شهبانو: خوشوقتم که این فرصت داده شد از طرف انجمن آسیا Asia Society به هنر ایران در ده های قبل از انقلاب 1357، با نمایشگاه «ایران مدرن» و همچنین «سمپوزیوم جشن هنرشیراز.» همانطور که در پیام ام هم گفتم، مملکت ما در قسمت های مختلف به سوی پیشرفت بود، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ کارخانه ها، درس، دانشگاه، در همه زمینه ها و به هر صورت. هنرمندان بسیاری ما داشتیم و هنرمندها علاقمند بودند هنرشان شناخته بشود. ایران با آن فرهنگ گذشته اش با آن تاریخ اش و با آن تمدن اش، همیشه یک به هر صورت چیزهای مثبتی به دنیا داده و از دنیا گرفته و مملکتی است بین شرق و غرب. این فکر رسید که برنامه ای درست کنیم، یک جشنواره که با جشنواره های دیگر فرق داشته باشد، که هم هنرهای سنتی ایران و تمام ممالک دنیا، را نشان بدهد و هم هنرهای معاصر و مدرن و به قول معروف «آوان گارد» را، که فرق داشته باشد با جشنواره های دیگر. و گروهی درست شد و هیات امنا و هیات مدیره و صحبت ها و اینها و فکر کردیم کجا؟ فکر کردیم شیراز، به دلیل اینکه شیراز و مردم مهمان نوازش و هوای خوب آن. خوشا شیراز و وضع بی مثال اش . و تخت جمشید که خوب نماینده فرهنگ گذشته است. به خصوص که در آن ماه، که شهریور بود، دانشگاه تعطیل بود و از خوابگاه های دانشگاه پهلوی شیراز می شد استفاده شود برای دانشجوهایی که می آمدند، بعضی وقتها مجانی و با قیمت های کم که آنها هم بتوانند شرکت کنند.
در بخشی از مصاحبه، شهبانو به تاثیر جشن هنر بر خانواده های ثروتمند ایران اشاره کرد که بعضا خانه های بزرگ و اشرافی قدیمی را برای تاسیس موزه و فرهنگسرا، در اختیار دفتر مخصوص او قرار دادند. موزه آبگینه در مرکز تهران یک نمونه از این املاک بود
شهبانو: چیزی که مهم بود این بود که شرکت هنرمندهای والاتبار از همه دنیا، از ایران، کمکی که مردم شیراز می کردند، از استاندار گرفته تا رئیس ارتش تا شهردار، کار نداشتند که من استاندارم، من شهردارم من تیمسار فلان، همه همه کار را می کردند. میز را می کشیدند و صندلی می آوردند برای اینکه می خواستند مردم بهشان خوب بگذرد و با یادگار خوب بروند. و آن وقت فقط من برای جشن هنر می رفتم چیزهای دیگر هم بازدید می کردم و فرصتی شد که چند نفر خانه های قدیمی را هدیه دادند مثل باغ دلگشا.
جشن هنر نمونه های جسورانه ای از هنر پیشتاز جهان عرضه کرد که در آن زمان، عرضه آنها در تالارهای رسمی فرهنگسرا و موسسات فرهنگی غرب، رواج نداشت. هنرمندانی نظیر رابرت ویلسن که اجرای او از نمایش «کوه کا و بام گاردنیا» ۷ شبانه روز در کوه مشرف بر شهر شیراز طول کشید از آن جمله بود، و همچنین آندره ئی سربان، یرژی گروتفسکی که همیشه شاهزاده را از لابراتوار کوچک ولی با اهمیت خود در ورشو به شیراز آورد و هنرمندان نسل های بعد، از جمله تادئوش کانتور و شوجی ترایامای ژاپنی، که ساختارهای سنتی در جامعه و فرهنگ کشورش را زیر سئوال برده بود. این هنرمندها، از جشن هنر الهام گرفتند و الهام بخش هنرمندان ایرانی شدند که از جمله در کارگاه تئاتری پیتر بروک با او از نزدیک همکاری کردند. نظر شهبانو را راجع به برنامه انجمن آسیا پرسیدم که بعد از سی و چند سال دارد به این دوره و به این جنبه از هنر ایران نگاه می کند:
شهبانو: برای من خیلی جالب بود برای این که خیلی راجع به هنر گذشته صحبت نشده بود و البته هنر امروز ایران را از طریق هنرمندان نقاش و فیلمساز به خصوص خیلی در دنیا شناخته شده و اینجا باعث بگم که باعث خوشوقتی من است که با تمام فشار و با تمام خفقان، اینها نتوانسته اند خلاقیت هنرمند ایرانی را بگیرند و هم در ایران، و هم، خیلی ها را دیدم از جوانهائی که حتی فارسی هم شاید خوب نمی توانند صحبت کنند چون پدرشان آمریکایی است یا مادر، ولی در هنرند و مثلا موسیقی ایرانی یا ساز ایرانی می زنند یا فلان جوانی که در ژاپن این کار را می کند و اینها باعث خیلی دلگرمی است که هنر ایران از بین نمی رود و همین جور ادامه دارد و خوشوقتم که انجمن آسیا این فکر را کرد برای این که سازمان دیگری نکرده بود که بعد از ۳۴ سال بخواهد هنر مجسمه سازی و نقاشی ایرانی را نشان بدهد و به خصوص فستیوال شیراز را به قول آمریکائی ها، better late than never
بهنام ناطقی:بله این درست است ولی یک فضای منفی ای اون موقع از طرف فعالین چپ به خصوص در آمریکا به وجود آمده بود که بدون در نظر گرفتن جنبه های مثبت این جشنواره ها، همه اش راجع به این نگاه می کردند که مثلا ایران چرا باید جشنواره بگذارد مثلا در کشوری که مردم فقیر دارد چرا باید جشنواره بگذارد یا چرا باید تئاتر نشان بدهد و این یک خورده لطمه زده به جشنواره در آن زمان.
شهبانو: خوب، بله. یک کسانی به هر صورت ایرادهای عجیب و غریب از طرف گروههای مختلف می آمد. حالا هرکار خوبی را هم ایراد می گرفتند و جلوی آن را نمی شود گرفت ولی مهم این است که... البته باعث تاسف است این اتفاقی که در مملکت ما افتاده ولی دیگر حقایق دارد بیشتر و بیشتر روشن می شود و نه تنها در بیرون که مردم آزادی این را دارند که صحبت کنند و سئوال کنند در داخل هم الان با فیلمهایی که هست و اینترنت و اینها یا پدرمادرهاشان می گویند که دیگر دروغ ها قابل قبول خیلی از جوانها دیگر نیست. ولی آنها که به هر صورت به دلایلی سیاسی با یک سیستم کشوری مخالف هستند آنها ایرادشان را می گیرند و بعضی ها هم شجاعت اخلاقی این را دارند که بگویند ما اشتباه کردیم. اینجا را می بایستی پیشتیبانی کنیم واینجا که مثلا خراب بود ایراد بگیریم. ولی بعضی ها که نمی آیند سر هفتاد هشتاد سالگی بگویند که اشتباه کرده ایم. می خواهد همان بماند. چیزی که مهم است و همیشه من فکرش را می کنم و چندین بار هم گفتم این است که دانه هائی که آدم با عشق و محبت و اعتقاد می کارد هیچوقت خشک نمی شود و نتیجه اش را هم امروز می بینم بعد از 34 سال. تمام حرفهائی که این رژیمی که سرکار است زده قبلا و می زند من نامه هائی الکترونیکی که می گیرم از ایران از جوانهائی که بعد از این جریان دنیا آمده اند، ۲۲ ساله شان بعضی ۱۵، ۱۸، ۲۶... آنقدر با محبت است که واقعا خیلی به من دلگرمی می دهد و بعضی وقتها می گم که بهشان زنگ بزنم که می زنم و هم آنها خوشحال می شوند و هم برای من که دارم با اصفهان، شیراز بندرعباس صحبت می کنم یک حس عجیبی هست و به من هم انرژی می دهم ولی به هر صورت می گویم، مدتها ممکن است یک دروغ هایی بماند ولی روشن می شود حالا خدارا شکر که بنده هنوز زنده ام و یک مقدارش را می بینم و زنده هم نباشم برای جوانها برای بچه ها چیزها و دروغ هائی که گفته اند، روشن خواهد شد.
- یک دنیا ممنون علیاحضرت، از وقتی که دادید
- خیلی متشکرم
مرورگر شما HTML5 را پشتیبانی نمی کند
در آن سالها شهبانوی ایران، بانوی جوانی بود که در رشته معماری در پاریس تحصیل کرده بود و با هنر ایران و جهان از نزدیک آشنا بود، از قدرت و نفوذی که ازدواج با شخص اول مملکت برایش به ارمغان آورده بود، بهره گرفت تا دولت را به حمایت از هنر و هنرمندان در همه رشته ها تشویق کند. این است متن بخشهایی از گفتگویی که با شهبانو فرح پهلوی انجام داده ام:
شهبانو: خوشوقتم که این فرصت داده شد از طرف انجمن آسیا Asia Society به هنر ایران در ده های قبل از انقلاب 1357، با نمایشگاه «ایران مدرن» و همچنین «سمپوزیوم جشن هنرشیراز.» همانطور که در پیام ام هم گفتم، مملکت ما در قسمت های مختلف به سوی پیشرفت بود، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ کارخانه ها، درس، دانشگاه، در همه زمینه ها و به هر صورت. هنرمندان بسیاری ما داشتیم و هنرمندها علاقمند بودند هنرشان شناخته بشود. ایران با آن فرهنگ گذشته اش با آن تاریخ اش و با آن تمدن اش، همیشه یک به هر صورت چیزهای مثبتی به دنیا داده و از دنیا گرفته و مملکتی است بین شرق و غرب. این فکر رسید که برنامه ای درست کنیم، یک جشنواره که با جشنواره های دیگر فرق داشته باشد، که هم هنرهای سنتی ایران و تمام ممالک دنیا، را نشان بدهد و هم هنرهای معاصر و مدرن و به قول معروف «آوان گارد» را، که فرق داشته باشد با جشنواره های دیگر. و گروهی درست شد و هیات امنا و هیات مدیره و صحبت ها و اینها و فکر کردیم کجا؟ فکر کردیم شیراز، به دلیل اینکه شیراز و مردم مهمان نوازش و هوای خوب آن. خوشا شیراز و وضع بی مثال اش . و تخت جمشید که خوب نماینده فرهنگ گذشته است. به خصوص که در آن ماه، که شهریور بود، دانشگاه تعطیل بود و از خوابگاه های دانشگاه پهلوی شیراز می شد استفاده شود برای دانشجوهایی که می آمدند، بعضی وقتها مجانی و با قیمت های کم که آنها هم بتوانند شرکت کنند.
در بخشی از مصاحبه، شهبانو به تاثیر جشن هنر بر خانواده های ثروتمند ایران اشاره کرد که بعضا خانه های بزرگ و اشرافی قدیمی را برای تاسیس موزه و فرهنگسرا، در اختیار دفتر مخصوص او قرار دادند. موزه آبگینه در مرکز تهران یک نمونه از این املاک بود
شهبانو: چیزی که مهم بود این بود که شرکت هنرمندهای والاتبار از همه دنیا، از ایران، کمکی که مردم شیراز می کردند، از استاندار گرفته تا رئیس ارتش تا شهردار، کار نداشتند که من استاندارم، من شهردارم من تیمسار فلان، همه همه کار را می کردند. میز را می کشیدند و صندلی می آوردند برای اینکه می خواستند مردم بهشان خوب بگذرد و با یادگار خوب بروند. و آن وقت فقط من برای جشن هنر می رفتم چیزهای دیگر هم بازدید می کردم و فرصتی شد که چند نفر خانه های قدیمی را هدیه دادند مثل باغ دلگشا.
جشن هنر نمونه های جسورانه ای از هنر پیشتاز جهان عرضه کرد که در آن زمان، عرضه آنها در تالارهای رسمی فرهنگسرا و موسسات فرهنگی غرب، رواج نداشت. هنرمندانی نظیر رابرت ویلسن که اجرای او از نمایش «کوه کا و بام گاردنیا» ۷ شبانه روز در کوه مشرف بر شهر شیراز طول کشید از آن جمله بود، و همچنین آندره ئی سربان، یرژی گروتفسکی که همیشه شاهزاده را از لابراتوار کوچک ولی با اهمیت خود در ورشو به شیراز آورد و هنرمندان نسل های بعد، از جمله تادئوش کانتور و شوجی ترایامای ژاپنی، که ساختارهای سنتی در جامعه و فرهنگ کشورش را زیر سئوال برده بود. این هنرمندها، از جشن هنر الهام گرفتند و الهام بخش هنرمندان ایرانی شدند که از جمله در کارگاه تئاتری پیتر بروک با او از نزدیک همکاری کردند. نظر شهبانو را راجع به برنامه انجمن آسیا پرسیدم که بعد از سی و چند سال دارد به این دوره و به این جنبه از هنر ایران نگاه می کند:
شهبانو: برای من خیلی جالب بود برای این که خیلی راجع به هنر گذشته صحبت نشده بود و البته هنر امروز ایران را از طریق هنرمندان نقاش و فیلمساز به خصوص خیلی در دنیا شناخته شده و اینجا باعث بگم که باعث خوشوقتی من است که با تمام فشار و با تمام خفقان، اینها نتوانسته اند خلاقیت هنرمند ایرانی را بگیرند و هم در ایران، و هم، خیلی ها را دیدم از جوانهائی که حتی فارسی هم شاید خوب نمی توانند صحبت کنند چون پدرشان آمریکایی است یا مادر، ولی در هنرند و مثلا موسیقی ایرانی یا ساز ایرانی می زنند یا فلان جوانی که در ژاپن این کار را می کند و اینها باعث خیلی دلگرمی است که هنر ایران از بین نمی رود و همین جور ادامه دارد و خوشوقتم که انجمن آسیا این فکر را کرد برای این که سازمان دیگری نکرده بود که بعد از ۳۴ سال بخواهد هنر مجسمه سازی و نقاشی ایرانی را نشان بدهد و به خصوص فستیوال شیراز را به قول آمریکائی ها، better late than never
بهنام ناطقی:بله این درست است ولی یک فضای منفی ای اون موقع از طرف فعالین چپ به خصوص در آمریکا به وجود آمده بود که بدون در نظر گرفتن جنبه های مثبت این جشنواره ها، همه اش راجع به این نگاه می کردند که مثلا ایران چرا باید جشنواره بگذارد مثلا در کشوری که مردم فقیر دارد چرا باید جشنواره بگذارد یا چرا باید تئاتر نشان بدهد و این یک خورده لطمه زده به جشنواره در آن زمان.
شهبانو: خوب، بله. یک کسانی به هر صورت ایرادهای عجیب و غریب از طرف گروههای مختلف می آمد. حالا هرکار خوبی را هم ایراد می گرفتند و جلوی آن را نمی شود گرفت ولی مهم این است که... البته باعث تاسف است این اتفاقی که در مملکت ما افتاده ولی دیگر حقایق دارد بیشتر و بیشتر روشن می شود و نه تنها در بیرون که مردم آزادی این را دارند که صحبت کنند و سئوال کنند در داخل هم الان با فیلمهایی که هست و اینترنت و اینها یا پدرمادرهاشان می گویند که دیگر دروغ ها قابل قبول خیلی از جوانها دیگر نیست. ولی آنها که به هر صورت به دلایلی سیاسی با یک سیستم کشوری مخالف هستند آنها ایرادشان را می گیرند و بعضی ها هم شجاعت اخلاقی این را دارند که بگویند ما اشتباه کردیم. اینجا را می بایستی پیشتیبانی کنیم واینجا که مثلا خراب بود ایراد بگیریم. ولی بعضی ها که نمی آیند سر هفتاد هشتاد سالگی بگویند که اشتباه کرده ایم. می خواهد همان بماند. چیزی که مهم است و همیشه من فکرش را می کنم و چندین بار هم گفتم این است که دانه هائی که آدم با عشق و محبت و اعتقاد می کارد هیچوقت خشک نمی شود و نتیجه اش را هم امروز می بینم بعد از 34 سال. تمام حرفهائی که این رژیمی که سرکار است زده قبلا و می زند من نامه هائی الکترونیکی که می گیرم از ایران از جوانهائی که بعد از این جریان دنیا آمده اند، ۲۲ ساله شان بعضی ۱۵، ۱۸، ۲۶... آنقدر با محبت است که واقعا خیلی به من دلگرمی می دهد و بعضی وقتها می گم که بهشان زنگ بزنم که می زنم و هم آنها خوشحال می شوند و هم برای من که دارم با اصفهان، شیراز بندرعباس صحبت می کنم یک حس عجیبی هست و به من هم انرژی می دهم ولی به هر صورت می گویم، مدتها ممکن است یک دروغ هایی بماند ولی روشن می شود حالا خدارا شکر که بنده هنوز زنده ام و یک مقدارش را می بینم و زنده هم نباشم برای جوانها برای بچه ها چیزها و دروغ هائی که گفته اند، روشن خواهد شد.
- یک دنیا ممنون علیاحضرت، از وقتی که دادید
- خیلی متشکرم