مهر ایران چو یکی شعله به جانش انداخت...

دکتر ویلیام رویس

آنچه می خوانید،حاصل گفتگوی مهرناز صمیمی است با دکتر ویلیام(بیل) رویس؛ رئیس پیشین بخش فارسی صدای آمریکا.
«مهر ایران چو یکی شعله به جانم انداخت»...مصرعی است که با خط خوش نوشته شده، قاب شده و به ویلیام رویس تقدیم شده است. هفت سال پیش که با دکتر ویلیام (بیل) رویس آشنا شدم، از میزان تسلطش به زبان و ادبیات فارسی شگفتی زده شدم. اما بیش از آن، آشنایی عمیق و شگرفش نه تنها با فرهنگ کلاسیک و عامه، که با بسیاری از خرده فرهنگهای ایران سبب شگفتی ام شد.

بیل، زادۀ شیکاگو، بالیدۀ ایالت نیوجرزی، و دانش آموختۀ دانشگاههای پرینستون و جرج تاون است. پدر وی فارغ التحصیل دکتری شیمی و مادرش معلم بود و او تنها فرزند خانواده.

بیل رویس مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه جرج تاون در امور بین الملل و دکتری خود را از دانشگاه پرینستون در زبان و فرهنگ فارسی گرفت و با بورسیۀ کامل برای نوشتن تز دکترایش در سال ۱۹۶۸ میلادی راهی تهران شد و دو سال درآن شهر به سر برد. موضوع پایان نامۀ دکتری او، اختلاف میان قشریان و صوفیان است.

ویلیام رویس مولانا شناس خوبی است. او به فرهنگ و تمدن و هنر و تعارف ایرانی به خوبی آشناست؛ بسیار بهتر از اغلب ایرانیان. ابتدای صحبتمان، برایم یکی از ابیات مورد علاقه اش را می خواند:
«بشنو از نی چون حکایت می کند
از جداییها شکایت می کند»

وقتی واژۀ «شکایت» را به زبان می آورد، پلکهایش را لحظه ای روی هم فشارمی دهد.

اتوبوسی که هرگز نیامد!


بیل رویس می گوید مثل اغلب جوانان هم دوره اش، فرق میان ایران و عراق را- که در زبان انگلیسی تلفظی مشابه دارند- نمی دانست و نمی دانست ایران کجاست.

پیش از اقامت دو ساله در تهران، ویلیام رویسِ بسیار جوان درزمانی که دانشجوی دانشگاه جرج تاون بود، با جوانی ایرانی و خانواده اش آشنا شد و تابستانی را در ایران سپری کرد، که شامل اقامتی سه هفته ای در رامسر بود. بیل به ایران و فرهنگ و زبان آن علاقه پیدا کرد و به هنگام بازگشت به آمریکا، به یادگرفتن زبان فارسی مشغول شد. وی به مرور با ایرانیان بسیاری نیز آشنا شد و دایرۀ دانسته های خود را درباب زبان و فرهنگ فارسی گسترده تر کرد.

درپی دریافت بورسیۀ فولبرایت، برای تحقیق و نوشتن پایان نامۀ دکترایش راهی تهران شد و زمانش را صرف تحقیق و مطالعه و رفتن به کتابخانه های گوناگون برای گردآوری اطلاعات بیشتر کرد. رویس از سید صادق گوهرین بسیارآموخت. گوهرین استاد ادبیات بود و به شناختن بهتر مولانا و درک و دریافت عمیقتر دیوان شمس به بیل رویس کمک فراوان کرد.

تصویر گذرنامۀ بیل رویس در آستانۀ سفر به ایران


از آنجا که رویس اتومبیل نداشت، برای جابه جا شدن درتهران از دکتر گوهرین راهنمایی می خواست. روزی که از دانشگاه عازم کتابخانه بود، از وی پرسید که کدام اتوبوس را باید سوار شود. گوهرین روی تکه کاغذی عددی را نوشت و به دست شاگردش داد. بیل، کاغذ در دست، مدت مدیدی در ایستگاه منتظر شد. اتوبوس هرگز نیامد. بعداً دریافت که درنوشتن اعداد فارسی، دو نوع چهار به کار می رود، و دکتر گوهرین گونه ای از چهار را به کار برده بود که دقیقاً مثل عدد سه در لاتین است. او نوشته بود اتوبوس چهارده، با تنها دو رقم ۱ و ٤ فارسی. رویس ۱٤ را ۳۱ انگلیسی دیده بود؛ چون کاغذ را سر و ته گرفته بود و به عدد نگاه کرده بود. اتوبوس چهارده آمد و رفت، اما اتوبوس ۳۱ هرگز پیدایش نشد!

بیل رویس از دو سالی که ساکن تهران بوده به نیکی یاد می کند و می گوید این دوران، سرشار از خاطرات خوب بوده است. طی این مدت، او به دانشجویان دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران و انجمن ایران و آمریکا درس زبان انگلیسی می داد.

شهر سینماها


بیل رویس می گوید از معاشرت با ایرانیان آموخته است که اگر با همه قشر و گروهی حسن سلوک داشته باشد، می تواند اعتماد دیگران را جلب کند و به نشست و برخاست با آنها ادامه دهد.

طی مدت اقامتش در تهران، مرتب به رفت و آمد با ایرانیان مشغول بود و زبان فارسی اش هم به مرور قویتر می شد.

او طی این مدت از دکتر محمد جواد باهنر درس عربی می گرفت و به او درس انگلیسی می داد. این گونه بود که عربی نیز آموخت و آن را به جمع زبانهای خارجی که می دانست- فارسی و روسی- افزود.

در ایران با عقیق و انواع آن، تسبیح و اقسام آن، اقسام عبا، کاشیکاری ایرانی، و فرش به خوبی آشنا شد. یاد گرفت که با هرقشری چگونه نشست و برخاست کند و سرسخن را بگشاید.

دکتر رویس می گوید طی مدتی که در تهران زندگی می کرد، دریافت که تهرانیها نشانی خانه شان را برمبنای سینمایی که نزدیکشان است، به دیگران می دهند و وقتی کسی از دیگری می پرسید که خانه اش کجاست، پاسخ، معمولاً این بود:« کوچۀ پشت سینما مهتاب»، یا هرسینمایی که نزدیک خانه شان بود. منزل دکتر رویس درتهران، طبقۀ دوم خانه ای بود که نزدیک سینما مهتاب اجاره کرده بود. آن زمان، دورانی بود که با ۶۰ دلارمی شد کرایۀ یک ماه آپارتمان را پرداخت کرد و با یک دلار و نیم در یک چلوکبابی خوب غذا خورد.

تابستانها را بیل رویس میهمان خانواده هایی بود که با آنها آشنا شده بود، و هفته های گرم تابستان را در شمیران می گذراند که آن زمان هنوز مجموعه ای از روستاها بود.
درپایان دو سال اقامت در تهران و تکمیل پایان نامه اش، دکتر رویس به اقامت طولانی تر در ایران تمایل داشت و دلش نمی خواست به آمریکا بازگردد.

طی زمان سکونت درتهران اما، رویس به این شهر بسنده نکرد و به بسیاری از شهرهای ایران سفر کرد.

روابط فرهنگی آمریکا با ایران طی آن سالها گسترده بود. رویس پیشنهادی برای کار در سپاه صلح که شماری نیروی آمریکایی نیز داشت، دریافت کرد و پیشنهادی هم برای تدریس انگلیسی و فعالیتهای فرهنگی در انجمن ایران و آمریکا؛ هر دو در شیراز. او با اشتیاق پذیرفت و راهی آن شهر شد.

خوشا شیراز و...


دو سال اقامت دکتر بیل رویس در شیراز، از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۲ بود. آن زمان شمار آمریکاییانی که در شیراز زندگی می کردند، کم و بسیار کمتر از تهران بود و هنوز سالهای فرانرسیده بود که طی آن، شهروندان آمریکایی بسیاری راهی شیراز شدند و آنجا اقامت گزیدند. این، سببی برای آن شد که رویس فارسی اش را قویتر کند؛ چون بیشتر فارسی صحبت می کرد تا انگلیسی.

در فضای آن زمان شیراز، روحانیون کاملاً منفک از مکلاها بودند. علیرغم این، بیل رویس دوستانی از هر دو گروه یافت و با تعدادی وکیل نیز آشنا شد. وی به تعلیم سپاهیان صلح نیز مشغول بود و این کار را طی تابستان و در همدان انجام می داد. فعالیتهای فرهنگی در آن دوران، بسیار انجام می شد و بیش از همه، در عرصۀ فیلم.

بیل طی اقامت در شیراز، به دختری علاقمند شد، اما به ازدواج با وی نیاندیشید؛ چرا که از همراهی دائمی برادر مجردش هروقت که می خواستند از خانه بیرون بروند، و این واقعیت را که ازدواج با یک دختر ایرانی، معادل پذیرفتن همراهی تمامی اعضای خانوادۀ او هم هست، چندان نمی پسندید.

دکتر رویس در شیراز با جان لیمبرت (که همسری ایرانی داشت) آشنا شد؛ کسی که بعدها دیپلمات شد و پس از انقلاب، یکی از گروگانهای سفارت آمریکا در تهران هم بود.

بازگشت به ایران


در پی بازگشت به آمریکا در سال ۱۹۷۲، دکتر رویس به تدریس زبان فارسی و فرهنگ ایران در دانشگاه پرینستون و دانشگاه یوتا مشغول شد. در سال ۱۹۷۴، موزۀ منسوجات آمریکا- واقع درپایتخت این کشور- از رویس خواست تا راهنمای تور گروهی باشد که برای دوره ای دو هفته ای با محور فرش و گلیم ایران، راهی آن کشور بودند. او با اشتیاق این دعوت را پذیرفت.
گروهی که وی راهنمایشان بود، با اتوبوسی که کرایه کرده بودند، به نقاط گوناگون ایران سفر کرد و از نزدیک با فرشبافی و گلیم بافی ایران در مناطق مختلف و درمیان عشایر آشنا شد. او از زمان اقامتش در ایران، به عنوان دورانی همراه با خاطرات فراموش نشدنی یاد می کند.


از سال ۱۹۷۴ دکتر رویس به عضویت هیأت علمی دانشگاه آریزونا در توسان در آمد. همان سال، با همسرش ماری ازدواج کرد که اهل واشینگتن دی سی بود و نقاش بود و شاعر. پس از چند سال، ضمن تدریس در توسانِ آریزونا، به اصرار همسرش، در پی شغلی در منطقۀ واشنگتن بود تا امکان نقل مکان به آن منطقه برایشان فراهم شود.

در سال ۱۹۷۹، پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و پیش از تجاوز دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا، یک روز صبح، به بیل رویس تلفنی از وزارت امورخارجه شد و از او خواسته شد تا به عنوان واسطه میان روحانیون و دیپلماتهای آمریکایی در تهران، برای گشودن باب گونه ای گفتگو، راهی تهران شود. او با میل بسیار پذیرفت که تحت قراردادی چند ماهه با وزارت خارجه، به تهران برود. مقدمات سفرش را فراهم آورده بود و از دانشگاه هم مرخصی گرفته بود.
روز چهار نوامبر، طی یک تماس تلفنی دیگر، به وی گفته شد که سفر وی در پی گروگان گیری، لغو شده است. اگر مسافرت او تنها یک روز دیرتر انجام شده بود، خود وی نیز در میان گروگانها می بود.


عمری با ایران


از سال ۱۹۸۴، دکتر بیل رویس به استخدام دولت آمریکا در آمد و به عنوان رئیس بخش فارسی صدای آمریکا به کارمشغول شد.

در سال ۱۹۹۷، علیرغم میلش به ریاست بخش دری گماشته شد و از پس از حوادث تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ با سمت مشاور ارشد بخش فارسی به فعالیت در این بخش بازگشت ودر ژانویۀ سال ۲۰۰۹، در پی بیماری، بازنشسته شد.

او از دوران فعالیت در صدای آمریکا به نیکی یاد می کند و از روزهای دهۀ هشتاد میلادی می گوید و پیگیری تحولات ایران، از این که مصاحبه با کسانی که در ایران زندگی می کردند، عملاً ناممکن بود و این که طی این مدت، با شخصیتهایی سیاسی که خارج از ایران به سرمی بردند، برای گفتگو تماس گرفته می شد؛ شخصیتهایی چون دکتر شاپور بختیار.

این روزها، دکتر ویلیام رویس همچنان اخبار ایران را به دقت دنبال می کند. با تمرکز کامل، دائم مشغول فعالیت روی لپ تاپش است، در فیس بوک حضوری فعال دارد، و پیوسته سرگرم مطالعۀ کتابهای الکترونیک روی «کتابخوان نوک» است.

می گوید بسیاری از جوانان امروزین ایرانی، به اندازۀ نسلهای گذشته، به فرهنگ و ادبیات و هنر اصیل علاقمند نیستند. او که درتماس پیوسته با ایرانیان است و آنها که از ایران به آمریکا می آیند، می گوید که طی سالهای پس از انقلاب، هنر و فرهنگ اصیل ایران مخدوش شده، و با خوانندگان و«رَپِر»های فارسی زبانِ امروز، این خدشه، افزون شده است؛ و این، بزرگترین لطمه ای است که به عنوان یکی از پیامدهای انقلاب اسلامی به ایران وارد شده است.



دکتر رویس در دوران بازنشستگی

خانه اش پراز یادگارهای ایران است و هدایایی که ایرانیان به او داده اند. از او می پرسم که هرگز پیش آمده که از این که عمری را به ایران و ایرانیان و فعالیت درعرصۀ زبان فارسی و فرهنگ و سیاست ایران تخصیص داده، احساس ندامت کند؟ می گوید:«هرگز. افتخار می کنم!»

در پایان مصاحبتی چهارساعته، می دانستم خسته اش کرده ام، اما دلم نمی آمد خداحافظی کنم.