«پرده» یا «پرده بسته» دومین فیلم جعفر پناهی در دوران محرومیتش، فیلمی بدون مجوز و متعلق به ژانر سینمای زیرزمینی ایران است که مخاطبانش نیز باید مخاطبان خارجی باشند که بتوانند این فیلم را آزادانه بر پرده نقرهای سینما ببینند؛ همانگونه که این روزها مخاطبان آمریکایی سینما این امکان را یافتهاند تا به تماشای این فیلم ایرانی بپردازند. مخاطبان داخلی هم باید به همان نسخههای ویدیوی غیرقانونی بسنده کنند.
«پرده» حدیث نفس فیلمسازی محروم از کار است که یاس و خشم ناشی از بطالت دوران محکومیت، او را چنان در خود غرقه میکند که به خودکشی چونان راه رهایی از مخمصه میاندیشد. او به ویلایش در شمال میرود تا در خلوت خود، به راههای رهایی بیندیشد.
این درگیری ذهنی فیلمساز، به شکل گریختن نویسندهای (بازی کامبوزیا پرتوی) همراه با سگش از مهلکهای هولناک (موج جدید سگ کشی) و پناه گرفتن در ویلایی کنار دریا و سپس کوتاه زمانی بعد، پناه گرفتن زن روزنامه نگاری محروم از کار، به همانجا، تجلی دراماتیک مییابد. در این فضای فراواقعی، شخصیتها امکان بروز مادی یافته، به بازنگری رویدادهای گذشته میپردازند تا بتوانند سرنوشت فیلمساز را پیشبینی کنند.
سینمای جهان با ژانر این گونه فیلمهای درونی (تجلی مادی شخصیت های درونی انسان) بیگانه نیست. از سینمای اکسپرسیونیسم آلمان گرفته تا آثار «روبر برسون» فرانسوی و بعدها حتی سینمای هیچکاک، ما با اینگونه آثار فراوان آشنا بوده ایم. اما به نظر میرسد پیش نمون فیلم «پرده»، را میتوان در فیلم (A pure formality ) یا «یک تشریفات محض» ساخته «جوزپه تورنتوره» دید. جوزپه تورنتوره همان کسی است که بعدها فیلم «سینما پاردیزو» را ساخت.
فیلم «یک تشریفات محض» جدال درونی یک نویسنده مشهور فرانسوی به نام «اونوف» با بازی (ژیرار دو پاردیو) است که به دلیل نومیدی از شرایط، مرتکب قتلی شده و بیدرنگ توسط رئیس ژاندارمری با بازی (رومن پولانسکی)، بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفته است.
تماشاگران این فیلم آرام آرام به فضای غیرعادی و سوررئال درون ساختمان ژاندارمری پی میبرند. در این مکان سوررئال دستگاه تلفن به جایی وصل نیست، ماشین تحریرها گوی حروف ندارند و چیزی را تایپ نمی کنند و خودکارها هم جوهر برای نوشتن ندارند. کسی چیزی نمیخورد و نمیآشامد و راه فراری نیز در دسترس نیست.
ژاندارمهای خونسرد همراه با تماشاگران فیلم شاهد جدالهای کلامی میان بازرس پرونده و نویسندهاند. این بازرس جنایی عجیب آگاه به ادبیات داستانی است و آثار این نویسنده متهم را همچون منتقدی کارکشته نقد و بررسی میکند. همین رویدادهاست که ما تماشاگران را متوجه جهان درونی نویسندهای میکند. نویسندهای که دیگر نمیتواند بنویسد. در فرجام در مییابیم همه این اتفاقات رویای بسیار گذرای لحظات پس از خودکشی نویسنده مشهور فرانسوی است. فیلم «پرده بسته» پناهی هم به نظر میرسد متاثر از چنین فضایی است که به گونهای دیگر جدال درونی یک سینماگر را به تصویر میکشد.
این کشاکش درونی شخصیت جعفر پناهی در فیلم، منجر به تجلی مادی «آنیما» و «آنیموس» (به تعبیر یونگ عناصر دوگانه درون شخصیت انسان) در فضای داخلی مکانی دورافتاده میشود که همچون ژاندارمری «یک تشریفات محض» مکانی فرای قوانین و ضوابط اجتماع است و تنها تماشاگران فیلم میتوانند شاهدان عینی رویدادهایش باشند.
این رویداد درونی با یک اتفاق هولناک اجتماعی آغاز میشود که نمادی از هولناکی واقعیتهای جاری جامعه نیز هست: موج تازه سگ کشی توسط ماموران حکومتی. موجی که هراس صاحبان سگها را در پی دارد. آنها چارهای جز سرفرود آوردن در برابر موج یا گریختن از صحنه ندارند. اما آنیموس درونی کارگردان که به کالبد یک نویسنده بروز کرده، برای نجات جان سگش از شهر گریخته به این مکان دور از اجتماعی پناه آورده است. او تمام پنجرهها را با پرده سیاه رنگ میپوشاند تا هرگونه ارتباط داخل و خانه خارج گسسته شده کسی به حضور او در ویلا پی نبرد.
کوتاه زمانی بعد، دختر و پسری که از چنگ ماموران برای دستگیری شرکت کنندگان در یک پارتی شبانه گریخته بودند، به این خانه پناه میآورند. نویسنده حیرت زده از ورود ناگهانی این دو نفر است. مرد جوان پیش از خروج از خانه برای تهیه وسیله نقلیه و نجات دختر از نویسنده می خواهد مراقب دختر باشد و نگذارد او خودکشی کند.
جدال میان آنیموس و آنیما به شکل جدال میان مرد نویسنده با دختر فراری بروز می کند. مرد که برای نجات جان سگش با ماموران کشتار دست به گریبان شده و حتا پایش زخمی شده، حالا در سایه وحشت از اتفاقات رخداده، در تنهایی خود سرگرم نوشتن است. اما دختر نومید آماده خودکشی با او به کشاکشی لفظی و رفتاری پرداخته او را از نوشتن باز میدارد.
در همین حال عدهای به خانه هجوم میآورند. مرد نویسنده به مخفیگاهی که پس از ورودش به این مکان، در درون خانه ساخته پناه میبرد تا سگش را نجات دهد. دختر نیز جایی پنهان و در واقع ناپدید میشود.
مهاجمان در شیشه ای طبقه بالا را شکسته، وارد خانه شده وسایل خانه را بهم می ریزند و می روند. اتفاقی که تماشاگران همراه با آنیما و آنیموس آن را محصول حمله ماموران امنیتی می دانند؛ اما با گذر از جهان ذهنی به جهانی عینی در فیلم و ظاهرشدن جعفر پناهی فیلمساز در صحنه پس از حمله، رویدادهای فیلم به شکلی دیگر کلید می خورد.
جعفر پناهی بامداد روزی به ویلای خود آمده که نیمه شبش دزدان به خانه زده و شیشه در بالایی را شکسته فرش خانه را به سرقت برده اند اما به پوسترهای قاب گرفته فیلمهای جعفر پناهی دست نگذاشته تنها پرده روی آنها را بر زمین انداختهاند.
جعفر پناهی در این دم در جدال میان خودکشی و ماندن است و آنیما و آنیموس حالا جدال میان خود را حل کرده رفتار نویسنده را دنبال می کنند. این دو عنصر درونی حتا تلاش دارند به ذهن فیلمساز یعنی پناهی راه برند تا از تصمیم نهاییاش در مورد خودکشی آگاه شوند.
به نظر میرسد منتقدان رسانههای آمریکایی فیلم، در نقدشان از پرده متوجه این بازی ظریف پناهی برای درهم آمیختن جهان درونی با رویدادهای بیرونی نشده و ورود پناهی واقعی را به رویدادهای فیلم، اتفاقی ناچسب و ناهمگون ارزیابی کرده اند.
این منتقدان قصه اصلی فیلم را زندگی نویسندهای دیدهاند که از موج سگ کشی تهران گریخته و به این ویلا پناه آورده، اما شیطنت یک دختر روزنامه نگار اخراج شده از کار، در جدال با نویسندهای که از برخورد با واقعیت بیرونی هراسان است، باعث بهم ریختن آرامش نویسنده شده است. این لایه از فیلم تنها صورت مادی نگرانیهای درونی فیلمساز است و نه چیزی دیگر.
در صحنههای پایانی فیلم، جعفر پناهی پس از این اندیشه و تردیدها، روی نیمکت خانه به خواب میرود و با سروصدای مرد همسایه بیدار میشود که متوجه آمدن او به خانه شده است. مرد همسایه پس از پی بردن به دزدی نیمه شب خواهان اطلاع دادن به پاسگاه برای دزدی است، اما جعفر پناهی او را دعوت به سکوت می کند و در عوض خواهان یافتن کارگران شیشه انداز برای تعمیر آسیب هاست.
گفتگوی شخصیت واقعی جعفر پناهی با پیرمرد همسایه و کارگران شیشه انداز باعث تغییر نظر نویسنده مبنی بر خودکشی میشود. آنیموس یا مرد نویسنده که به زنده ماندن جعفر پناهی مطمئن شده، با سگش آهنگ بازگشت به خانه میکند و دختر به نماد «فکر خودکشی» همچنان نظاره گر رویدادها باقی میماند. جعفر پناهی سپس همه وسایل خانه را منظم و مرتب کرده در را قفل میکند تا به خانه بازگردد. پس از سوار شدن بر خودرو متوجه مرد نویسنده و سگش می شود او را هم با خود به همراه میبرد.
جعفر پناهی با ساخت فیلم «پرده» نشان داده که با همه ممنوعیتها و سختیهای پدیدآمده برایش میتواند در یک فضای بسته (که میتواند نمادی از جهان پیرامون سازنده فیلم باشد)، بهره گرفته اثری پذیرفتنی و تحسین برانگیز بیافریند. هرچند اگر فیلمی بیاشکال نباشد.
«پرده بسته» گاه به لغزش هایی دچار شده که ما را به تردید و پرسش میکشاند که آیا گردن نهادن به ضوابط حکومتی در فیلمی زیرزمینی آگاهانه بوده یا ناشی از عادت همیشگی به رعایت این ضوابط؟
«پرده» نخستین بار در جشنواره برلین به نمایش درآمد و دریافت جایزه خرس نقرهای بهترین فیلمنامه رهآورد این حضور بود.