واژه تبدیل شدن اسم به فعل را من دفعه اول از زبان آگاه مرد همه دورانها، باک مینستر فولر شنیدم در کتابی از او به نام I seem to be a verb، (انگار که من یک فعل هستم) که در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. اما تا این زمان و تا وقتی که نوشته کوتاهی را از معلمی در نیویورک نخوانده بودم این مفهوم را چنین آشکار احساس نکرده بودم.
این معلم دبیرستان در روزنامه Huffing Post توضیح می دهد که چگونه واژه عامیانه و من درآوردی مثل Going Iranian یا «براه ایرانی رفتن» با باری مثبت در فرهنگ عامیانه مردم آمریکا جا باز می کند.
این معلم آمریکائی می نویسد: اخیراً یکی از شاگردان مدرسه در مقابل ناظم مدرسه که همه شاگردان از او شدیداً حساب می برند ایستاد، کاری که تقریباً هرگز سابقه نداشت. وقتی این شاگرد درخواستش برای آنچه که می خواست پذیرفته نشد، یکی دیگر از شاگردها گفت بیائید باهاش ایرانی بشیم. منظور او سازمان دادن اعتراض بود علیه ناظمی که حرف حساب به گوشش نمی رفته.
او می نویسد از آن به بعد این شاگردان از کلمه «ایران» به عنوان یک فعل برای هر تغییری که خواستار آن هستند استفاده می کنند و ایران از حالت اسم به فعل تغییر پیدا کرده است و در این فرهنگ عامیانه «فعل ایران» یعنی در مقابل قدرت حاکم ایستادن. این معلم می گوید در حالیکه من کمتر توانسته ام توجه شاگرد مدرسه ها را به آنچه در دنیا می گذرد جلب کنم، این برداشت و رویکرد آنها از نام «ایران» برایم در حکم جایزه بزرگی است.
او می گوید حتی آن شاگرد مدرسه هائی که کمترین میزان آگاهی از اخبار دنیا دارند از واژه «ایرانیان» به جای «تهور و شجاعت» در جملاتشان استفاده می کنند.
او می نویسد من نیز در این باور با شاگردان خود در توافق و تفاهم کامل هستم و آرزو داشتم من نیز چنین شهامت درونی همچون آنها را داشتم.
و باز دوست من این نیز حکایت دیگری است از آنچه پیشتر برایت نوشته بودم که دنیا و مردم دنیا پیوسته برای آنان که با تهور و آگاهی برای دستیابی به آزادی در مقابل قدرت حاکم می ایستند، احترام قائل است و همه تاریخ مملو است از این ستایش و احترام مردم و حتی همان قدرت های زورگو نسبت به آنها که در طلب ودیعه خداداد آزادی ایستادگی و پایمردی کرده اند با احترام نگريسته اند.
تبدیل شدن نام ایران به فعل شجاعانه در برابر حرف زور ایستادگی کردن آنهم در میان جمع شاگرد دبیرستانی های آمريکائی که همیشه به بی خیالی و بی خبری از دنیای برون از آمریکا اشتهار داشته اند، حکایت یک شبه ره صد ساله پیمودن قوم ایرانی است که سی سال شاهد آن بوده که به ناحق ازو تصویری برای دنیا ترسیم کرده بودند که آمریکائی و غیر ایرانی را که سهل است، من زاده و بزرگ شده در ایران را هم به شک می انداخت، که این چگونه قوم خشمگین و بی منطقی است که هیچ قانون بین المللی و هیچ حرف حسابی را قبول ندارد؟
و اینکه اگر این تندروی ها و تندگوئی ها مختص اقلیتی است که حکم ميراند و دم فرمانبر و مسلحی که حکم را به زور به خورد مردم می دهد آن اکثریت، آن اکثریت خاموش که مدعی است جزو اینان نیست کجاست؟
و آنچه در این سی روز و روزهای بعد آن از ایران و ایرانی دیده و شنیده شد، نشان داد که «ایرانی ها کجا هستند و کی هستند؟» تا جائی که نام ایران و ایرانی شدن در سرزمین هائی که معمولاً آنچنان توجهی به دنیا نشان نمی دهند، با باری مثبت، تبدیل به فعلی می شود که معنایش ایستادگی متهورانه در برابر زور است.
این گام بزرگ مردمی را هزار تا «اعترافات معروف تلویزیونی» نیز نمی تواند خنثی کند یا از بزرگی آن بکاهد.