آواتارها: فضای سايبر از نوع دنيای سوم پوپر؟

اجازه دهيد پيش از ادامه بحث در مورد آواتارها نکته ای را در مورد تئوری شناخت مطرح کنيم. اساساً در اين عرصه، فلاسفه، هستی را از نظر شناخت به دو بخش تقسيم کرده اند: جهان بيرون و دنيای ذهن ما. البته عده ای اولی را به دومی تقليل داده اند و جمعی نيز بالعکس و دسته سومی هم به واقعيتی مستقل برای هردو معتقد بودند و دوآليست ناميده می شدند. در قرن بيستم کارل پوپر نظريه تازه ای در مورد تئوری شناخت ارائه و توضيحات مبسوط آن را در کتاب «دانش ابژکتيف» در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد.
پاپر تقسيم بندی تئوری شناخت خود را با مدلی سه گانه مطرح کرد - دوتای اول مانند بقيه فلاسفه است اما وی دنيای سومی را نيز اضافه می کند که محصول فکر بشر است، گرچه در جهان خارج از ذهن به موجوديت خود ادامه می دهد. بهترين نمونه اين دنيا سوم را هم در طول تاريخ، تئوری هايی معرفی می کند که در کتاب ها مدون شده اند که حتی بعد از مرگ نويسندگان آنها بر جهان تأثيرگذار هستند - نظير تئوری های نيوتون که قرن ها بعد از مرگ او سر منشأ تکنولوژی های تازه ای نظير صنعت هوانوردی شدند.

حال از خود سؤال کنيم که اگر فضای سايبر چيزی از نوع آن دنيای سوم پاپر باشد ديگر آيا درست است که آن را «مجازی» بناميم. پوپر دنيای سوم خود را دنيايی واقعی می ناميد و کمتر کسی را بشود يافت که در اين مورد شکی داشته باشد. ممکن است حتی موضوع يک کتاب، تخيلی باشد، اما در عينيت آن نميتوان شکی داشت. و کتاب های علمی آنقدر منشأ اثر در جهان هستند که در مورد عينيت آنها حتی کمتر از واقعيت داشتن نيروی جاذبه جای بحث وجود دارد. پس اگر دنيای سايبر از اين جنس باشد کاربرد اصطلاح مجازی که معنايش غيرواقعی بودن است، درست نيست.

در اينجا تأکيد کنم که بحث بر سر لغت نيست. در دنيای کنونی قرن بيست و يکم اين بحث که در زمان پوپر موضوعی انتزاعی بوده و اساساً مورد نظر عده ای فيلسوف علاقمند به تئوری شناخت بود، اهميت عملی پيدا کرده است. يعنی اگر با چيزی از جنس خواب مواجه هستيم، پس از بيدار شدن برای اکثريت مردم به فراموشی سپرده می شود، اما اگر با چيزی از جنس کتاب روبرو هستيم، حتی اگر چنگيزی پيدا شود و همه را در آتش بسوزاند، بازهم نسخه ای ديگر در جايی دگر پيدا می شود و تجديد حيات می يابد
.
محصولات دنيای سوم پوپر هزاران سال است که با آغاز ابزارسازی و کتابت در تاريخ بشر از نسلی به نسلی ديگر منتقل شده اند و مضافاً آنکه در دنيای کنونی که انواع ميديا و تکنولوژی های ذخيره اطلاعات وجود دارند، موجوديت اين دنيای سوم، ابدی بنظر می آيد، بويژه وقتی اينگونه اطلاعات توسط سفينه هايی نظير «وُيجر يک» و «وُيجر دو» به مرزهای منظومه شمسی رفته است، و حتی در صورت وقوع تأسف بار رويدادی نظير نابودی کره زمين و يا کل منظومه شمسی، اين «واقعيات» دنيای سوم قابل پاک شدن از صحنه گيتی نيستند، و بعيد بنظر می آيد که آنها را بشود همانند رؤيايی تلقی کرد که پس از بيداری، موجوديتی در خارج از ذهن ما پيدا نکنند.

بنظر می رسد دنيای سايبر چيزی از جنس دنيای سوم پوپر می باشد که واقعيتی ابژکتيف است، حال چه آن را اصطلاحاً دنيای مجازی بناميم، چه هر نامی ديگر.
اما دنيای سايبر، امروز فراتر از چشم انداز ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی رفته است. اساساً تا آنجا که به علوم مربوط می شد، بحث های هوش مصنوعی بر گرد موضوع «ابزار» های هوشمند دور ميزد که به نوعی می توانستند قابليت های «کاری» بشر را بازتوليد کنند. مثلاً ربات هايی که قدرت بينايی یا حواس ديگر بشر را تقليد و بسط می دادند امروز در توالت های عمومی اکثر کشورها، در داخل خود سيستم، تعبيه شده اند و گرچه شباهتی به تصورهای اوليه ما از يک ربات ندارند اما کارِ کشيدن سيفون توالت را انجام می دهند. يا ربات هايی که در اينترنت در طول شبانه روز، اطلاعات وب سايت های مختلف را استخراج و ذخيره می کنند و حتی در وبسايت ها ما قادريم با قرار دادن فايلی بنام روباتز دات تکست به اين ربات ها اجازه دهيم به نقاط معينی از سايت ما وارد شوند يا نشوند، و اگر آنها ربات های متمدنی باشند به درخواست ما توجه می کنند. به همين شکل توان درک زبان توسط ابزارهای هوش مصنوعی به آنجا رسيده که مترجم اتوماتيک برروی سايت های اينترنتی يا دستگاه های کوچک ترجمه برای توريستها قابل استفاده است. توان هوش تخصصی نيز در سايتهايی نظير «وب ام دی» برای تشخيص بيماری ها به مردم عادی کمک می کند تا پيش از ديدار با دکتر يا برای اطمينان خاطر بيشتر، اين ابزارها را که نظير پزشکان، قادر به تشخيص بيماری ها هستند، مورد استفاده قرار دهند. حتی خود پزشکان نيز از اين ابزارهای هوشمند بهره می گيرند
.
در نتيجه آنچه ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی و ابزارهای هوشمند مورد نظر بود، يعنی شبيه سازی توان کاری بشر، امروز در سطح وسيعی در محصولات مختلف متبلور شده است، هرچند ۹۹ درصد اين محصولات شباهتی به «آدم آهنی» ندارند. وقتی يک دستگاه اسکنر در فروشگاهی، محصولات خريداری شده مشتريان را حساب می کند و از سياهه اموال شرکت کم می کند و در بخش سفارشات هشدار می دهد که برای خريد مجدد آن قلم کالا اقدام شود ما عملاً شاهد کار رباتی هستيم که نظير روح در سيستم تازه عمل می کند و نه آنکه يک آدم آهنی باشد که در محل توليد ايستاده باشد.
و مضافاً آنکه با اضافه شدن «آر اف» های دورگير به راحتی اطلاعات به سيستم از طريق شبکه، وارد می شود. اين ابزارها آنقدر در زندگی روزمره جوامع پيشرفته وارد شده اند که بحث اصلی «واقعيت مجازی» يا «واقعيت سايبر» ديگر به اين موضوعات مربوط نميشود هرچند ريشه همه در همان هوش مصنوعی نهفته است*.

اما چالش های آينده در برابر تلاشهای ما برای ساختن آواتار چه خواهد بود. اشاره ای کنم به ننوتکنولوژی و کتاب تاريخی فرانکشتاين اثر ماری شلی. ننوتکنولوژی تلاشی است برای تحقق نظريه فيزيکدان مشهور ريچارد فينمن مبنی بر ساختن جهان از سطح اتم به بالا. اريک درکسلر اين تکنولوژی را پايه گذاری کرد و اکنون رشد زيادی کرده است و ممکن است در آينده در تکامل آواتارها نقش ايفا کند (۱).

و بالاخره اگر اينهمه به آعاز نسل جديدی از موجوداتی از نوعی ديگر بيانجامد خوب است هيولای فرانکشتاين در کتاب ماری شلی را بيادآوريم که در پايان کتاب از کلافگی خود، زبان به انتفاد می گشايد که چرا خالق همه جوانب را در زمان خلقت وی نيانديشيده بود. البته فيلم های سينمايی که از روی آن اثر ساخته شده اند تحريف کامل آن کتاب ارزشمند هستند و خوب است علاقمندان خود کتاب را بخوانند که اثری است فراموش نشدنی.

دنيای سايبر مدينه فاضله نيست اما واقعيت وجود اين جهان تازه با همه کاستی ها و بايستگی هايش ديگر غيرقابل انکار است و درک مرزهای نو ما را، هم برای مقابله با خطرات آماده می کند و هم برای بهره وری از امکانات نوظهور.

به اينطريق آنچه در همه پيشرفت های تازه «دنيای مجازی» می بينيم اساساً «مجازی» نيست و حکايت از کاربرد هوش مصنوعی نه فقط برای ساختن توان های کاری انسان بلکه برای شبيه سازی توان های خلاق هنری و احساسی بشر دارد. يعنی در توسعه آواتار نه فقط شبيه سازی از بشر بعنوان ابزاری هوشمند بلکه شبيه سازی کل انسان مورد نظر است و ابديتی ممکن را به بشريت نويد می دهد- همانگونه که پس از دو هزار سال هنوز کتابهای صاحب نظران عهد باستان بر دانش و توليد ما اثربخش هستند و به نوعی ابدی شده اند. و با نزديک شدن جامعه بشری به نقطه انفصالی در حوالی سال ۲۰۴۵، تحولات دنيای سايبر اهميتی در فراسوی آن نقطه ايفا خواهند کرد.

در پايان بی مناسبت نيست اگر يادی کنيم از فريدون اسفندياری، از ايرانيانی که در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در آمريکا توجه پيشتازانه ای به مهندسی بدن انسان داشت و آينده ای را برای بشريت به تصوير می کشيد که ورای راست و چپ بود و به نظريات خود نام «بالانگر» داده بود. فريدون اسفندياری در ژوئن سال ۲۰۰۰ در آمريکا فوت کرد و بدنش به صورت کريوژنيک توسط موسسه الکور که خود از مؤسسانش بود، حفظ شده است (۲).

پانويس:
*ضمنآً در اينجا يادآوری کنم که مفهوم مجازی سازی سِروِرهای کامپيوتری با بحث اين نوشتار ارتباطی ندارد و موضوعی مشخصاً در عرصه نرم افزار است که با توسعه کلاوود کامپيوتينگ روند قدرتمندی در عرصه تکنولوژی «آی تی» به وجود آورده و بحثی تکنيکی و جدا از مباحث مورد بحث در اين نوشتار است.
1. http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm
2. http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm