سهیل پارسا یکی از پرکارترین و به شهادت منتقدان ادبی و هنری کانادا یکی از موفق ترین کارگردان های این کشور محسوب می شود. آقای پارسا ایرانی تبار است و مجموعه آثار نمایشی که تولید و کارگردانی کرده و به روی صحنه های نمایش کانادا و جهان برده، دست چینی از آثار ادبی و هنری هستد که از تنوع زبانی و فرهنگی قابل توجهی برخوردار بوده اند.
سهیل پارسا پس از تحصیل در رشته هنر نمایشی در دانشگاه تهران، در سال ۱۹۸۴ به کانادا کوچ کرد و در دانشگاه یورک در تورنتو تحصیلات خود را در رشته تئاتر ادامه داد. او یکی از موسسین شرکت «Modern Times Stage Company» است که تولیدات هنری و نمایشی آن محصول کارگردانی آقای پارسا و و همکاری مشترک با پیتر فابریج هستند.
سهیل پارسا طی دو دهه گذشته جایزه های بسیاری را در کانادا و و در سایر نقاط جهان از آن خود کرده است. جایزه سیمونویچ به دلیل نوآوری های حرفه ای این کارگردان ایرانی کانادایی به وی اهدا شده است. او که بیش از دو دهه است تجربه اجرای نمایش، کارگردانی و تولید آثار هنری را در کوله بار خود دارد، راهگشا و راهنمای بسیاری از هنرمندان مهاجر و تازه واردی بوده است که در کشور میزبان در پی دستیابی به فرصتی برای اثبات توانایی ها و استعدادهای هنری خود هستند.
سهیل پارسا تعدادی از آثار ادبی فارسی نویسندگان ایرانی را به انگلیسی ترجمه کرده و به هنگام اجرای نمایش هایی همچون آرش، اثر بهرام بیضایی اقتباسی از آن ها را برای مخاطبان غیرایرانی به روی صحنه برده است. «حلاج» و «داستان هایی از بارش مرگ و مهر» نیز از جمله آثاری بوده اند که سهیل پارسا در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ در کانادا به روی صحنه برد.
سهیل پارسا خلاقیت های هنری خود را به نمایش آثار فارسی و یا انگلیسی معاصر محدود نکرده و آثار کلاسیکی همچون «مکبث» نوشته شکسپیر و «در انتظار گودو» اثر ساموئول بکت را نیز در کانادا کارگردانی و اجرا کرده است.
جدیدترین اثری که سهیل پارسا اخیراً با همکاران خود در تورنتو به روی صحنه برد، بخشش نام داشت. وب سایت فارسی صدای آمریکا به بهانه اجرای این نمایش در تورنتو با سهیل پارسا در مورد فعالیت های حرفه ای ودستاوردهای و چالش های اجرای یک اثر هنری به گفتگو نشست:
در مورد «بخشش» جدیدترین اثر نمایشی تان که در تورنتو روی صحنه رفته است، صحبت کنید:
سهیل پارسا: به عنوان یک کارگردان مستقل انتخاب تمامی پروژه های من بر اساس ضرورت های عمیق فردی, سیاسی و اجتمایی بوده. من به عنوان یک هنرمند و کارگردان تاتر متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی پیرامون و زمان خودم هستم و هر تولید نمایشی من عکس العملی ایست به این وقایع. تولید نمایش «بخشش» از این قاعده مستثنا نیست. مساله بخشش سالهای سال بود که فکرم را به خود مشغول کرده بود با سوال هایی از این گونه: آیا بخشش امکان پذیر است؟ چه جنایاتی قابل بخشش میتواند باشد؟ چگونه است که یک رهبر سیاسی همچون ماندلا بعد از به قدرت رسیدن تمامی عوامل رژیم آپارتاید را که مسبب زندانی شدن، شکنجه و مرگ صدها هزار نفر از سیاهان آفریقای جنوبی بودند را میبخشد، ولی سیاست مدارانی همچون رهبران جمهوری اسلامی در همان روزهای اول رسیدن به قدرت دهها نفر از عوامل رژیم گذشته را قتل عام میکنند؟ این سوال ها و بسیاری سوال های دیگر درون مایه این نمایش جدید ما می باشد. این کار به وسیله من و دو همکار کانادایی و دانمارکی ام، پیتر فاربریج و باربارا سایمنسون نوشته شده. من کارگردانی کار را به عهده دارم. این کار تولید مشترکی ایست بین کمپانی ما، «مدرن تایمز» و کمپانی شناخته شده رقصی به نام «دان گنو» در دانمارک. نمایش ادغامی از تاتر و هنر رقص است. بازیگران این کار از دو کشور کانادا و دانمارک هستند. بعد از هیجده اجرا در تورنتو، نمایش بخشش در ماه دسامبر ٢٠١۴ به تور دانمارک و سوئد می رود.
در مورد آثاری که طی چند سال گذشته به روی صحنه بردید، صحبت کنید. بعضی از این نمایش ها آثار ایرانی و فارسی بودند که به زبان انگلیسی برگردانده شدند. چه تلاش هایی باید به کار گرفته شود تا این نوع آثار برای مخاطب انگلیسی زبان جذاب و قابل فهم باشند؟
سهیل پارسا: در طی بیست و پنج سال گذشته ما حدود سی نمایش در کمپانی «مدرن تایمز» تولید کرده ایم. این تولیدات ادغامی از آثار معتبر غربی همچون نمایش نامه هایی از شکسپیر، آنتوان چخوف، سامول بکت، اوژن یونسکو، برشت و ژان ژنه بوده اند. ما همچنین ٧ اثر از آثار نمایشنامه نویسان ایران را ترجمه و به صورت حرفه ای با بازیگران کانادایی تولید کرده ایم. اینها شامل پنج اثر از بهرام بیضایی (سلندر، چهار صندوق، هشتمین سفر سندباد، مرگ یزدگرد و آرش) یک اثر از غلامحسین ساعدی (آی با کلاه، ای بی کلاه) یک اثر عباس نعلبندیان (داستانهای از بارش مهر و مرگ) و یک اثر از محمد رحمانیان (مصاحبه) می باشند.
به عنوان کارگردان تمامی این آثار، من همیشه به صورت نا خود آگاه ابعاد فراملیتی و فرافرهنگی این آثار را تاکید و تقویت کرده ام. تمامی تولیدات من چه غربی و چه ایرانی به نوعی بی زمان و بی مکان بوده اند و یا به قول منتقدی همه زمانی و همه مکانی بوده اند. در ضمن اکثر کارهای ایرانی را که انتخاب کرده ام جدا از درون مایه فرافرهنگی و فراملیتی نهفته در خود ابعاد اسطوره ای بسیار قدرتمندی دارند. اسطوره نیز زمان و مکان نمیشناسد و موضوع اش انسان است جدا از قومیت، نژاد یا مذهبش. هشتاد در صد از تماشاچیان تئاتر من غیر ایرانی هستند و هیچ کدام برای درک و ارتباط با تولیدات کارهای ایرانی مشکل نداشته اند.
رمز موفقیت همکاری نزدیک و طولانی شما با پیتر فابریج چه بوده، این تجربه چه کمکی به موفقیت آثار هنری و یا پیشرفت در مسیر فعالیت های حرفه ای هر دوی شما داشته است؟
سهیل پارسا: رابطه حرفه ای و دوستی دیرین من و پیتر به بیست و هشت ساله پیش بر میگردد, زمانی که هر دو دانشجوی تاتر در دانشگاه یورک در شهر تورنتو بودیم. پیتر حدودا یازده سال از من کوچک تر است. ولی ما هیچ گاه این تفاوت سنی را حس نکردیم. در سال دوم دانشگاه من از پیتر خواستم نقش اصلی را در نمایشی که از برشت کارگردانی می کردم بازی کند. بعد از آن تجربه پیتر به نوعی شیفته نگاه من به تاتر شد. همان روزها تصمیم گرفتیم که بعد تمام کردن دانشگاه کمپانی مستقل تاتری خودمان را تاسیس کنیم و نمایش های غیرمتعارف و غیرقراردادی خودمان را تولید کنیم. پیتر تنها کسی بود که شجاعانه ایده های متفاوت در بازیگری را که من به آنها علاقمند بودم، محک می زد. رابطه حرفه ای ما در طول بیست و هشت سال گذشته بر اساس کشف و اکتشاف شیوه ها و تکنیک های مختلف تاتری بوده. به همین دلیل کمپانی تاتری ما یکی از نوآورترین کمپانی های تاتری کانادا محسوب می شود. پیتر همچنین نقش بسیار موثری در ترجمه های آثار ایرانی داشته. من همیشه بعد از ترجمه اول اثر آن را با پیتر در میان می گذارم. گاهی هفته ها و ماهها بر روی ترجمه یک اثر با هم کار می کنیم. به عنوان مثال ترجمه ما از مرگ یزدگرد بیضایی هفت ماه طول کشید. پیتر قبل از اینکه به کمک من بیاید، تحقیقات گسترده ای در باره تاریخ دوره ساسانی, دیانت زرتشت و حمله اعراب به ایران را انجام داده بود. به همین دلیل ترجمه مرگ یزدگرد ما در سال ١٩٩۴ منتخب بهترین متن نمایشی شد.
با دشواری ها، چالش ها و ترس های سال های اول مهاجرت چگونه روبرو شدید؟
سهیل پارسا: سال های بسیار سختی بود. در سال ١٩٨۴ با همسر و پسر یک ساله ام با دو چمدان و ٣٠٠ دلار وارد این کشور شدیم. نه زبان بلد بودیم و نه چندان دوست و آشنای داشتیم. همه چیز میبایست از صفر شروع میشد. و ما از صفر شروع کردیم. من و همسرم هر دو اخراجی دانشگاه تهران در جریان انقلاب فرهنگی بودیم. در کانادا تصمیم گرفتیم که تحصیلات خودمون را ادامه بدیم. او در رشته الکترونیک و من در تاتر. در ضمن میبایست کار هم میکردیم که فرزندمان را بزرگ کنیم ... من حداقل روزی ١۴-١۶ ساعت کار میکردم و درس میخواندم. در دانشکده تاتر پدیده ای غیر معمول و عجیب تلقی میشدم. اولین دانشجوی تاتر از ایران و یا از خاور میانه در این کشور بودم. بسیاری از اساتید به من میگفتند که من انتخاب غلطی کرده ام و برای یک مهاجر ایرانی جای در تاتر کانادا وجود نخواهد داشت. من هم به مرور پذیرفته بودم که من جایگاهی در تاتر این کشور نخواهم داشت. اما همه اینها سبب نشد که من تغییر رشته بدهم. برایم مهم نبود که در آینده بتوانم در زمینه تاتر کار کنم یا نه. من صرفا تاتر را عاشقانه دوست داشتم و میخواستم در باره اش بیشتر و بیشتر بدانم. تحصیلاتم را به امید موفقیت در آینده ادامه ندادم. فقط برای نفس یادگیری بود. بعد ها وقتی اولین کارگردانی ام در فستیوال تاتری تورنتو در سال ١٩٨٩ با استقبال منتقدین و تماشاچیان روبرو شد, برایم شوکه آور بود. اصلا تصورش را نمیکردم. آن عشق به فراگیری بدون هیچ قید و شرطی کار خودش را کرده بود.
شاید یکی از عواملی که سبب شد بر ترس و دشواری ها ی سالهای اولیه مهاجرت غلبه کنم داستان همیشه در اقلیت بودن من بوده. من هیچگاه تجربه در اکثریت بودن را نداشته ام. نمیدانم چیست. به عنوان یک اقلیت مذهبی در ایران از کودکی «غیر خودی» تلقی میشدم و یا غریبه. در نتیجه در اقلیت بودن و چالش هایش در کشور جدید برایم آنقدر دهشتناک و شوکه آور نبود. حتی گاه چالش ها و ترس های مهاجرت در مقایسه با چالش ها و ترس های که در سرزمین مادری با آن روبرو بودم خنده دار به نظر میرسید.
برای مهاجران تازه واردی که به ادامه مسیر در رشته های تخصصی هنری مثل هنر نمایش، عکاسی و سینما علاقه دارند اما نگران یافتن جایگاه خود در جامعه میزبان هستند، چه حرفی دارید؟
سهیل پارسا: مهمترین توصیه ای که میتونم به آنها بکنم این که در وحله اول دانش خودشون را در رشته مورد علاقه شون مدام بالا ببرند. هنرمندهای موفق در طول عمرشون حتا یک لحظه فرا گیری را متوقف نمیکنند. گول اینکه مادرزاد استعداد دارند و نابغه هستند را نخورند. استعداد ده در صد کل قضیه هست. بدون فراگیری استعداد شکوفا نخواهد شد. با خودشون و مخاطبین شون صادق باشند. کارنامه های دروغین برای تبلیغات شخصی خودشون تولید نکنند. بدانند که یک شبه ره صد ساله نمیتوان رفت. در هنر راه میانبری وجود ندارد.
سهیل پارسا پس از تحصیل در رشته هنر نمایشی در دانشگاه تهران، در سال ۱۹۸۴ به کانادا کوچ کرد و در دانشگاه یورک در تورنتو تحصیلات خود را در رشته تئاتر ادامه داد. او یکی از موسسین شرکت «Modern Times Stage Company» است که تولیدات هنری و نمایشی آن محصول کارگردانی آقای پارسا و و همکاری مشترک با پیتر فابریج هستند.
سهیل پارسا طی دو دهه گذشته جایزه های بسیاری را در کانادا و و در سایر نقاط جهان از آن خود کرده است. جایزه سیمونویچ به دلیل نوآوری های حرفه ای این کارگردان ایرانی کانادایی به وی اهدا شده است. او که بیش از دو دهه است تجربه اجرای نمایش، کارگردانی و تولید آثار هنری را در کوله بار خود دارد، راهگشا و راهنمای بسیاری از هنرمندان مهاجر و تازه واردی بوده است که در کشور میزبان در پی دستیابی به فرصتی برای اثبات توانایی ها و استعدادهای هنری خود هستند.
سهیل پارسا تعدادی از آثار ادبی فارسی نویسندگان ایرانی را به انگلیسی ترجمه کرده و به هنگام اجرای نمایش هایی همچون آرش، اثر بهرام بیضایی اقتباسی از آن ها را برای مخاطبان غیرایرانی به روی صحنه برده است. «حلاج» و «داستان هایی از بارش مرگ و مهر» نیز از جمله آثاری بوده اند که سهیل پارسا در سال های ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ در کانادا به روی صحنه برد.
سهیل پارسا خلاقیت های هنری خود را به نمایش آثار فارسی و یا انگلیسی معاصر محدود نکرده و آثار کلاسیکی همچون «مکبث» نوشته شکسپیر و «در انتظار گودو» اثر ساموئول بکت را نیز در کانادا کارگردانی و اجرا کرده است.
جدیدترین اثری که سهیل پارسا اخیراً با همکاران خود در تورنتو به روی صحنه برد، بخشش نام داشت. وب سایت فارسی صدای آمریکا به بهانه اجرای این نمایش در تورنتو با سهیل پارسا در مورد فعالیت های حرفه ای ودستاوردهای و چالش های اجرای یک اثر هنری به گفتگو نشست:
در مورد «بخشش» جدیدترین اثر نمایشی تان که در تورنتو روی صحنه رفته است، صحبت کنید:
سهیل پارسا: به عنوان یک کارگردان مستقل انتخاب تمامی پروژه های من بر اساس ضرورت های عمیق فردی, سیاسی و اجتمایی بوده. من به عنوان یک هنرمند و کارگردان تاتر متاثر از وقایع سیاسی و اجتماعی پیرامون و زمان خودم هستم و هر تولید نمایشی من عکس العملی ایست به این وقایع. تولید نمایش «بخشش» از این قاعده مستثنا نیست. مساله بخشش سالهای سال بود که فکرم را به خود مشغول کرده بود با سوال هایی از این گونه: آیا بخشش امکان پذیر است؟ چه جنایاتی قابل بخشش میتواند باشد؟ چگونه است که یک رهبر سیاسی همچون ماندلا بعد از به قدرت رسیدن تمامی عوامل رژیم آپارتاید را که مسبب زندانی شدن، شکنجه و مرگ صدها هزار نفر از سیاهان آفریقای جنوبی بودند را میبخشد، ولی سیاست مدارانی همچون رهبران جمهوری اسلامی در همان روزهای اول رسیدن به قدرت دهها نفر از عوامل رژیم گذشته را قتل عام میکنند؟ این سوال ها و بسیاری سوال های دیگر درون مایه این نمایش جدید ما می باشد. این کار به وسیله من و دو همکار کانادایی و دانمارکی ام، پیتر فاربریج و باربارا سایمنسون نوشته شده. من کارگردانی کار را به عهده دارم. این کار تولید مشترکی ایست بین کمپانی ما، «مدرن تایمز» و کمپانی شناخته شده رقصی به نام «دان گنو» در دانمارک. نمایش ادغامی از تاتر و هنر رقص است. بازیگران این کار از دو کشور کانادا و دانمارک هستند. بعد از هیجده اجرا در تورنتو، نمایش بخشش در ماه دسامبر ٢٠١۴ به تور دانمارک و سوئد می رود.
در مورد آثاری که طی چند سال گذشته به روی صحنه بردید، صحبت کنید. بعضی از این نمایش ها آثار ایرانی و فارسی بودند که به زبان انگلیسی برگردانده شدند. چه تلاش هایی باید به کار گرفته شود تا این نوع آثار برای مخاطب انگلیسی زبان جذاب و قابل فهم باشند؟
سهیل پارسا: در طی بیست و پنج سال گذشته ما حدود سی نمایش در کمپانی «مدرن تایمز» تولید کرده ایم. این تولیدات ادغامی از آثار معتبر غربی همچون نمایش نامه هایی از شکسپیر، آنتوان چخوف، سامول بکت، اوژن یونسکو، برشت و ژان ژنه بوده اند. ما همچنین ٧ اثر از آثار نمایشنامه نویسان ایران را ترجمه و به صورت حرفه ای با بازیگران کانادایی تولید کرده ایم. اینها شامل پنج اثر از بهرام بیضایی (سلندر، چهار صندوق، هشتمین سفر سندباد، مرگ یزدگرد و آرش) یک اثر از غلامحسین ساعدی (آی با کلاه، ای بی کلاه) یک اثر عباس نعلبندیان (داستانهای از بارش مهر و مرگ) و یک اثر از محمد رحمانیان (مصاحبه) می باشند.
به عنوان کارگردان تمامی این آثار، من همیشه به صورت نا خود آگاه ابعاد فراملیتی و فرافرهنگی این آثار را تاکید و تقویت کرده ام. تمامی تولیدات من چه غربی و چه ایرانی به نوعی بی زمان و بی مکان بوده اند و یا به قول منتقدی همه زمانی و همه مکانی بوده اند. در ضمن اکثر کارهای ایرانی را که انتخاب کرده ام جدا از درون مایه فرافرهنگی و فراملیتی نهفته در خود ابعاد اسطوره ای بسیار قدرتمندی دارند. اسطوره نیز زمان و مکان نمیشناسد و موضوع اش انسان است جدا از قومیت، نژاد یا مذهبش. هشتاد در صد از تماشاچیان تئاتر من غیر ایرانی هستند و هیچ کدام برای درک و ارتباط با تولیدات کارهای ایرانی مشکل نداشته اند.
رمز موفقیت همکاری نزدیک و طولانی شما با پیتر فابریج چه بوده، این تجربه چه کمکی به موفقیت آثار هنری و یا پیشرفت در مسیر فعالیت های حرفه ای هر دوی شما داشته است؟
سهیل پارسا: رابطه حرفه ای و دوستی دیرین من و پیتر به بیست و هشت ساله پیش بر میگردد, زمانی که هر دو دانشجوی تاتر در دانشگاه یورک در شهر تورنتو بودیم. پیتر حدودا یازده سال از من کوچک تر است. ولی ما هیچ گاه این تفاوت سنی را حس نکردیم. در سال دوم دانشگاه من از پیتر خواستم نقش اصلی را در نمایشی که از برشت کارگردانی می کردم بازی کند. بعد از آن تجربه پیتر به نوعی شیفته نگاه من به تاتر شد. همان روزها تصمیم گرفتیم که بعد تمام کردن دانشگاه کمپانی مستقل تاتری خودمان را تاسیس کنیم و نمایش های غیرمتعارف و غیرقراردادی خودمان را تولید کنیم. پیتر تنها کسی بود که شجاعانه ایده های متفاوت در بازیگری را که من به آنها علاقمند بودم، محک می زد. رابطه حرفه ای ما در طول بیست و هشت سال گذشته بر اساس کشف و اکتشاف شیوه ها و تکنیک های مختلف تاتری بوده. به همین دلیل کمپانی تاتری ما یکی از نوآورترین کمپانی های تاتری کانادا محسوب می شود. پیتر همچنین نقش بسیار موثری در ترجمه های آثار ایرانی داشته. من همیشه بعد از ترجمه اول اثر آن را با پیتر در میان می گذارم. گاهی هفته ها و ماهها بر روی ترجمه یک اثر با هم کار می کنیم. به عنوان مثال ترجمه ما از مرگ یزدگرد بیضایی هفت ماه طول کشید. پیتر قبل از اینکه به کمک من بیاید، تحقیقات گسترده ای در باره تاریخ دوره ساسانی, دیانت زرتشت و حمله اعراب به ایران را انجام داده بود. به همین دلیل ترجمه مرگ یزدگرد ما در سال ١٩٩۴ منتخب بهترین متن نمایشی شد.
با دشواری ها، چالش ها و ترس های سال های اول مهاجرت چگونه روبرو شدید؟
سهیل پارسا: سال های بسیار سختی بود. در سال ١٩٨۴ با همسر و پسر یک ساله ام با دو چمدان و ٣٠٠ دلار وارد این کشور شدیم. نه زبان بلد بودیم و نه چندان دوست و آشنای داشتیم. همه چیز میبایست از صفر شروع میشد. و ما از صفر شروع کردیم. من و همسرم هر دو اخراجی دانشگاه تهران در جریان انقلاب فرهنگی بودیم. در کانادا تصمیم گرفتیم که تحصیلات خودمون را ادامه بدیم. او در رشته الکترونیک و من در تاتر. در ضمن میبایست کار هم میکردیم که فرزندمان را بزرگ کنیم ... من حداقل روزی ١۴-١۶ ساعت کار میکردم و درس میخواندم. در دانشکده تاتر پدیده ای غیر معمول و عجیب تلقی میشدم. اولین دانشجوی تاتر از ایران و یا از خاور میانه در این کشور بودم. بسیاری از اساتید به من میگفتند که من انتخاب غلطی کرده ام و برای یک مهاجر ایرانی جای در تاتر کانادا وجود نخواهد داشت. من هم به مرور پذیرفته بودم که من جایگاهی در تاتر این کشور نخواهم داشت. اما همه اینها سبب نشد که من تغییر رشته بدهم. برایم مهم نبود که در آینده بتوانم در زمینه تاتر کار کنم یا نه. من صرفا تاتر را عاشقانه دوست داشتم و میخواستم در باره اش بیشتر و بیشتر بدانم. تحصیلاتم را به امید موفقیت در آینده ادامه ندادم. فقط برای نفس یادگیری بود. بعد ها وقتی اولین کارگردانی ام در فستیوال تاتری تورنتو در سال ١٩٨٩ با استقبال منتقدین و تماشاچیان روبرو شد, برایم شوکه آور بود. اصلا تصورش را نمیکردم. آن عشق به فراگیری بدون هیچ قید و شرطی کار خودش را کرده بود.
شاید یکی از عواملی که سبب شد بر ترس و دشواری ها ی سالهای اولیه مهاجرت غلبه کنم داستان همیشه در اقلیت بودن من بوده. من هیچگاه تجربه در اکثریت بودن را نداشته ام. نمیدانم چیست. به عنوان یک اقلیت مذهبی در ایران از کودکی «غیر خودی» تلقی میشدم و یا غریبه. در نتیجه در اقلیت بودن و چالش هایش در کشور جدید برایم آنقدر دهشتناک و شوکه آور نبود. حتی گاه چالش ها و ترس های مهاجرت در مقایسه با چالش ها و ترس های که در سرزمین مادری با آن روبرو بودم خنده دار به نظر میرسید.
برای مهاجران تازه واردی که به ادامه مسیر در رشته های تخصصی هنری مثل هنر نمایش، عکاسی و سینما علاقه دارند اما نگران یافتن جایگاه خود در جامعه میزبان هستند، چه حرفی دارید؟
سهیل پارسا: مهمترین توصیه ای که میتونم به آنها بکنم این که در وحله اول دانش خودشون را در رشته مورد علاقه شون مدام بالا ببرند. هنرمندهای موفق در طول عمرشون حتا یک لحظه فرا گیری را متوقف نمیکنند. گول اینکه مادرزاد استعداد دارند و نابغه هستند را نخورند. استعداد ده در صد کل قضیه هست. بدون فراگیری استعداد شکوفا نخواهد شد. با خودشون و مخاطبین شون صادق باشند. کارنامه های دروغین برای تبلیغات شخصی خودشون تولید نکنند. بدانند که یک شبه ره صد ساله نمیتوان رفت. در هنر راه میانبری وجود ندارد.