در فیلم ملکه کتوی، فیونا دختر خردسال و بی سواد مادری تنگدست در شهرک کتوی اوگانادا است که از طریق مهارت در بازی شطرنج از فقر نجات می یابد و به قهرمانی بین المللی دست پیدا میکند. میرا نایر کارگردان هندیتبار نیویورکی داستانی واقعی را به روایتی روحیه بخش تبدیل ساخته است.
در نخستین رونمائی فیلم در آمریکای شمالی، «لوپیتا ان یونگ او» Lupita Nyong’O بازیگر نقش مادر در کنار کارگردان «میرا نایر» و «دیوید اویه لووو» بازیگر نقش مربی در جشنواره تورانتو حاضر شدند. شرکت دیزنی، تهیه کننده، «فیونا موتسی»، شطرنج باز نوجوان را همراه با «رابرت کاتنده» مربی شطرنج شهرک «کتوی» اوگاندا، روی فرش قرمز جشنواره، مقابل خبرنگاران آورد.
«فیونا موتسی» قهرمان نوجوان شطرنج میگوید: باورش نمیشود که زندگیاش به داستانی سینمائی تبدیل شده چون خودش را آدمی میبیند از ناکجائی دوردست، که حالا از ذوق و شوق انباشته است.
دختر فقیر با بچههای محل که مسخرهاش کردهاند، دعوا میکند، ولی مربی، او را به یادگرفتن بازی شطرنج به عنوان وسیلهای برای فائق آمدن بر ضعف جسمی و از میان بردن نابرابری دعوت می کند.
خانم نایر میگوید از ۲۷ سال زندگی در کاتوی و کامپالا، الهام گرفته برای نگاهی از درون به اماکن، موسیقی و عزت و متانت مردم اوگاندا و سعی کرده از احساساتیگری پرهیز کند و حقیقت را نشان دهد که در کتوی، هم خنده دار است و هم خوشمرام و هم گستاخ.
مادر بیوه، مقروض و سختکوش، که دختر بزرگترش با جوان موتورسواری فرار کرده، رابطهای توام با احترام ولی تردید با مربی دارد اما مربی، از طریق شطرنج، زندگی او و دخترش را دگرگون میکند.
روز گذشته، سه شنبه، شرکت دیزنی در لس آنجلس، برای فیلم «ملکه کتوی» به مناسبت آغاز اکران اش در آمریکا، نمایش ویژه ترتیب داده بود، از جمله حاضران، «مدینا نال وانگا» بازیگر نقش «فیونا» و فیونا، مادرش و مربیاش، برای اولینبار در آمریکا و هالیوود، در کنار دست اندرکاران فیلم، مقابل دوربینها، قرار گرفتند.
بازیگر خانم «ان یونگ او» اهمیت این داستان روحیهبخش را در این میداند که در آن، خود آفریقائیها نجاتبخش خویش، تصویر میشوند، و میگوید، امیدوار است فیلم، تصویری متفاوت از این قاره عظیم و رویدادهای آن را ترسیم کند.
از دید منتقد ویلج وویس، بازی «لوپیتا ان یونگ او» به نقشی که در سناریو پرورش چندانی ندارد، روح و عمق بخشیده.
هر چند صورت «لوپیتا» را روی جلد مجلات مد و زیبائی زیاد دیده ایم و از وقتی اسکار گرفته در میهمانیهای بزرگ هالیوودی همیشه حاضر است، ولی نقش مادر مجرد و فقیر در فیلم «ملکه کتوی» اولین نقش سینمائی او بعد از «۱۲ سال بردگی» است.
ستاره فیلم «ملکه کت وی» خانم «ان یونگ او» است. به قول منتقد هفتهنامه «اینترتینمنت ویکلی» روی پرده، از این زن، زیبائی و رنج شرافتمندانه ساطع می شود که از زمان سوفیا لورن تا به حال، در سینما سابقه نداشته ولی این منتقد و بعضی دیگر از منتقدها، انتقاد کردهاند از سناریوی فیلم که به نظر این دسته، پر است از عبارات شعاری و جملهبندی درسهای اخلاقی، یادآور فیلمهای احساساتی قرن گذشته که البته برای آنها که با این منتقدها همعقیده هستند، چیز تعجب آوری نیست، چون تهیهکننده فیلم، شرکت دیزنی است.
با این حال، شرکت دیزنی را باید شایسته تقدیر دانست به خاطر اینکه چهار سال پیش، کتاب مستند نوشته «تیم کروترز» در باره این دختر نوجوان کمروی اوگاندائی را خرید و سلیقه آن را داشت که پروژه تهیه فیلم داستانی از روی آن کتاب را به خانم «نایر» بسپارد، که سینماگری تصویری است، و به خاطر تصویرهای درخشان فیلمهایش از جوامع دیگر، معروف است.
اولین فیلم او، «سلام بمبئی» بچههای فقیر روسبیان بمبئی را نشان میداد که در فاحشهخانهها بزرگ میشوند. در فیلم «می سی سی پی ماسالا» دعوای ماهیگیران مهاجر اوگاندائی و هندی را نشان میداد که پس زمینه عشقی نامتجانس بین زن و مرد جوانی از دو جامعه مختلف و مهاجر در آمریکا بود.
خانم نایر با زبان بصری پرملاطش، در فیلم «عروسی مان سون» Monsoon Wedding به آداب طبقه متوسط مرفه هند پرداخت و در فیلم Namesake مشکل هویت اعضای نسل دوم مهاجران هندی در آمریکا را بررسی کرد.
اما علیرغم سناریوی نه چندان پرتخیل فیلم «ملکه کتوی» خانم «نایر» لحظاتی از عزت و شکوه پیدا کرده برای برجسته کردن، مثل وقتی دخترک، با بازی هنرپیشه «مدینا نال وانگا» در آغاز اولین پروازش، از پنجره هواپیما بیرون را نگاه می کند و صادقانه از مربی می پرسد «آیا اینجا بهشت است؟»
سناریست ها معمولا دنبال تلاقی منافع یا برخورد میان شخصیتها می گردند که موضوعی مثل برآمدن شطرنجباز نوجوان را به اصطلاح «دراماتیک» بکنند. وقتی این کار زورکی انجام بشود، به فیلم لطمه می زند.
به قول شری لیندن، منتقد مجله «هالیوود ریپورتر»، وقتی روی مثبتگرائی شجاعانه چکش بکوبیم، دیگر جا برای مداخله تماشاگر، باقی نمیماند.
اما نکاتی که بعضی از منتقدها ضعف این فیلم میدانند، از دید برخی دیگر، قوت است. مثلا همین دیالوگهائی که منتقد «جو مکگاورن» در هفتهنامه EW شعاری میداند، از دید یک منتقد دیگر، «بیگه ابیری» در «ویلج وویس»، نشانه سبک خاص فیلم است که او آن را «اعلام گر» یا «آگهی مانند» توصیف کرده و نوشته در دست هنرمند کم استعدادتر، ممکن بود، نتیجه معکوس بدهد و موعظهگرانه به نظر برسد .
«ایبری» نوشته خانم «نایر» قدرت سینماگریاش را در نمایش تقلای روزمره فیونا و مادرش نشان می دهد، و مثل فیلم های دیگرش، قادر است که یک «زیست محیط» یا «اکوسیستم» کامل را در اطراف شخصیتهای فیلم، بنا کند: جهانی پر قیل وقال، سرشار از نشاط، تهدید، کلک بازی، و رضا.
خیابانهای شهرک، هم خطرناک هستند و هم پر از رنگهای شگفت و سرزنده و ترسهای ناگفته. منتقد دیگر، کلادیا پیوئیگ، خانم «نایر» را استادکار و فیلم او را قوی، و البته فیلمی روحیهبخش میداند.