لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ ایران ۰۸:۴۰

درگذشت معصومه سیحون مدیر نخستین و قدیمی ترین گالری نقاشی در ایران


درگذشت معصومه سیحون مدیر نخستین و قدیمی ترین گالری نقاشی در ایران
درگذشت معصومه سیحون مدیر نخستین و قدیمی ترین گالری نقاشی در ایران

«معصومه نوشین » که بعدها درصحنه هنرنقاشی و مدیریت نخستین گالری (نگارخانه) تهران با نام «معصومه سیحون » به معروفیتی کم نظیر رسید، پس از سال ها ابتلا به بیماری قلبی دو روز پس از مرخصی از بیمارستانی در تهران به علت خونریزی مغزی درگذشت. خانم سیحون هنگام مرگ ٧۵ سال داشت.

معصومه سیحون که در سال ۱۳۴۵ و پس از فارغ التحصیلی در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا گالری سیحون را در تهران پایه گذاری کرد، برخی از مهم ترین نقاشان معاصر ایرانی از جمله پرویز تناولی، سهراب سپهری، رضا مافی، جعفر روحبخش، فرامرز پیل آرام ، اسپهبد و احصایی را از طریق این گالری به همگان معرفی کرد.

امروز، نگارخانه(گالری) سیحون یکی از قدیمی ترین نگارخانه های فعال داخل کشور به شمار می رود که هنرمندان برجسته بسیاری، نخستین آثار خود را برای نخستین بار در این نگارخانه به نمایش گذاشته اند.

منیرنوشین متولد ۱۳۱۳ در رشت بود که پس از ازدواج با هوشنگ سیحون، نقاش و طراح آرشیتکت برجسته ایرانی نام خود را به «معصومه سیحون» تغییر داد. پدرش رئیس پلیس راه آهن بود و به واسطه شغلی که داشت به طور مرتب در مسیر راه آهن و درشهرهای مختلف جابجا می شد. معصومه سیحون در این مورد گفته بود:«یک سالی از تولدم گذشته بود که به ساری و بعد از مدتی نیز به شاهی نقل مکان کردیم. یادم هست وقتی را که رضا شاه به ساری آمده بود وقرار بود که من به او گل بدهم. همه از او مثل موش می ترسیدند. من کوچولو بودم و نمی دانستم که رضا شاه یعنی ترس واحساس هم نمی کردم. پدرم مرا راهنمایی می کرد که چه باید بگویم و چگونه رفتار کنم. از پدرم پرسیدم او کیست؟ گفت:شاه. فقط یادمه که کلمه شاه توی کله ام خیلی اثر گذاشت. وقتی گل را به او دادم، رضا شاه با آن اسب و قیافه اش مرا بغل کرد، بوسید و نوازش کرد. آنقدر احساس غرور کردم که فکر می کردم من هم شاهم.»

دوره کودکی معصومه سیحون در رشت و شاهی می گذرد. این سال ها مصادف می شود با سال های جنگ دوم جهانی و نفوذ روس ها درشمال ایران: «سربازان روسی مردم خشنی بودند و چنین رفتاری هم با خودشان و هم با مردم ما داشتند. یادم هست یک باری را که سربازی روسی که نمی دانم چه جرمی کرده بود، به دو کامیون بستند و از دوجهت مخالف آنقدر کشیدند تا سرباز دونیم شد. این اتفاق برای من به قدری هولناک بود که تا مدت ها کابوس شبانه من شده بود.»

به دنبال دوران این ناآرامی ها در شمال مملکت، درمیان قحطی و نا امنی که بسیاری از شهرها ازجمله تهران را درخود فرو برده بود «معصومه » و خانواده اش به این شهر نقل مکان می کنند و کمی بعد راهی اهواز می شوند که با حضور انگلیس ها درمنطقه از شرایط بهتری برخوردار بود.

معصومه سیحون پس از انقلاب با یادآوری این دوران گفته بود:«هرچند آن دوران نابسامانی بود اما احساس می کنم زندگی برای من بهتر از حالا بود.فکر می کردم زندگی دارای مفهومی است. دیدن یک فیلم یا شنیدن یک موزیک خوب چقدر لذت بخش بود و پدرم هرچه را که می خواستم برایم تهیه می کرد چرا که قبل از من چهار بچه اش مرده بودند و من تنها فرزند و عزیز کرده آن ها بودم.»

درهمین زمان و دوران زندگی در اهواز بود که «معصومه» که از بچگی به نقاشی علاقمند بود با تشویق مربیان و معلمانش این هنر را به صورتی جدی تر پیگیری می کند. به تدریج نقاشی بخش جدا نشدنی از زندگی او می شود:«عصرها که از مدرسه به خانه برمی گشتم نقاشی می کردم و باشیطنت از در و دیوار بالا می رفتم. در دوران دبیرستان خودم را یک نقاش تمام عیار می پنداشتم و خیلی احساس هنرمند بودن می کردم.»

پس از ده سال زندگی در اهواز، خانواده معصومه سیحون به تهران نقل مکان می کنند و او در مدرسه «نوربخش» آن زمان که بعدها به «رضا شاه کبیر» تغییرنام داد به تحصیل مشغول می شود:«اوائل وقتی سوال های درسی معلم ها را جواب می دادم همه با من بد می شدند.من هم سعی می کردم کم کم مثل آن ها شوم مادرم هم نصحیتم می کرد که تو باید مثل بقیه باشی. من گاهی می پذیرفتم و گاهی هم لج می کردم.»

دردوران نخست وزیری مصدق وجریان نهضت ملی شدن نفت، معصومه هم چون بسیاری از جوانان دیگربه طور روزانه در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد:«من شدم یک کمونیست دو آتشه.مدام در راهپیمایی ها شرکت می کردم اما مدتی بعد که دوباره به اهواز نقل مکان کردیم من از شرو شورهای سیاسی دورشدم.»

معصومه سیحون در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده هنرهای زیبا شد و خیلی زود با یکی از استادانش، مهندس هوشنگ سیحون ازدواج کرد:«این شوهرم بود که مرا تشویق می کرد که نقاشی کنم. خیلی هم سخت گیر بود. ولی حالا هرچه دارم و به هرچه که رسیدم همه را از او دارم. برای آن که کار کردن را به من یاد داد.»

این دو پس از ۲۳ سال زندگی مشترک از یکدیگر جداشدند. معصومه سیحون با ادامه کار نگارخانه سیحون در تهران تا روزهای آخر زندگی حضور چشمگیری در صحنه هنر مدرن و معاصرنقاشی ایران داشت. او در سال ۱۳۶۰ به خاطر مخالفت با برخی از سیاست های رژیم در زمینه میراث فرهنگی و هنری ایران باوجود بیماری قلبی به مدت یک سال در زندان اوین در حبس به سر برد. ولی پس از رهایی مجددا به فعالیت گالری وحمایت خود از هنرمندان جوان ادامه داد.

امروز دختراو مریم سیحون گالری مدرنی به همین نام را در شهر لس آنجلس اداره می کند و راه مادر را با ارائه تازه ترین آثار هنرمندان جوان و مستعد ایرانی و غیر ایرانی در این دیار دنبال کرده است.

پیکر معصومه سیحون به وصیت خود این هنرمند، فردا (دوشنبه) از مقابل نگارخانه سیحون به سمت «بهشت سکینه» در کرج تشییع شده و همانجا به خاک سپرده خواهد شد.

XS
SM
MD
LG