شرکت ديسنی با تولید و اکران فیلم «مالفیسنت» (Maleficent) که با تبلیغات اش متحمل بیش از ۳۰۰ میلیون دلار هزینه شده است، به قمار بزرگی دست زد، ولی ظرف چهار روز معلوم شد که سرمایه گذاری روی ستارهای مثل خانم انجلینا جولی چندان هم بی حساب نبود.
شرکت ديسنی از ۷۰ میلیون دلار فروش سه روز اکران اول این فیلم در آمریکا و فروش بهتر آن در بازارجهانی که صد میلیون دلار گزارش شده است به خود می بالد.
تا پایان هفته اول، پیش از آنکه فیلم دیگری محبوب زنها و دخترهای جوان، جای مالفیسنت را در راس جدول پرفروشها بگیرد، فیلم مالفیسنت نزدیک به ۲۰۰ میلیون دلار فروخت، اما برای بازگشت سرمایه اوليه، باید دست کم ششصد میلیون دلار فروش کند.
برگ برنده فیلم مالفیسنت حضور خانم جولی است، بازیگری که به دلایل مختلف در دنیای امروز، به یک شمایل عمده و فراگیر و جهانی تبدیل شده است. به قول منتقد نیویورک پست، شمایل خانم جولی به قدری بزرگ شده که انگار بازیگری کار جنبی او است وشغل اصلی اش، کار سخت و طاقت فرسای شبانهروزی انجلینا جولی بودن است.
در مالفیسنت، انجلینا جولی در نقش پری بالداری ظاهر میشود که به خاطر خیانت یک انسان در دوستی و عشق، به دیوی انتقامجو تبدیل شده است. این فیلم، روایتی وارونه و ساختارشکن است از افسانه «زیبای خفته» نوشته «شارل پرو» که والت ديسنی در سال ۱۹۵۹ روی پرده ۷۰ میلیمتری با استفاده از موسیقی درخشان چایکوفسکی با اجرای ارکستر سنفونی برلین، آن را به یک اثر کلاسیک در سینمای نقاشی متحرک تبدیل کرد. «زیبای خفته» دومین فیلم کارتونی بلند شرکت ديسنی بود.
اما بی جهت نیست که تصاویر پرواز این پری بالدار در میان ابرها روی جنگل و رودخانه خوشرنگ و افسانهای در آِغاز فیلم، بیننده را به یاد فیلم آواتارAvatar می اندازد. کارگردان فیلم مالفیسنت، رابرت استرامبرگ Robert Stromberg، به خاطر تصویرسازیاش در فیلم آواتار جایزه اسکار گرفت و حالا سکان یک فیلم را به دست او داده اند.
استرامبرگ می گوید فیلم مالفیسنت به ما نشان میدهد که این شخصیت از کجا آمده، ولی ضمنا فیلم فرحبخشی هم هست. تیرگی و روشنائی را با هم دارد و حتی طنز هم در آن هست و ...هر کس چیزی در آن می یابد. استرامبرگ از زیبائی و توانائی بازیگر نقش اصلی تعریف میکند و از امکانات گستردهای که استودیوی ديسنی برای ساختن اين فيلم در اختیارش گذاشت. او گفت فکر می کند که پروژه را به جای خوبی برده است.
به خواب رفتن شاهزاده خانم در زیبای خفته ناشی از طلسم یک جادوگر تبهکار است که در داستانهای فولکوریک اروپائی، اسمی ندارد، ولی فیلم ديسنی برای نخستین بار نام مالفیسنت، يا زیانکار، را بر او گذاشت. فقط بوسه یک شاهزاده عاشق می تواند طلسم را بشکند و شاهزاده خفته را به زندگی برگرداند.
در صحنههای آفتابی آغاز فیلم میبینیم که این جادوگر سیاه کار و زهرنفس، در جوانی، پری بالدار و سرخوشی است که دزدی یک کشاورز جوان را بر او میبخشد و عاشقاش میشود. بعدها، همین سارق جوان به خاطر رسیدن به پادشاهی و ازدواج با یک شاهزادهخانم، به عشق پری بالدار پشت پا میزند. علیه پریان لشکرکشی میکند، او را اسیر میکند و بالهای او را، برای تحفه دادن به سلطان برای عروسی با دختر او، میچیند.
بازیگر انجلینا جولی می گوید، شخصیت او دختری بیگناه است مثل جوانهای امروزی، دلمشغول محیط زیست و سیاست، ولی رودست می خورد و مبارزه میکند و تیره میشود، تاجائی که انسانیت خود را از دست می دهد، تا بعد، بار دیگر آن را بدست آورد. خانم جولی می گوید برای او، سفر پیچیده این شخصیت، از آنچه تصور میکرد به مراتب سنگینتر و عاطفیتر و سختتر بود.
فیلم جدید، از منظر جادوگر زیانکار، چرخشی تازه به داستان زیبای خفته می دهد، ولی عناصر فیلم اصلی در آن قابل تشخیص است. از جمله اشارههای آشکار به فیلم قدیمی ديسنی، گزینش رنگهاست.
کارگردان استرامبرگ می گوید برای او گذاشتن عناصری از زیبای خفته در این فیلم مهم بود، و میخواست تماشاگر ناامید نشود. او میگوید مهم بود که هواداران آن فیلم کلاسیک سینمای نقاشی متحرک، پی ببرند که فیلم مورد علاقه آنها از دید جدیدی بازسازی شده و جوهر آن از بین نرفته است.
بعضی منتقدان در روایت خشم و انتقام این زن، مفهومی فمینيستی یافتهاند که به عقیده آنها این فیلم را با روایت مردسالارانه «زیبای خفته» سال ۱۹۵۹ شرکت ديسنی متفاوت میکند.
انجلینا جولی میگوید در دنیا، آدمها به خصوص بچههائی هستند که وقتی تحت ظلم و زورگوئی قرار میگیرند، خود را غریبه و غیرخودی احساس میکنند. او گفت جهتگیری این فیلم را شخصا دوست دارد، چون دلیل تبدیل این زن را به ماليفسنت توضیح میدهد.
خانم جولی میگوید شخصيت وی در فيلم آدمی عادل و دلباز و دلآزاد بوده که آزار ديد، چیزی که همه ما در سطوح مختلف تجربه کردهایم. او میگوید زنها خوب درک میکنند که بدرفتاری و ظلم، باعث میشود که انسان با برافراشتن دیوار دور خود، درهای دل را به روی محبت ببندد. ولی میگوید شخصیت او در فیلم، بعدا خود را باز می یابد و در باره زندگی چیزی میآموزد که از نظر او، مفید است. او می گوید هدف فیلمهای ديسنی بهبود بخشیدن به تماشاگر است: ضمن اینکه سرگرم میشوند، می خواهیم در اعماق قلب خود، بهتر شوند.
بعضی منتقدها اشاره کرده اند که مالفیسنت به جریانی در فرهنگ معاصر تعلق دارد که از شخصیتهای بدکار داستانهای قدیمی، خباثتزدائی میکند. موفقترین نمونه آن، نمایش موزیکال Wicked است که در برادوی نیویورک و بسیاری شهرهای عمده جهان، روی صحنه رفت و اجرای اصلی آن تاکنون نزدیک به یک میلیارد دلار فروش کرده است. در این نمایش، جادوگر قصه مشهور Wizard of Oz (در ایران: جادوگر شهر زمرد) در باطن بانوی خوشقلبی تصویر میشود. یک منتقد نیویورکی نوشته بود چنین برداشتهائی از افسانههای قدیمی، نشانه پیشرفت اخلاق در جامعه است و ضمنا به شوخی نوشته بود احتمالا فکر ساختن «مالفیسنت» با دیدن Wicked به ذهن مقامات شرکت ديسنی رسید.
منشاء مالفيسنت داستانی طولانی دارد. روایت اصلی «شارل پرو» که مربوط می شود به سالهای آخر قرن هفدهم، پایان خوشی نداشت و به مراتب تیره و تار تر و وحشت انگیز تر از روایتی است که والت ديسنی به فیلم کشیده است.
یکی از نمونه های قدیمی آن، روایت «جان باتیستا بازیل» نویسنده ایتالیائی است که ایتالو کالوینو به آن استناد کرد. در این روایتُ پادشاه متاهلی که زیبای خفته را پیدا میکند، به جای بیدار کردن او با یک بوسه، به او که در خواب یا اغماست، تجاوز میکند و از او صاحب دو بچه می شود. بعدها، ملکه علیه زیبای خفته که حالا مادر دو فرزند نامشروع است، توطئه میکند ولی پادشاه سرانجام ملکه را میکشد و با زیبای خفته ازدواج میکند.
روایت دیگری از برادران گریم، فولکورشناسان آلمانی است، که در اوائل قرن نوزده منتشر شد. نام «مالفیسنت» به معنی زیانکار یا سیاهکار را ديسنی به این شخصیت داد چون در داستانهای قدیمی او نامی نداشت.
اما بر سر اینکه آیا این شخصیت شایستگی آن را دارد که فیلمی به تمامی در باره او و از دیدگاه او ساخته شود جای بحث است. آنتونی لین، منتقد نیویورکر، پاسخ خوبی برای اين سوال پیدا کرد. به نظر او فقط یک دلیل برای این کار وجود دارد و آن این است که نقش را انجلینا جولی بازی کند، که به نظر او و به نظر تقریبا تمام منتقدانی که در باره این فیلم خوب یا بد نوشتهاند، بازی خارق العاده ای ارائه میدهد. با آن لهجه انگلیسی که به خود گرفته، انجلینا جولی، سررشته های متعددی از دل این شخصیت بیرون می کشد، از غیرآزاری و گردنکشی گرفته تا ملالت و بیزاری. این منتقد نوشته انجلینا جولی خیلی چیزهای دیگر هم میتوانست از این شخصیت بیرون بکشد، اگر این فیلم، محصولی از شرکت ديسنی نمیبود.
این هنرمند، لایه هائی به این شخصیت افزوده است که اگر بازیگری دیگری در اين نقش بازی می کرد، نمی توانست آن ها را ارايه کند، چون شاید در میان ستارگان سینما، کسی مثل انجلینا جولی نباشد که همیشه وجودش و حضورش به مراتب بزرگتر از هر فیلمی است که بازی میکند.
حضور انجلینا جولی، تعبیرهای فمینستی از این داستان را تقویت کرده است. اما عرضه چهره امروزی از زن، را در بحث در باره موفقترین فیلم اخیر شرکت ديسنی، یعنی فیلم Frozen یا «یخ زده» هم مطرح کردیم.
ديسنی سالها به خاطر تصویری که از زن در فیلمهایش ارائه میداد، زیر ضربات فعالان حقوق زن قرار داشت. اینکه پایان خوش در هر فیلمی، لزوما ازدواج باشد، اینکه شخصیتهای زن، علیرغم زیبائی و توانائی و هوش و قدرت، باید همیشه منتظر بنشیند تا عشقی آنها را تسجیل کند.
اینکه زنها فقط میتوانند به واسطه یک مرد، به خاطر یک داماد، به خوشبختی برسند، مدتهاست که در ادبیات هواداران حقوق زن، محکوم میشود و از عوامل عقب نگهداشتن اجتماعی زنها دانسته میشود.
اما در سالهای اخیر شاهد تحولی در شخصیتهای زن در فیلمها و کارتونهای شرکت ديسنی هستیم، که در آنها، زن، خودش عامل تحرک در قصه میشود و لزوما پایان قصه، یا هدف نهائی هر داستان، رسیدن به ازدواج نیست. این باعث شده بود که تعبیر های متعددی از فیلم Frozen بشود، از جمله اینکه شخصیت محوری آن، سخنگوی جنبش دگرباشان، یعنی همجنگسرایان است و همین باعث شده بود که آن فیلم از سوی جناح دیگر، یعنی مخالفان آزادی همجنسگرائی، به همین خاطر نکوهيده شود.
در باره زیبای خفته، تعبیر برونو بتلهایم، روانشناس فرویدی و استاد روانشناسی کودک، این بود که مفهوم زیبای خفته، استعاره بلوغ و آمادگی برای عشق و ازدواج است که در آن بوسه متجلی می شود. بوسه عشق، باعث میشود که دختر باکره مانند گلی بشکفد و خارها را برای پذیرا شدن عاشق به درون خود کنار بزند.
به قول مانولا دارگیس، منتقد نیویورک تایمز، فیلم مالفیسنت، اثر ساختارشکنی است که می خواهد بگوید غایت دختر و زن، فراتر از عشق و ازدواج و بچه آوردن است، حالا آگاهانه یا غیرآگاهانه، کامل یا ناقص. فیلم مالفیسنت از دید این منتقد و آنها که هوادار این پروژه هستند، فیلمی است در باره زمانه ما، نه روزگار گذشته و از جمله میخواهد بگوید که علیرغم آنچه داستانهای شاه پریان و فیلمهای کلاسیک هالیوودی به ما میگفتند، دختران نوشکفته و زنان سالمند، لزوما دشمن هم نیستند.
اما این بحث مخالفانی هم دارد. مثلا ایمی نکلسون، در LA Weekly خریدار بحث فمینيستی نیست و می نويسد واکنش این شخصیت، یعنی نفرین فرزند معشوق سابقاش، که حالا به او خیانت کرده، کاری است که هر زن زخمخوردهای میکند.
در نیویورک تایمز، خانم دارگیس اشاره به ترکیب گذشته و حال در فیلم می کند، ضمن اینکه فیلمهای کلاسیک هالیوودی را زنده میکند، از نظر گریم و لباس و طراحی، بازتاب سلیقه امروزی هم هست. بازی انجلينا جولی هم با تاکید بر واکنشهای فیزیکی، این گذشته و حال را در هم ترکیب میکند.
مثل بسیاری دیگر از فیلمهای پرخرج مبتنی بر نقاشی متحرک کامپیوتری، فیلم مالفیسنت از نظر بصری کم نمیآورد، ولی قصه آن به خصوص در بخش میانی، از دید بسیاری از منتقدها، مغشوش و گیجکننده می شود و استفاده از راوی در نوار صدای فیلم، کمک زیادی به تشریح جنبه های من درآوردی قصه نمی کند. ضعف فیلم را اغلب منتقدها در قصه خام یا نیم پز فیلم میدانند و نوشتهاند سازندگان فیلم نتوانستهاند قصهای شایسته تصویرهای فیلم و در خور بازی و شخصیت انجلينا جولی بپردازند.
مشکل دیگر فیلم را منتقد ویلج وویس، در تضادی میبیند که در فیلمهای دیگر انجلینا جولی هم میبینیم. اینکه او را به صورت یک خدای مونث تصویر میکنند که به ناچار، همیشه با شخصیت رنجدیده و مبارزی که خودش مایل است در فیلمها بازی کند در تضاد قرار میگیرد.
شرکت ديسنی از ۷۰ میلیون دلار فروش سه روز اکران اول این فیلم در آمریکا و فروش بهتر آن در بازارجهانی که صد میلیون دلار گزارش شده است به خود می بالد.
تا پایان هفته اول، پیش از آنکه فیلم دیگری محبوب زنها و دخترهای جوان، جای مالفیسنت را در راس جدول پرفروشها بگیرد، فیلم مالفیسنت نزدیک به ۲۰۰ میلیون دلار فروخت، اما برای بازگشت سرمایه اوليه، باید دست کم ششصد میلیون دلار فروش کند.
برگ برنده فیلم مالفیسنت حضور خانم جولی است، بازیگری که به دلایل مختلف در دنیای امروز، به یک شمایل عمده و فراگیر و جهانی تبدیل شده است. به قول منتقد نیویورک پست، شمایل خانم جولی به قدری بزرگ شده که انگار بازیگری کار جنبی او است وشغل اصلی اش، کار سخت و طاقت فرسای شبانهروزی انجلینا جولی بودن است.
در مالفیسنت، انجلینا جولی در نقش پری بالداری ظاهر میشود که به خاطر خیانت یک انسان در دوستی و عشق، به دیوی انتقامجو تبدیل شده است. این فیلم، روایتی وارونه و ساختارشکن است از افسانه «زیبای خفته» نوشته «شارل پرو» که والت ديسنی در سال ۱۹۵۹ روی پرده ۷۰ میلیمتری با استفاده از موسیقی درخشان چایکوفسکی با اجرای ارکستر سنفونی برلین، آن را به یک اثر کلاسیک در سینمای نقاشی متحرک تبدیل کرد. «زیبای خفته» دومین فیلم کارتونی بلند شرکت ديسنی بود.
اما بی جهت نیست که تصاویر پرواز این پری بالدار در میان ابرها روی جنگل و رودخانه خوشرنگ و افسانهای در آِغاز فیلم، بیننده را به یاد فیلم آواتارAvatar می اندازد. کارگردان فیلم مالفیسنت، رابرت استرامبرگ Robert Stromberg، به خاطر تصویرسازیاش در فیلم آواتار جایزه اسکار گرفت و حالا سکان یک فیلم را به دست او داده اند.
استرامبرگ می گوید فیلم مالفیسنت به ما نشان میدهد که این شخصیت از کجا آمده، ولی ضمنا فیلم فرحبخشی هم هست. تیرگی و روشنائی را با هم دارد و حتی طنز هم در آن هست و ...هر کس چیزی در آن می یابد. استرامبرگ از زیبائی و توانائی بازیگر نقش اصلی تعریف میکند و از امکانات گستردهای که استودیوی ديسنی برای ساختن اين فيلم در اختیارش گذاشت. او گفت فکر می کند که پروژه را به جای خوبی برده است.
به خواب رفتن شاهزاده خانم در زیبای خفته ناشی از طلسم یک جادوگر تبهکار است که در داستانهای فولکوریک اروپائی، اسمی ندارد، ولی فیلم ديسنی برای نخستین بار نام مالفیسنت، يا زیانکار، را بر او گذاشت. فقط بوسه یک شاهزاده عاشق می تواند طلسم را بشکند و شاهزاده خفته را به زندگی برگرداند.
در صحنههای آفتابی آغاز فیلم میبینیم که این جادوگر سیاه کار و زهرنفس، در جوانی، پری بالدار و سرخوشی است که دزدی یک کشاورز جوان را بر او میبخشد و عاشقاش میشود. بعدها، همین سارق جوان به خاطر رسیدن به پادشاهی و ازدواج با یک شاهزادهخانم، به عشق پری بالدار پشت پا میزند. علیه پریان لشکرکشی میکند، او را اسیر میکند و بالهای او را، برای تحفه دادن به سلطان برای عروسی با دختر او، میچیند.
بازیگر انجلینا جولی می گوید، شخصیت او دختری بیگناه است مثل جوانهای امروزی، دلمشغول محیط زیست و سیاست، ولی رودست می خورد و مبارزه میکند و تیره میشود، تاجائی که انسانیت خود را از دست می دهد، تا بعد، بار دیگر آن را بدست آورد. خانم جولی می گوید برای او، سفر پیچیده این شخصیت، از آنچه تصور میکرد به مراتب سنگینتر و عاطفیتر و سختتر بود.
فیلم جدید، از منظر جادوگر زیانکار، چرخشی تازه به داستان زیبای خفته می دهد، ولی عناصر فیلم اصلی در آن قابل تشخیص است. از جمله اشارههای آشکار به فیلم قدیمی ديسنی، گزینش رنگهاست.
کارگردان استرامبرگ می گوید برای او گذاشتن عناصری از زیبای خفته در این فیلم مهم بود، و میخواست تماشاگر ناامید نشود. او میگوید مهم بود که هواداران آن فیلم کلاسیک سینمای نقاشی متحرک، پی ببرند که فیلم مورد علاقه آنها از دید جدیدی بازسازی شده و جوهر آن از بین نرفته است.
بعضی منتقدان در روایت خشم و انتقام این زن، مفهومی فمینيستی یافتهاند که به عقیده آنها این فیلم را با روایت مردسالارانه «زیبای خفته» سال ۱۹۵۹ شرکت ديسنی متفاوت میکند.
انجلینا جولی میگوید در دنیا، آدمها به خصوص بچههائی هستند که وقتی تحت ظلم و زورگوئی قرار میگیرند، خود را غریبه و غیرخودی احساس میکنند. او گفت جهتگیری این فیلم را شخصا دوست دارد، چون دلیل تبدیل این زن را به ماليفسنت توضیح میدهد.
خانم جولی میگوید شخصيت وی در فيلم آدمی عادل و دلباز و دلآزاد بوده که آزار ديد، چیزی که همه ما در سطوح مختلف تجربه کردهایم. او میگوید زنها خوب درک میکنند که بدرفتاری و ظلم، باعث میشود که انسان با برافراشتن دیوار دور خود، درهای دل را به روی محبت ببندد. ولی میگوید شخصیت او در فیلم، بعدا خود را باز می یابد و در باره زندگی چیزی میآموزد که از نظر او، مفید است. او می گوید هدف فیلمهای ديسنی بهبود بخشیدن به تماشاگر است: ضمن اینکه سرگرم میشوند، می خواهیم در اعماق قلب خود، بهتر شوند.
بعضی منتقدها اشاره کرده اند که مالفیسنت به جریانی در فرهنگ معاصر تعلق دارد که از شخصیتهای بدکار داستانهای قدیمی، خباثتزدائی میکند. موفقترین نمونه آن، نمایش موزیکال Wicked است که در برادوی نیویورک و بسیاری شهرهای عمده جهان، روی صحنه رفت و اجرای اصلی آن تاکنون نزدیک به یک میلیارد دلار فروش کرده است. در این نمایش، جادوگر قصه مشهور Wizard of Oz (در ایران: جادوگر شهر زمرد) در باطن بانوی خوشقلبی تصویر میشود. یک منتقد نیویورکی نوشته بود چنین برداشتهائی از افسانههای قدیمی، نشانه پیشرفت اخلاق در جامعه است و ضمنا به شوخی نوشته بود احتمالا فکر ساختن «مالفیسنت» با دیدن Wicked به ذهن مقامات شرکت ديسنی رسید.
منشاء مالفيسنت داستانی طولانی دارد. روایت اصلی «شارل پرو» که مربوط می شود به سالهای آخر قرن هفدهم، پایان خوشی نداشت و به مراتب تیره و تار تر و وحشت انگیز تر از روایتی است که والت ديسنی به فیلم کشیده است.
یکی از نمونه های قدیمی آن، روایت «جان باتیستا بازیل» نویسنده ایتالیائی است که ایتالو کالوینو به آن استناد کرد. در این روایتُ پادشاه متاهلی که زیبای خفته را پیدا میکند، به جای بیدار کردن او با یک بوسه، به او که در خواب یا اغماست، تجاوز میکند و از او صاحب دو بچه می شود. بعدها، ملکه علیه زیبای خفته که حالا مادر دو فرزند نامشروع است، توطئه میکند ولی پادشاه سرانجام ملکه را میکشد و با زیبای خفته ازدواج میکند.
روایت دیگری از برادران گریم، فولکورشناسان آلمانی است، که در اوائل قرن نوزده منتشر شد. نام «مالفیسنت» به معنی زیانکار یا سیاهکار را ديسنی به این شخصیت داد چون در داستانهای قدیمی او نامی نداشت.
اما بر سر اینکه آیا این شخصیت شایستگی آن را دارد که فیلمی به تمامی در باره او و از دیدگاه او ساخته شود جای بحث است. آنتونی لین، منتقد نیویورکر، پاسخ خوبی برای اين سوال پیدا کرد. به نظر او فقط یک دلیل برای این کار وجود دارد و آن این است که نقش را انجلینا جولی بازی کند، که به نظر او و به نظر تقریبا تمام منتقدانی که در باره این فیلم خوب یا بد نوشتهاند، بازی خارق العاده ای ارائه میدهد. با آن لهجه انگلیسی که به خود گرفته، انجلینا جولی، سررشته های متعددی از دل این شخصیت بیرون می کشد، از غیرآزاری و گردنکشی گرفته تا ملالت و بیزاری. این منتقد نوشته انجلینا جولی خیلی چیزهای دیگر هم میتوانست از این شخصیت بیرون بکشد، اگر این فیلم، محصولی از شرکت ديسنی نمیبود.
این هنرمند، لایه هائی به این شخصیت افزوده است که اگر بازیگری دیگری در اين نقش بازی می کرد، نمی توانست آن ها را ارايه کند، چون شاید در میان ستارگان سینما، کسی مثل انجلینا جولی نباشد که همیشه وجودش و حضورش به مراتب بزرگتر از هر فیلمی است که بازی میکند.
حضور انجلینا جولی، تعبیرهای فمینستی از این داستان را تقویت کرده است. اما عرضه چهره امروزی از زن، را در بحث در باره موفقترین فیلم اخیر شرکت ديسنی، یعنی فیلم Frozen یا «یخ زده» هم مطرح کردیم.
ديسنی سالها به خاطر تصویری که از زن در فیلمهایش ارائه میداد، زیر ضربات فعالان حقوق زن قرار داشت. اینکه پایان خوش در هر فیلمی، لزوما ازدواج باشد، اینکه شخصیتهای زن، علیرغم زیبائی و توانائی و هوش و قدرت، باید همیشه منتظر بنشیند تا عشقی آنها را تسجیل کند.
اینکه زنها فقط میتوانند به واسطه یک مرد، به خاطر یک داماد، به خوشبختی برسند، مدتهاست که در ادبیات هواداران حقوق زن، محکوم میشود و از عوامل عقب نگهداشتن اجتماعی زنها دانسته میشود.
اما در سالهای اخیر شاهد تحولی در شخصیتهای زن در فیلمها و کارتونهای شرکت ديسنی هستیم، که در آنها، زن، خودش عامل تحرک در قصه میشود و لزوما پایان قصه، یا هدف نهائی هر داستان، رسیدن به ازدواج نیست. این باعث شده بود که تعبیر های متعددی از فیلم Frozen بشود، از جمله اینکه شخصیت محوری آن، سخنگوی جنبش دگرباشان، یعنی همجنگسرایان است و همین باعث شده بود که آن فیلم از سوی جناح دیگر، یعنی مخالفان آزادی همجنسگرائی، به همین خاطر نکوهيده شود.
در باره زیبای خفته، تعبیر برونو بتلهایم، روانشناس فرویدی و استاد روانشناسی کودک، این بود که مفهوم زیبای خفته، استعاره بلوغ و آمادگی برای عشق و ازدواج است که در آن بوسه متجلی می شود. بوسه عشق، باعث میشود که دختر باکره مانند گلی بشکفد و خارها را برای پذیرا شدن عاشق به درون خود کنار بزند.
به قول مانولا دارگیس، منتقد نیویورک تایمز، فیلم مالفیسنت، اثر ساختارشکنی است که می خواهد بگوید غایت دختر و زن، فراتر از عشق و ازدواج و بچه آوردن است، حالا آگاهانه یا غیرآگاهانه، کامل یا ناقص. فیلم مالفیسنت از دید این منتقد و آنها که هوادار این پروژه هستند، فیلمی است در باره زمانه ما، نه روزگار گذشته و از جمله میخواهد بگوید که علیرغم آنچه داستانهای شاه پریان و فیلمهای کلاسیک هالیوودی به ما میگفتند، دختران نوشکفته و زنان سالمند، لزوما دشمن هم نیستند.
اما این بحث مخالفانی هم دارد. مثلا ایمی نکلسون، در LA Weekly خریدار بحث فمینيستی نیست و می نويسد واکنش این شخصیت، یعنی نفرین فرزند معشوق سابقاش، که حالا به او خیانت کرده، کاری است که هر زن زخمخوردهای میکند.
در نیویورک تایمز، خانم دارگیس اشاره به ترکیب گذشته و حال در فیلم می کند، ضمن اینکه فیلمهای کلاسیک هالیوودی را زنده میکند، از نظر گریم و لباس و طراحی، بازتاب سلیقه امروزی هم هست. بازی انجلينا جولی هم با تاکید بر واکنشهای فیزیکی، این گذشته و حال را در هم ترکیب میکند.
مثل بسیاری دیگر از فیلمهای پرخرج مبتنی بر نقاشی متحرک کامپیوتری، فیلم مالفیسنت از نظر بصری کم نمیآورد، ولی قصه آن به خصوص در بخش میانی، از دید بسیاری از منتقدها، مغشوش و گیجکننده می شود و استفاده از راوی در نوار صدای فیلم، کمک زیادی به تشریح جنبه های من درآوردی قصه نمی کند. ضعف فیلم را اغلب منتقدها در قصه خام یا نیم پز فیلم میدانند و نوشتهاند سازندگان فیلم نتوانستهاند قصهای شایسته تصویرهای فیلم و در خور بازی و شخصیت انجلينا جولی بپردازند.
مشکل دیگر فیلم را منتقد ویلج وویس، در تضادی میبیند که در فیلمهای دیگر انجلینا جولی هم میبینیم. اینکه او را به صورت یک خدای مونث تصویر میکنند که به ناچار، همیشه با شخصیت رنجدیده و مبارزی که خودش مایل است در فیلمها بازی کند در تضاد قرار میگیرد.