بخش اول
ناگفتههایی از قتل محمدحسین تاجیک
برنامه هفته گذشته به ترورِ محمدحسین تاجیک، فرمانده پیشین ارتش سایبری جمهوری اسلامی ایران اختصاص داشت. محمدحسین تاجیک ۳۵ ساله، مجرد، از نخبگان فنآوری سایبری کشور بود که از ۱۷ سالگی در وزارت اطلاعات مشغول به کار شد – در کنار پدرش معروف به حاج ولی – که از اطلاعاتیهای قدیمی و عضو تیم عملیات وزارت در قتلهای سیاسی دهه هفتاد در داخل و خارج کشور بود. محمدحسین تاجیک در ۱۵ سال گذشته فرماندهی و مدیریت پروژههای جاسوسی و ضدجاسوسیِ مختلفی را در وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه در قرارگاه ثارالله، و نیروی قدس سپاه برعهده داشته؛ تا این که در مردادماه ۱۳۹۲ به اتهام جاسوسی بازداشت، و به یکی از بازداشتگاههای مخفی وزارت اطلاعات منتقل میشود. در آنجا پس از بازجوییهایی که با شکنجه همراه بود، با کفالت پدرش آزاد شد. اما دوباره به دادگاه احضار شد و قرار بود در ۲۱ تیر ۹۵ به عنوان متهم به جاسوسی در دادگاه حاضر شود؛ ولی تنها چند روز قبل از جلسه دادگاه، در منزلش به قتل میرسد.
جنازهاش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد، اما در رابطه با مرگش هیچ خبری منتشر نشد.
آقای روح الله زم که با محمدحسین تاجیک آشنایی قبلی داشت، در فاصله بین آزادی و مرگ او حدود یک سالی با ایشان از طریق ایمیل و تلفن و اسکایپ و غیره در تماس بود و از چند و چون ماجرا خبر داشت. وی اولین کسی بود که خبرِ قتل محمدحسین تاجیک به دستِ پدر اطلاعاتیاش را منتشر کرد. و هفته گذشته در این باره به برنامه صفحه آخر توضیحاتی داد. اما از ایمیلها و پیامهای بینندگان در فیسبوک چنین برمیآید که بعضی نکات در پرده ابهام باقی مانده. از جمله یکی از نکاتی که پرسیده شده این است که محمدحسین تاجیک بر سر چه چیزی با پدرش اختلاف پیدا کرد؟ چون اساسا در دوره زندان و بعد از زندان بود که اختلاف با پدر اطلاعاتیاش شروع شد و دیگر از سیستم حمایت نکرد.
آقای زم در این باره می گوید: "به نظر میرسد محمدحسین بعد از زندان به این نتیجه رسیده بود که دیگر نمیتواند با سیستم حاکم بر ایران کار کند. در بند ۲۰۹، برای اعتراف گرفتن از او روی آلت تناسلیاش آب جوش ریخته بودند؛ و او میگفت بعد از این شکنجه، هر چه را که به او گفتند بگو و اعتراف کن، گفته بود."
"در بند ۲۰۹ سلولی هست که یک قبر در آن تعبیه شده. در یک پروسه زمانی شش ماهه او را در آن قبر خوابانده و محصورش کرده بودند. محمدحسین که قدبلند بود، برای این که در آن قبر جا بشود، ناچار پاها را در شکمش جمع میکرد؛ و یکی از اقوامش میگوید بعد از آزادی، به دلیل آن عوارض تا یکسال نمیتوانست صاف بنشیند. همچنین از فرط شکنجه در سی و چهار، پنج سالگی قسمت زیادی از ریشش سفید شده بود."
پرسش دیگری که برای بینندگان مطرح بود این که بعد از ۱۵ سال فعالیت در رأس تشکیلات سایبری جمهوری اسلامی به چه علتی دستگیر و متهم جاسوسی شد؟
به گفته آقای زم، "دستگیریاش بیشتر به خاطر دعوایش با تیم رضوی – یعنی معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات – بود؛ که بدون هیچ سند و مدرکی او را متهم به جاسوسی کردند. در یک سیستم امنیتی وقتی بخواهند کسی را از سر راه بردارند، به او اتهامهای واهی مثل جاسوسی وارد میکنند. در نامههایی که محمدحسین به وکیلش نوشته، و هفته گذشته در همین برنامه مطرح شد، هم به صراحت گفته که در جریان بازپرسی و شکنجهها به او گفته شده بود اقرار کند که قصد آدم ربایی داشته. به عمویش اتهام جاسوسی میزنند؛ عموی دیگرش را تحت فشار قرار میدهند. ریشه اختلاف و تلاش برای حذف او از همین جا شروع شد."
یکی از عموهای محمدحسین تاجیک، محمدرضا تاجیک، در زمان ریاست جمهوری خاتمی، مشاور او بود، و عموی دیگرش نصرت الله تاجیک الان مشاور ظریف، وزیرخارجه دولت حسن روحانی است. نصرت الله تاجیک را در انگلستان به این اتهام که در شرایط تحریم، قصد خرید و ارسال دوربینهای دید در شب به ایران را داشت، بازداشت و برای مدت یک سال زندانی کردند. بعد با پرداخت قرار وثیقهای نزدیک به یک میلیون دلار از جانب سفارت ایران در لندن، آزاد شد ولی پنج سال در حبس خانگی بود و بعد از نزدیک به شش سال به ایران برگشت، و الآن هم مشاور وزیر خارجه است.
برخی از سؤالات دیگری که بینندگان مطرح کردهاند اینهاست:
۱. پدری که فرزندش را ضمانت میکند و از زندان بیرون میکِشد نمی تواند او را بکشد یا بگذارد دیگران او را بکشند؛
۲. کسی که در حصر خانگی است چگونه میتواند به تلفن یا اینترنت دسترسی داشته باشد و کنترل نشود و به آسانی با فرد دیگری در خارج از کشور در تماس مداوم باشد و هیچ کس هم نفهمد و جلویش را نگیرند ؟
آقای زم درباره دسترسی محمدحسین تاجیک به اینترنت و تماس با خارج میگوید: "در یکی از عکسهایی که برای برنامه صفحه آخر فرستادم و هفته گذشته نشان دادید، لوازم و ابزارهای هک کردن یا تهدید سایبری دیده میشد. من شخصاً در ابتدای کار تعجب کردم که با توجه به سرعت اینترنت ایران، چطور یک نفر میتواند با سرعت و کیفیت بالا با خارج از کشور تماس برقرار کند؟ وقتی از خودش پرسیدم گفت «من اینترنت را هک میکنم.» و از من خواست با توجه به این که وی پی ان در ایران اصلاً امن نیست، برایش یک وی پی ان بخرم. من از خارج وی پی ان را خریدم و برایش فعال کردم – که تا سه ماه بعد از فوتش همچنان روی کارت من شارژ میشد. به هر حال، من به شیوه امن با او در تماس بودم. او خودش متخصص رمز اینترنتی و رمزگذاری و هک کردن و غیره بود و با دستگاههای شنود و نحوه از کار انداختن آنها هم آشنایی داشت."
"اما یک بار به مدت سه روز ارتباطش با من قطع شد و من نگران شدم که مبادا بار دیگر بازداشت شده باشد. بعد از سه روز با من تماس گرفت و خبر داد که برای سه روز از خانه بیرون بوده، و چون اطمینان ندارد که تلفنش را کسی دستکاری کرده یا نه، یا این که در غیابش، در خانه سیستم شنود کار گذاشته شده یا نه، تلفن قبلی را دور انداخته و از گوشی دیگری با شماره دیگر و با تمهیدات امنیتی که خودش بلد بوده، استفاده میکند."
روح الله زم میگوید تا چند روز از ماجرای قتل محمدحسین تاجیک بیخبر بوده، و این بیخبری را به حساب بازداشت شدن، یا عدم امکان گفتگو از طرف او گذاشته. "اما وقتی بیخبری طولانی شد، نگران شدم و با برادر کوچکش امیرحسین، که همیشه با او بود، تماس گرفتم. امیرحسین گفت «ساعت بین شش و هفت بعد از ظهر به خانه آمدم و دیدم محمدحسین مرده.» از شنیدن خبر قتل شوکه شدم، و بلافاصله با پدرش تماس گرفتم و گفتم دوستِ محمدحسین هستم؛ ولی او ظاهراً وقتی دید شماره تلفن از خارج است، گوشی را قطع کرد و دیگر هرگز جواب مرا نداد. دوباره با امیرحسین تماس گرفتم. او بعد از ده، دوازده بار که تلفن را قطع کرد، برایم پیام داد که «پدرم گفته به هیچ وجه با شما ارتباط برقرار نکنم، چون شما خرابکار و براندازید.» ولی من کانالهای دیگری هم داشتم."
آنچه که کاملا از ماجرای ترور محمدحسین تاجیک و پیامدهای آن روشن است، این است که نظام مقدس، بر چه نفرتی استوار است: پدر، حاج ولی اطلاعاتی، قاتل فرزند خود و بعد، بازجوی مادرِ او، یعنی همسرِ سابقش است. و همه این کارها را برای رضای خدا و امام زمان، و البته رهبر معظم انجام میدهد!
بخش دوم
اطلاعات سپاه پاسداران، رو در رو و قدرتمندتر از قوه قضاییه
اطلاعات سپاه، در هر پروندهای که بخواهد، دخالت می کند؛ به بیان دیگر، قوه قضائیه یعنی کشک! چون همه چیز در دست بازجوهایی است که به اطلاعات سپاه، و به ویژه به بیت رهبری مربوط اند. یکی از پروندههایی که از ابتدا در دست اطلاعات سپاه بوده، پرونده محمدعلی طاهری است.
محمدعلی طاهری به عنوان بنیانگذار طب مکمل ایرانی – فرادرمانی – و مسئول مؤسسه عرفان حلقه، که از سال ۱۳۸۰ فعالیت دارد، معرفی میشود. او در اردیبهشت ۱۳۹۰ بازداشت، و یکسره به بازداشتگاه سپاه برده شد. چرا؟ چون از سال ۸۹ طرفدارانش خیلی زیاد شدند. فرد شناخته شدهای بود، کلاسهایش در سطحی بسیار گسترده برگزار می شد و اغلب شاگردان و طرفدارانش جوانانی هستند که قاعدتا کاری به کار حکومت ندارند. آقای طاهری از سال ۹۰ به زندان اطلاعات سپاه افتاد. بارها اعتصاب غذا کرده، و از چند هفته پیش که به بیمارستان بقیه الله منتقل شده، شاگردانش هر دوشنبه مقابل بیمارستان تجمع میکنند – که هفته پیش تعدادشان به سه هزار نفر رسید. درباره این که محمدعلی طاهری چه میگوید و چرا بازداشت شده، قبلا در صفحه آخر برنامههایی پخش شده؛ ولی الآن مسأله این است که پرونده او آشکارا به یک معضل تبدیل شده – هم برای شاگردان و طرفدارانش که میپرسند چرا بعد از شش سال، او را آزاد نمیکنند، و هم برای حکومت که حکم ۵ سال زندان به او داده، و حالا که مدتی است دوره محکومیتش تمام شده، باز هم برایش پرونده سازی میکنند تا آزادش نکنند، و همچنان سایه اعدام را بالای سرش نگه داشتهاند.
اینجا منظور از حکومت، سپاه پاسداران است. سپاه، بارها برای دکتر طاهری پرونده سازی کرده. دادگاه بدوی هم برایش حکم اعدام صادر کرد. حکم اعدام بعدها با تخفیف به ۵ سال زندان تبدیل شد. ولی بعد از پایان حکم، باز هم آزادش نکردند. پرونده محمد علی طاهری الآن به قرارگاه ٢ ثارالله سازمان اطلاعات سپاه احاله شده. وی ۵ هفته است که در اعتصاب غذا به سر میبرد، و نزدیک یک ماه است – یعنی از ۲۵ مهر – که اجازه ملاقات با خانوادهاش را نداشته. چرا؟ چون اطلاعات سپاه نمیخواهد. آقای طاهری زندانیایی است که چهارماه پیش، طبق قانونی که آقای لاریجانی، رئیس دستگاه قضای عدل اسلامی آنقدر جسورانه ازش صحبت میکند، باید چهار ماه پیش آزاد میشد.
پرونده محمدعلی طاهری را با خانم نسرین ستوده، وکیل دادگستری در تهران، مختصراً بازخوانی میکنیم:
خانم ستوده میگوید: "یکی از مصادیق مهم نقض حقوق قضایی افراد این است که در زمانی که حکم شان تمام شده یا رو به اتمام است، با اتهامات جدیدی مواجه میشوند که آنها را با مجازاتهای سنگینتری رو به رو میکند. مثل پرونده ای که برای آقای طاهری تشکیل شده بود، و ایشان مجدداً با اتهامافساد فیالارض و محاربه مواجه کرده بود. در این پرونده – که از ارتباط نامشروع، تا همکاری با سازمان چریکهای فدایی خلق و ایجاد انحراف در افکار اسلامی مردم گنجانده شده بود – برای ایشان در مرحله بدوی حکم اعدام صادر شد؛ و نهایتاً با پیگیریهای مکرر، و البته اعتراضات مکرر شاگردانشان، این حکم در تیرماه امسال شکسته شد و به قرار منع تعقیب تبدیل شد. اما دستگاه قضایی و امنیتی ایران همچنان از آزاد کردن وی خودداری میکند. اگر به شرایط دشوار آقای طاهری در شش سال گذشته نگاهی بیاندازیم – و البته باید در نظر داشت که پنج سال حبس، حکم سنگینی به حساب میآید – میبینیم که علاوه بر آن، ایشان تمام مدت حبس خود را در بازداشتگاههای امنیتی طی کرده، و بخش عمدهای از این دوران را زیر حکم اعدام به سر برده است. اگر کسی به عدالت قضایی توجه دارد، نباید بیاعتنا از کنار این عوامل بگذرد."
قرار منع تعقیب دستکم به این معنی است که حکم اعدامی که قبلا برای محمدعلی طاهری بریده بودند و او در واقع، سالها زیر چوبه دار زندانی بوده، نادرست بوده؛ یعنی خود دستگاه دستگاه قضایی با صدور قرار منع تعقیب، دارد اعلام میکند که حکم اعدام نادرست بوده. گذشته از این که چه کسی تاوان این حکم نادرست را بدهد، الان نزدیک چهارماه است که قرار منع تعقیب صادر شده، و او هنوز زندانی است. آیا در قانون، مهلت زمانی برای آزادی زندانی پس از صدور قرار منع تعقیب تعیین شده؟ خانم ستوده به این پرسش پاسخ میدهد:
محمدعلی طاهری همچنان اسیر وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه است. و آخرین خبر این که بعد از مرخصی از بیمارستان، بار دیگر اعتصاب غذا را از سر گرفته و میگوید، حکم من تمام شده و قرار منع تعقیب هم برایم صادر شده. آنقدر به اعتصاب ادامه می دهم تا یا آزاد شوم و یا بمیرم.
موارد زیادی میبینیم که سپاه در آنها دخیل است، خصوصاً پروندههای مربوط به فعالان مدنی، سندیکایی، معلمان و ... برای نمونه اسماعیل عبدی، دبیر ریاضی در کرج و عضو کانون صنفی معلمان ایران، که چهارشنبه صبح ۱۹ آبان، در خانهاش در مقابل چشمان همسر و گریه فرزند خردسالش دستگیر، و به زندان منتقل شد. مگر او چه کرده؟ حکم دادگاه درباره او این است:
"دادگاه تجدیدنظر حکم ۶ سال حبسِ عضو ارشد کانون صنفی معلمان ایران را تأیید، و در هر دو اتهام به اشد مجازات، یعنی به یک سال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام و ۵ سال به اتهام اجتماع و تبانی برای اقدام علیه امنیت ملی محکوم کرد."
این یعنی مجازات به دلیل عضویت فعال در کانون صنفی معلمان ایران، که از سال ۷۰ فعالیت دارد، و معلمانی از سراسر کشور در آن عضویت دارند. دبیر کانون صنفی معلمان ایران، صرفا به دلیل فعالیتهای سندیکایی، مخصوصا درباره حقوق معلمان، بیمه معلمان، تعاونی مسکن، و صندوق ذخیره فرهنگیان که الان گوش فلک پُر شده از گزارشهای اختلاس و دزدی های کلان در این صندوق، به زندان میافتد. و اقدام علیه امنیت ملی یعنی تجمع معلمان در مقابل مجلس برای درخواست افزایش پایه حقوق فرهنگیان برابر با دیگر کارکنان دولت، یا اعتراض به دزدیده شدن هشت هزار میلیارد تومان از صندوق ذخیره فرهنگیان!
آیا هرگز شده که دزدان حکومتی در این مملکت، مجازات شوند؟ مثل پرونده دزدیهای سعید مرتضوی، که پرسیده شد چرا در جرمهای مرتضوی، کلمه "اختلاس" نیامده است؟ فقط نام سوء استفاده از قدرت به آن داده شده. ولی اگر اختلاس میبود، او به «رد مال» محکوم میشد. هشت هزار میلیارد تومان در صندوق ذخیره فرهنگیان موجود بود و فرهنگیان میپرسیدند چرا بخشی از این پول را به تعاونی مسکن نمیدهید تا خانههای وعده داده شده را برای ما بسازد، یا پایه حقوقمان را با دیگر وزارتخانهها برابر نمیکنید؟ صدای عبـــدی از بقیه بلندتر بود؛ پس سراغ او رفتند. اما چه کسی، چه نهادی، دنبال این بود که هرطور شده عبدی را به زندان بیاندازند؟ نهادی که مثل اختاپوس روی همه مالی کشور افتاده: یعنی قرارگاه ثارالله سپاه!
طبق اسناد موجود، در تاریخ ۱۳ تیر و ۳ شهریور ۹۵ قرارگاه ثارالله سپاه، رسماً دو لایحه به دادگاه داده و شکایتش از اسماعیل عبدی ثبت شده. دادگاه تجدید نظر هم بر اساس این به اصطلاح لوایح، دبیر کانون صنفی معلمان را به شش سال حبس محکوم میکند! اصلا چنین اقدامی از لحاظ قانونی و حقوقی چقدر درست است که سپاه از یک معلم، به دلیل فعالیت در سندیکای معلمان، رسما شکایت کند که این فرد به دلیل حضور در تظاهرات معلمان، باید به زندان برود؟ شکایت سپاه، به عنوان یک نهاد نظامی – خصوصا در مواردی مثل فعالیتهای مدنی و سندیکایی – چه جایگاه حقوقی دارد؟
به گفته خانم ستوده، "در پروندههایی که توسط دستگاههای امنیتی پیگیری میشود، وزارت اطلاعات و دیگر سازمانهای امنیتی تنها حق دارند که مشاهدات خود را به دستگاههای دولتی و ذیربط ارائه کنند. میتوانند گزارش خود را به دستگاه قضایی ارائه بدهند. در حالی که زمانی که شاکی یک پرونده وزارت عریض و طویلی به نام وزارت اطلاعات است، اساساً تعادل متهم و شاکی را که باید در دادگاه برابر باشد، برهم میزند؛ چون در همه جای دنیا اصولاً وزارتخانههایی مثل اطلاعات – که در کشورهای مختلف ممکن است اسامی مختلفی داشته باشد – دستگاه رعبآوری محسوب میشود که میتواند قاضی را تحت تأثیر قرار بدهد و اساساً با فلسفه تساوی طرفین در قبال دادگاه منافات دارد. علی الخصوص که دستگاه امنیتیایی محسوب شود که مستظهر به ساز و کار نظامی باشد – مثل سپاه. در هر کجای دنیا، شهروندی مثل معلم، وکیل، روزنامه نگار یا دانشجو، که طرف شکایت دستگاه امنیتی قرار بگیرد، قدرت مبارزه برابر با دستگاه امنیتیای که نظامی هم محسوب شود را ندارد. قطعاً چنین دستگاههایی، از امکاناتی که در اختیار دارند، استفادههایی میکنند که قانوناً نباید چنین استفادههایی بشود."
بخش سوم
عکسهای ساواک از حجج اسلام شجونی و فلسفی
یکشنبه پیش، شانزدهم آبان، حجت الاسلام جعفر شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران، و از اعضای شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی درگذشت. و رهبر معظم هم درگذشت او را با این عبارات تسلیت گفت: "با تأسف فراوان خبر درگذشت روحانی مبارز و آزاده جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ جعفر شجونی را دریافت کردم. آن مرحوم از مبارزان دیرین با رژیم طاغوت و از وفاداران به امام و انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی در سراسر عمرِ تبلیغی خود بود."
اما در سوابق مبارزاتی حجت الاسلام شجونی، چیزهای دیگری هم ثبت شده! اگر برنامه دید در شب را دیده باشید، آقای حجت الاسلام شجونی در قسمت مربوط به همراهی با نهضت امام خمینی در قبل از انقلاب و به زندان افتادنش میگوید مرا گرفتند و بردند ساواک، و تهدید کردند که اگر با آنان همکاری نکنم، عکسهایی از رابطه من با یک زن روسپی را منتشر میکنند. وی در پاسخ به مجری برنامه که میپرسد این عکسها واقعیت داشته یا ساواک آنها را مونتاژ کرده بود، گفت "انشاءالله که مونتاژ بود!"
شجونی میگوید مگر آخوند کیست غیر از یک انسان معمولی. ولی در واقع اینطور نیست: آخوند، خصوصا در حکومت آخوند سالار، نه تنها منزه و مطهر است و ذهن و زبان و کردارش پاک است و ...، واسطه مردم است با خدا. جای پیغمبر و ائمه نشسته. به قول مصباح یزدی، "صاحب اختیار مردم است." درباره جزئیات زندگی بشر، از اتاق خواب تا اقتصاد و سیاست و فرهنگ مردم فتوا می دهد، توضیح المسائل مینویسد. جهان را برای ظهور امام زمان آماده میکند. مردم جهان باید از او تقلید کنند. یعنی چی که آخوند هم مثل بقیه ست؟! هفتهای نیست که خبر حمله به یک مهمانی منتشر نشود که مأموران همین آخوندها یک عده آدم آبرومندِ خانواده دار را که جشن عروسی یا تولد گرفتهاند، می برند و شلاق میزنند. تن یک ملت را مدام میلرزانند تا ثابت کنند آخوند زاهد و پاک است و این ملت، ناپاک و عیاش.
اما واقعیت امر از این حرفهای ایدهآلی و رویایی بسیار فاصله دارد.
محمدتقی فلسفی که سال ۷۷ درگذشت، رئیس جامعه وعاظ تهران و یکی از مشهورترین منبریهای کشور بود. در همین باره آمد فیلمی پُر کرد در مرکز اسناد جمهوری اسلامی، و گفت که سال ۴۶ – ۴۷ ساواک احضارش کرد به یکی از اماکن امن در زعفرانیه تهران، و نصیری رئیس ساواک، با او صحبت کرد و گفت یا در منبر از رژیم شاه انتقاد نکند یا ساواک عکسهای منافی عفت او را منتشر میکند.
یک سری عکس و فیلم از شجونی و فلسفی و دیگر آخوندهای معروف گرفتند که تا انقلاب در آرشیو ساواک بود. و زمانی که فلسفی بر خلاف قولی که به نصیری داده بود روی منبر از رژیم انتقاد کرد، موضوع را به شاه اطلاع دادند و ساواک آن عکسها را منتشر کرد. پرویز ثابتی آخرین رئیس ساواک هم در کتابش به نام در دامگه حادثه به همین موضوع اشاره کرده.
باری، مهم نیست که ثابتی در کتابش اشاره کرده که فلسفی به دروغ میگوید عکسهایم را در این وضعیت، به خودم نشان دادند، و ساواک فقط یک فیلم کوتاه از شجونی را به فلسفی نشان داده بود برای تهدید غیرمستقیم که معمولا کاراتر است. مهمم نیست که ببینیم فلسفی در اینجا راست میگوید یا ثابتی. مهم این است که این آخوندها همان افرادیاند که نهضت امام خمینی را به راه انداختند، و وقتی هم که مُردند، امام خامنهای در سوگشان نوشت:
"آن مرحوم، یگانه زمان در وعظ و تبلیغ منبری و دارای حق عظیمی بر اصحاب این حرفه مقدس بودند و خدمات بزرگ ایشان در راه تبلیغِ دین، فراموش ناشدنی است". و الحق که فراموش ناشدنی است!