موضوع برنامه صفحه آخر هجدهم تیرماه ۱۳۹۵ گفتگو با سرگرد خلبان احمدرضا خسروی، و نگاهی به ساز و کار و سیستم حاکم بر نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران است.
س – شما یک سال و نیم است که از ایران خارج شدهاید، و در این مدت خیلی مصیبت ها هم بر شما گذشته. چند ماه پیش خبری منتشر شد در رسانههای ترکیه که دو ایرانی بازداشت، و در دادگاه آن کشور محاکمه شدند و اثبات شد که برای ربودن جناب سرگرد خسروی به ترکیه رفته بودند. آنها همراه با چند نفر دیگر قصد انجام توطئه علیه وی را داشتند، که این دونفر شناسایی و محاکمه شدند و حکم شش سال زندان برایشان صادر شد. جناب سرگرد، شما کی و به چه دلیل ایران را ترک کردید و در این مدت بر شما چه گذشت؟
سرگرد خلبان احمدرضا خسروی – دلایل زیادی موجب شد که تصمیم به ترک کشور گرفتم، و در نهایت، از بین کشورهای همسایه تنها کشوری که به نظرم امن آمد ترکیه بود. پس به ترکیه پناهنده شدم. از ماه مارس ۲۰۱۵ (اسفند ۱۳۹۳) تا الآن اینجا هستم. یک تیم از طرف حفاظت اطلاعات جمهوری اسلامی با همآهنگی وزارت اطلاعات و به طور خیلی محرمانه برای ربودن من وارد ترکیه شده بود. من آن موقع در شهر وان بودم که نزدیکترین شهر به مرز ایران است. نهایتاً پلیس موفق به دستگیری دو نفر از اعضای تیم شد. ادله و مدارک زیادی علیه آنها وجود داشت و دادگاه با استناد به این شواهد، برای هر یک از آن دو، شش سال و هشت ماه حبس تعیین کرد؛ و الآن هم در زندان ترکیه هستند.
س – اسمشان چه بود؟ و آیا معلوم شد که از کجا و به دستور چه کسی آمده بودند؟
سرگرد خسروی – من با این افراد ملاقات کردم و پاسپورتشان را دیدم. یکی از آنها عبدالسلام تاتاری و دیگری با اسمی – شاید محمد محمدیان تازی. ابزار و آلات مجرمانه آنها هم ضبط شده بود. قاضی دادگاه به من گونی، نوار چسب پهن، طناب، ماده بیهوشی، سلاح سرد، وعکس مرا نشان داد که در اتوموبیل متهمان کشف شده بود.
س – دادگاه این افراد کی تشکیل شد؟
سرگرد خسروی – آخرین دادگاهشان روز ۱۲ فروردین امسال برگزار شد، حکم صادر و پرونده آنها بسته شد. البته به دلیل دوری راه، من نتوانستم خودم را برسانم.
س – جدای از انعکاس خبری، آیا در دادگاه مشخص شد که این افراد را دقیقاً چه نهادی یا چه اشخاصی برای ربودن شما فرستادند؟
سرگرد خسروی – این افراد حدود یک ماه از شهر وان با شخصی به نام "حاجی" در ارتباط بودند. "حاجی" شناسایی نشد؛ من نوار صدای او را شنیدم و هر چند صدایش برایم خیلی آشنا بود، قادر به شناساییاش نبودم. در نهایت هیچ ارگان و سازمانی این مسئولیت را نپذیرفت. دولت ایران در این رابطه هیچ واکنشی نشان نداد. این دو نفر در جریان محاکماتشان ادعاد کرده بودند که "ما یک طلب مالی از آقای خسروی داشتیم و آمده بودیم طلبمان را بگیریم!" البته کسی برای طلب با ماده بیهوشی و گونی و طناب و غیره نمی رود، و خدا را شکر در دادگاه همه چیز به نفع من تمام شد.
س – گفتگویی از شما در نشریه تایمز آف اسرائیل چاپ شد که در آن شما گفته بودید "اگر جمهوری اسلامی بخواهد به تهدیداتش ادامه بدهد، من به اسرائیل پناهنده میشوم و به هر وسیلهای علیه جمهوری اسلامی میجنگم." این خبر در رسانههای حکومتی ایران هم انعکاس یافت. آیا مصاحبه قبل از دستگیری ربایندگان شما انجام شده بود یا بعد از آن؟
سرگرد خسروی – مصاحبه مربوط میشود به بعد از دستگیری آن دو مأموری که از ایران آمده بودند. سازمان حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی برای برگرداندن من به ایران به روشهای مختلفی متوسل شد. یکی از این روشها – که خیلی هم مرا آزار داد و برایم سنگین تمام شد – این بود که همسر و پسر یازده سالهام را در ایران ممنوع الخروج کردند. جنگ روانی به راه انداخته و امید داشتند که به این طریق بتوانند مرا به ایران برگردانند. یادم است که تقریباً هر دو سه هفته یکبار برای همسر و پسرم بلیط تهیه میکردم و آنها به فرودگاه امام میرفتند و متوجه میشدند که ممنوع الخروجند. هر بار پاسپورتشان را میگرفتند و میگفتند این دفعه دیگر میتوانید بروید. من تحت فشار روحی شدیدی بودم. در این میان، دوست عزیزی که در سالهای گذشته سمت فرماندهی مرا داشت، ساعت ۹ شب با من تماس تلفنی گرفت و از من خواست برگردم. من به ایشان گفتم: "جناب سرهنگ، همسر و فرزند من فردا برای چهارمین بار پرواز دارند که به آنکارا بروند؛ اگر این بار هم جلوی پروازشان را بگیرند، من ناچار میشوم که تیر آخرم را بیاندازم. میروم و به سفارت اسرائیل پناهنده میشوم." جناب سرهنگ به من گفت: "این رژیم، ریـــگی را با آن همه عظمتش اعدام کرد؛ تو که عددی نیستی." من گفتم: "شما به دوستانتان بگویید زن و بچه مرا را ممنوع الخروج نگه دارند؛ و ببینید من این کار را خواهم کرد یا نه." میدانستم که آنها حتی از اسم اسرائیل هم میترسند. در نهایت، ساعت ۱۲ نیمه شب بود که دوست عزیزم دوباره به من زنگ زد و گفت: "اصلاً نیازی نیست که تو اسم اسرائیل را بیاوری. همسر و فرزند تو ترکیه خواهند آمد و هیچ مشکلی وجود ندارد." این فقط یک تهدید بود برای این که بتوانم همسر و فرزندم را آزاد کنم. این تهدید مؤثر واقع شد و آنها به زانو درآمدند، همسر و فرزند مرا رها کردند و فردای آن روز، آنها در ترکیه بودند. و البته در روزنامهها نوشتند که خلبان خسروی خودفروخته است و ...
س – یعنی چنین قصدی در کار نبود و این فقط یک تهدید بود؟
سرگرد خسروی – دقیقاً.
س – آیا فکر میکنید نظامیانی که اطلاعاتی از داخل نظام، یا سیستم اطلاعاتی و امنیتیاش دارند، اگر در مخالفت با جمهوری اسلامی از کشور خارج شوند، به همین صورت ردشان را میگیرند تا – با تهدید یا تطمیع – به کشور برشان گردانند؟
سرگرد خسروی – خروج نظامیان از کشور ممنوع است و به همین خاطر به هیچ نظامی پاسپورت داده نمیشود. ارتباط یک نظامی با اتباع بیگانه ممنوع است – چه در داخل و چه در خارج. در چند سال گذشته ندیدهام که هیچ نظامی مثل من فرار کرده باشد. میتوانم بگویم من خط شکن بودم که توانستم خارج شوم. آنها فکر نمیکردند که چنین اتفاقی بیافتد. من احتمال میدهم که اگر هر نظامی دیگری از کشور خارج شود، همین برخورد را با او میکنند. آنها حتی نمیتوانند با من صحبت کنند؛ جرأتش را ندارند.
س - "هواناجا" کی تأسیس شد؟ رسماً گفته میشود که سال ۱۳۸۵ تأسیس شد. هدف از تأسیس آن چه بود، و چه تجهیزاتی داشت؟
سرگرد خسروی – این که امروز میبینید، تنها خرابهای است که از هواناجا باقی مانده – و در واقع بازماندهای است از هواپیمایی ژاندارمری دوران شکوهمند شاهنشاهی. هواپیماها و هلیکوپترهای موجود، بازمانده ۴۰، ۵۰ سال پیش هستند. قبل از سال ۱۳۷۰، یعنی ادغام نیروهای شهربانی، ژاندارمری و کمیته، هواناجایی درکار نبود – یعنی ژاندارمری، شهربانی و کمیته هر کدام یک نیروی هوایی جداگانه داشت. در سال ۷۰، وقتی این سه نیرو ادغام شدند، واحدهای هواییشان هم ادغام شدند، و "هواپیمایی نیروی انتظامی" تشکیل شد. بین ۹۰ تا ۱۰۰ خلبان هلیکوپتر و بیش از ۳۰ خلبان هواپیما دارد.تعداد اندکی هلیکوپتر و هواپیما ازآن دوران باقی مانده که خیلی فرسودهاند و شاهد سوانح زیادی هستیم. با توجه به این که هواناجا کوچکترین واحد هوایی کشور است، همکاران و دوستان من در بین واحدهای هوایی کشور مثل هوانیروز، نیروی هوایی سپاه و ارتش، بیشترین ساعات پرواز را دارند، ولی زحماتشان هیچ وقت به چشم مردم نیامده.
هواناجا در پادگان قلعه مرغی واقع بود که الآن شده "بوستان بزرگ ولایت" تأسیسات آن به اطراف تهران منتقل شده؛ یک جای بسیار افتضاح و آلوده. همکاران و دوستان عزیز من، و وسایل پرندهای که برای کشور بسیار ارزشمند بودند، در کانکسهایی جا داده شدهاند که حتی از آب آشامیدنی و کمترین امکانات اولیه محرومند. انتقال از قلعه مرغی به منطقهای به نام "آسمان ری"، در مکانی بین شهرری و ورامین، خیانتی بود که سردار دکتر محمدباقر قالیباف انجام داد. ایشان در زمانی که خودش فرمانده "ناجا" بود دست به ترکیب هواناجا نزد؛ و از آن به نفع خودش استفاده میکرد. ولی وقتی ورق برگشت و او شهردار شد، پادگان را کنسل کرد و محل آن را تغییر داد. در این میان پول بسیار هنگفتی جا به جا شد و کسی نفهمید پول فروش پادگان قلعه مرغی کجا رفت. در حال حاضر تنها اسمی از هواناجا باقی مانده.
س – هواناجا چه مأموریتهایی دارد که بیشترین پروازها را انجام میدهد؟
سرگرد خسروی – کار اصلی هواپیمایی نیروی انتظامی پشتیبانی از پلیس در سراسر کشور است. در شهرهای بزرگ، و از جمله در شهرهای واقع در نوار مرزی شرقی مثل زاهدان، بیرجند، مشهد؛ و نوار مرزی غربی، مأموریتهای بزرگی به هواپیمایی نیروی انتظامی محول شده. بعضی از این مأموریتها امدادرسانی به مردم است مثل اورژانس و آمبولانس هوایی. خیلی از این پروازها به نفع مردم است؛ و در کنار آن، خیلی از پروازها هم وسیلهای بوده برای تفریح و خوشگذرانی مسئولین ناجا. البته سیستم فرماندهی قبلی را میگویم چون فرماندهان جدید را خبر ندارم.
فرمانده قبلی ناجا، سردار دکتر احمدی مقدم، تا جایی که یادم است دو همسر داشت. روزهای جمعه ما را تعطیل میکردند و به خانه میفرستادند، هیچکس حق نداشت به اداره برود. ایشان با خانوادهاش به پادگان میرفت و این هواپیماها و هلیکوپترها – که قاعدتاً اموال بیت المال است – در اختیارشان بود برای گردش و تفریح. خودم شاهد بودم که همسر ایشان از این هلیکوپتر پیاده میشد و و سوار هواپیمای سسنا میشد و با هر کدام یک دوری میزد. بیت المالی که آنها سنگش را به سینه میزنند، در این مواقع وسیله تفریحشان بود.
مورد دیگر مربوط به سالی است که مقام رهبری آن را "سال اصلاح الگوی مصرف" نامید. من نوروز آن سال برای مأموریتی در استان مازندران بودم. به ما خبر دادند که سردار رادان، جانشین وقت ناجا، برای بازدید دارد میآید برای بازدید. او با جت فالکون – که هواپیمای شخصی فرمانده و جانشین فرمانده ناجاست – از تهران به مشهد، و از آنجا به ساری رفت. از ساری با دو فروند هلیکوپتر به رامسر رفتیم. در فرودگاه رامسر مقامهای استان به پیشواز ایشان رفتند. بعد او سوار ماشین شد و با اسکورت به سمت ویلایی رفتند و ما هم به دنبالشان رفتیم. من تا آن موقع چنان ویلایی را با آن همه زیبایی و امکانات ندیده بودم. خیلی مجلل و شیک بود. از مستخدم پرسیدم این ویلا مال کیست؟ گفت مخصوص شخص رئیس ناجا و جانشین اوست، و حتی فرمانده نظامی استان هم حق استفاده از این ویلا را ندارد. یادم است بچه که بودم ما را به کاخ سعدآباد - یا شاید نیاوران – برده بودند. کاخ را نشان دادند و گفتند اینجا مال شاه بوده. ما نگاه میکردیم و از بزرگی و عظمت آن شگفت زده میشدیم. ولی این ویلا از مجلل و شیک بودن هیچ از کاخهای شاه کم نداشت. موقع ظهر، دو میز غذا چیده بودند: یکی برای گروه پرواز، که ۱۴، ۱۵ نفر بودیم، و یکی هم برای مسئولین. باور کنید غذایی نبود که روی آن میز نباشد. تعجب کردم چون فکر میکردم ۴۰، ۵۰ نفر مهمان دارند. باقیمانده غذا را که مستخدمان جمع کردند دو کیسه زباله یک متر و نیمی را پرمیکرد.
از یکی از مستخدمان که خانم مسنی بود پرسیدم چرا این غذا را دور میریزی؟ میتوانی آن را به مستمندان بدهی! او گفت دستور این است که آنها را بیرون نفرستیم. خیلی وقتها از این غذاها زیاد میآید و دور میریزیم.
وقتی سردار میخواست به تهران برگردد. هلیکوپترها در هوای ابری نمیتوانستند از ارتفاعات عبور کنند. سریعاً دستور داده شد هواپیمایی دیگری از تهران بیاید و او را از رامسر به تهران برگرداند. فقط برای یک سفر جانشین فرمانده ناجا، چهار فروند بالگرد و یک هواپیما به راه افتاد. این در شرایطی اتفاق افتاد که ایران در تحریم بود، قطعات یدکی به سختی به دست میآمد، و هر ساعت پرواز هلیکوپتر ۵ میلیون تومان هزینه برمیداشت، و سال، سال اصلاح الگوی مصرف نام گرفته بود.
س – شما چه سالی به نیروی انتظامی پیوستید؟ و چقدر طول کشید تا خلبان هلیکوپتر شدید؟
سرگرد خسروی –من در سال ۱۳۷۵ از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه پلیس شدم. سال ۷۹ پس از گذراندن دانشگاه پلیس، وارد هواپیمایی نیروی انتظامی شدم. دو سال دوره خلبانی دیدم و اواخر سال ۸۱ بود که به عنوان خلبان شروع به کار کردم.
س – سیستم کنکور چگونه بود؟
سرگرد خسروی – کنکور یکی از مراحل پذیرش است. بعد از قبولی در کنکور، باید در مصاحبه گزینشی در استان محل سکونت پذیرفته شوید. یک آخوند – یا شبه آخوندی که پیراهن یقه آخوندی میپوشد و خود را خیلی حزب اللهی و مقدس میداند – در یک مصاحبه، سطح سواد مذهبی داوطلبان را میسنجد، و اگر سواد مذهبی داوطلبی پایین باشد، رد میشود.
س – غیر از امتحان ایدئولوژیک، امتحان تخصصی از شما گرفته نشد؟
سرگرد خسروی – نه، امتحان تخصصی به عمل نیامده و نخواهد آمد. مهم آن مصاحبه ایدئولوژیک است.
س – معاونت نیروی انسانی ناجا سال ۹۰ در مصاحبهای با نشریه مشرق گفته: استفاده از همگراترین نیروها در نظام جمهوری اسلامی یکی از مهمترین سیاستهای جذب نیرو در ناجا محسوب میشود. به نحوی که ۶۹% از کسانی که در سال جذب ناجا میشوند از میان بسیجیان فعال کشور، ۱۱% از خانواده معظم شهدا و ۲۲% فرزندان کارکنان نیروهای مسلح هستند. شما از کدام این اقشار هستید؟
سرگرد خسروی – هیچکدام. میدانید که شرط استخدام در نیروی نظامی و دیگر نیروهای دولتی در درجه اول این است که بسیجی یا عضو خانواده شهدا و جانبازان باشید؛ یا این که پدر یا عضو دیگری از خانواده شما عضو نیروهای نظامی یا انتظامی باشد. من هیچکدام از اینها را نداشتم، ولی به هر حال توانستم قبول شوم.
در مورد شخص معاون نیروی انسانی ناجا، ایشان سردار محمد زارعی، یکی از خلبانان نیروی هوایی نیروی انتظامی ایران بود. با روی کار آمدن سردار دکتر احمدی مقدم، آقای زارعی هم شد فرمانده نیروی هوایی ناجا. یادم است که پیش از این که فرمانده شود، یک پژوی آر-دی عدسی رنگ داشت، که آن را به یک همکار دیگرمان فروخت به ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان. وقتی از فرماندهی نیروی هوایی نیروی انتظامی کنار گذاشته شد، یک لکسوس شاسی بلند داشت که قیمتش حدود ۴۰۰، ۵۰۰ میلیون تومان است. البته اظهار میکرد که متعلق به برادرم است و من آن را امانت گرفتهام. ایشان در دورانی که فرمانده بود، در همان سال اول انتخاب شد به عنوان "فرمانده قرآنی ناجا." او را از هواپیمایی ناجا برکنار کردند و – همان طور که در جمهوری اسلامی رسم است که فردی در مقامات بالا را از سیستم کنار نمیگذارند، بلکه یک پست بالاتر یا مشابه به او میدهند – او هم کنار گذاشته نشد، بلکه به معاونت پارلمانی و حقوقی نیروی انتظامی در مجلس منصوب شد. الآن هم که ۳۴، ۳۵ سال است که دارد کار میکند و معاون نیروی انسانی ناجاست. همین فرمانده در این مقام نشسته بود. هفت، هشت سال پیش، من و حدود ۶۰ نفر از خلبانان جوان که با او جلسه داشتیم، در آخر به حال خودمان گریه کردیم. او به ما قولهایی داد؛ و بعد آمد و گفت درخواستهای شما را به فرمانده ناجا – احمدی مقدم – منعکس کردم. فرمانده ناجا هم گفته پرداخت حقوق دست من نیست که آن را کم و زیاد کنم. باید دولت و مجلس در آن باره تصمیم بگیرد. من در آن جلسه اعتراض کردم و گفتم: "شما میگویید دست من نیست. فرمانده ناجا هم میگوید دست من نیست، به رهبر، به امام زمان، به خدا ... بگویید! به کسی بگویید که درد ما را بفهمد." البته در نهایت هیچ کس حرف ما را نفهمید.
س – فکر میکنید چند درصد از افسران و درجه داران نیروی انتظامی در دستههایی که جناب زارعی گفته است، نمیگنجند؟ یعنی مثل شما هستند و بسیجی یا خانواده شهید و... نیستند؟
سرگرد خسروی – برای استخدام در نیروهای دولتی یا باید بسیجی و خانواده شهید باشید، یا پارتی د اشته باشید. آنهایی که جزو این دستهها نیستند، در اقلیتند. ولی به جرأت قسم میخورم که در حال حاضر، حدود ۸۰ تا ۹۰% از پرسنل ناجا از وضعیت موجود، از شرایط مالی و سیاستهایی که فرماندهان ناجا درقبال آنان به کار گرفتهاند، ناراضیاند. اما نمیتوانند اعتراضشان را بیان کنند چون با سازمان حفاظت اطلاعات، و اداره عقیدتی-سیاسی مشکلاتی برایشان فراهم میکند. اخیراً نامهای به دست من رسید که تصمیم رگفتم زبان گویایی همکارانم بشوم. این نامه دارد دست به دست در شبکههای اجتماعی میگردد.
س – گویا شما ۱۸، ۱۹ سال به عنوان خلبان هلیکوپتر و کارشناس پرواز در نیروی انتظامی بودید. وضعیت حقوقیتان درآخرین سال چگونه بود؟
سرگرد خسروی – فیش حقوقی دوماه آخر قبل از فرارم یک میلیون و سیصد، چهارصد هزار تومان بود. حق مأموریتی هم اگر بود، حدوداً ۶۰، ۷۰ هزار تومان برای هر روز بود. وقتی میگویم در جلسه گریه کردیم، به معنای واقعی کلمه چهار پنج دقیقه تمام گریه میکردیم. حقوق درجه دار و استوار و تازه واردها که از این هم خیلی کمتر است. حداکثر یک میلیون تومان. در مقایسه با کشورهای دیگر حتی ترکیه بسیار ناچیز است.
س – گروهی از کارکنان نیروی انتظامی نامه سرگشادهای به رهبر و فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی نوشتهاند که در شبکههای اجتماعی هم بارها منتشر شده. موضوع نامه تعیین تکلیف حقوق، بنیاد تعاون، و سهام "مهرگان" و سهام "عطر گل یاس" نیروی انتظامی، و درخواست افزایش حقوق و همسان سازی با ارگانهای دیگر است.
سرگرد خسروی – خیلی خوشحالم که پرسنل هواناجا تکانی خوردند و این نامه را نوشتند، و اعتراض و حتی تهدیدشان را به گوش رهبر رساندند. و بیشتر، از این خوشحالم که توانستم به انتشار نامه و رساندن صدای اعتراض پرسنل ناجا و ارتش کمک کنم. آن طور که شنیدهام، بعد از انتشار این نامه، رهبر فرمانده ناجا را احضار کرده و به او گفته "غائله را زودتر ختم کند و نگذارد جریان بیش از این گسترش پیدا کند." پیرو این نامه، فرمانده هواناجاجمع رؤسای پلیس پیشگیری کشور سخنرانی میکند، و ضمن ابراز تأسف از پایین بودن حقوق پرسنل ناجا، مثل فرمانده قبلی ناجا روعده و وعیدهایی میدهد. وی گفته: "وقتی فیش حقوقی همکارانم را میبینم، شرمنده میشوم. من و مسئولانم در بنیاد تعاون به صورت شبانه روزی به دنبال آن هستیم که مطالبات کارکنان ناجا را پرداخت کنیم." و در جای دیگری عنوان کرده: "کارکنان ناجا امید داشته باشند که اراده جدی برای رفع مشکلات معیشتی آنان وجود داشته باشد. با توجه به کاهش قیمت نفت و محدودیتهای موجود، نمیتوانم زمان معینی را برای رفع مشکلات معیشتی پرسنل عنوان کنم."
س – در ماجراهایی مثل حمله به کوی دانشگاه، و انتخابات سال ۸۸ و واقعه کهریزک، نقش نیروی انتظامی چه بود؟ مأموریت را چه کسی به نیروی انتظامی ابلاغ میکرد؟ چه دستوری به نیروی انتظامی داده شده بود و چگونه عمل شد؟
سرگرد خسروی – در اعتراضات مردم بعد از انتخابات ۱۳۸۸، من و همسرم به عنوان افراد عادی وارد اجتماعات میشدیم، به عنوان معترض. از نزدیک صحنههایی از ضرب و شتم مردم توسط نیروی انتظامی دیدیم که خیلی دلخراش بود. ولی بیشتر جنایات توسط بسیج و سپاه و لباس شخصیها انجام میشد که معلوم نبود از کجا دستور میگرفتند. ولی به طور خلاصه، مأموریت پلیس این بود که تا حد امکان با مردم وارد درگیری فیزیکی نشوند. مأموریت آنها کنترل اجتماع، کنترل اغتشاشات با کمترین درگیری فیزیکی. درگیریهای عمده و ضرب و شتم مردم توسط نیروهای لباس شخصی بود. وظیفه هواپیمایی ناجا در اغتشاشات پشتیبانی از بالا بود، به این صورت که سه فروند بالگرد – متعلق به فرمانده ناجا، جانشین فرمانده و فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ – برفراز تهران حرکت میکرد و جمعیت را میدیدند و حرکات را زیرنظر داشتند و دستورات لازم را، مثلاً برای متفرق کردن مردم در محلهایی که ازدحام زیاد بود، صادر میکردند. هدفشان بیشتر ختم غائله بود. ما در هواناجا از این مسائل دور بودیم چون در این موارد با مردم ارتباطی نداشتیم؛ ولی جسته گریخته خبر داشتیم.
س – به نمونههایی از اختلاسها در سازمان ناجا اشاره کنید.
سرگرد خسروی – بنیاد تعاون ناجا طرحی ارائه کرد که در واقع طرح فرمانده قبلی ناجا بود. به پرسنل اعلام کردند که بیایید و در شرکت تعاونی تولید و توزیع عطر گل یاس سرمایه گذاری کنید، و ما بعد از دو سه سال به شما سود دو برابر میدهیم. یعنی اگر ۲۰ میلیون سرمایه بگذارید، بعد از دو سال به شما ۴۰ میلیون می دهیم که با سرمایه اولیه خودتان میشود ۶۰ میلیون تومان. همکاران من در ناجا خانه و اتوموبیل و هرچه را که داشتند میفروختند و حتی قرض میکردند تا در این شرکت سرمایه گذاری کنند و فکر میکردند خیلی خوب است. اما فرمانده ناجا رفت، با اختلاس. قصد خروج از کشور را داشت که در فرودگاه، هواپیما را دوباره به زمین نشاندند و او را پیاده و بازداشت کردند. ولی بعد از گذشت دو سه سال، هنوز مطالبات همکاران را ندادهاند و از انواع سهامی که خریداری کردهاند، خبری نیست که نیست.