فیلم «کونگ: جزیره جمجمه»، روایت جدیدی از فیلم قدیمی«کینگ کونگ» است که داستان آن، به سال ۱۹۷۲، در ماههای پایانی جنگ ویتنام منتقل شده، به عنوان تمثیلی از گرفتاری بزرگی که آن جنگ مداخلهجویانه برای آمریکا پدید آورد، و همچنین برای اشاره به عواقب ناگوار دستکاری بشر در طبیعت. اما برخلاف فیلمهای قبلی، این «کونگ» در همان جزیره که حالا «جمجمه» نام گرفته، تمام میشود و عشق هیولا به دختر موطلائی و بهرهبرداری نمایشی از هیولا در نیویورک را در بر نمیگیرد.
اگر صحنه پرواز هلیکوپترها در آسمان جزیره استوائی، «قیامت اکنون» Apocalypse Now، فیلم «فرانسیس فورد کاپولا» در باره جنگ ویتنام را به یاد میآورد، اتفاقی نیست. در «کونگ» سربازان آمریکائی در ویتنام، مامور میشوند که همراه با یک جانورشناس آمریکائی، با بازی «جان گودمن» به جزیره ناشناختهای در اقیانوس آرام بروند، به نام «جمجمه».
یک عکاس ضد جنگ با بازی «بری لارسن» که در این سفر، داستان قابل چاپی برای مطبوعات میبیند، با سربازها همراه میشود.
راهنمائی آنها در این سفر، بر عهده یک افسر سابق نیروی دریائی بریتانیا است، که نقش او را «تام هیدلستون» ایفا میکند.
«تام هیدلستون» در مصاحبه با خبرگزاری رویتر، میگوید در وجود «کونگ»، چیز تفاهمبرانگیزی وجود دارد، چون او سرش به زندگی خویش گرم است تا اینکه توازن زندگی را بشرها به هم میزنند. از دید این بازیگر، این داستان میتواند تمثیلی باشد در باره نقش انسان در بر هم زدن توازن طبیعت.
چنین تعبیری در فیلمهای دیگر «کینگ کونگ» هم وجود دارد. در نخستین فیلم «کینگ کنگ» که در سال ۱۹۳۳ ساخته شد، آمریکائیان به طمع یافتن نفت به جزیره دورافتاده در اقیانوس آرام وارد میشوند، و هیولا، «کینگ کونگ» را که به ستاره هالیوودی، با بازی «فی ری» دل باخته، اسیر میکنند تا در نیویورک به نمایش بگذارند. اما یک سوءتفاهم هیولا را برمیآشوبد و به بالای برج «امپایر استیت» میکشاند. جمله پایانی فیلم این است که زیبائی، هیولا را از پا در آورد، نه جنگندههای ارتشی.
در بازسازی امروزی فیلم کونگ، داستان تغییر کرده. نه از عشق هیولا به هنرپیشه اثری هست و نه از تئاتر نیویورک و نه از صحنه نبرد بالای آسمانخراش امپایر استیت.
بازیگر «سموئل ال جکسن» که نقش فرمانده ارتشی را بازی میکند، میگوید برای گرفتن پیام فیلم، تماشاگر باید نسبت به محیط زیست و حقوق حیوانات آگاهی داشته باشد. او میگوید عقیده تماشاگر در باره جنگ ویتنام و دیدگاه او در باره عواقب ریختن مواد سمی در طبیعت هم که انسان را لایق چنین سرانجامی میکند، مهم است.
«کونگ» جدید، صرفنظر از پیامهای محیط زیستی یا ضد جنگ که در آن گنجانده شده، از دید منتقدها، یک فیلم حادثهای ماجرائی است، که علیرغم تازهکار بودن کارگردان آن، پرداز هیجان انگیزی دارد.
تکنولوژی
«کینگ کونگ»، از سال ۱۹۳۳، که اولین میمون هیولاوش، بر پرده سینماهای جهان نقش بست، تا امروز، همچنان جذابیت خود را به عنوان یک پدیده فرهنگ حفظ کرده.
شخصیت «کونگ» محرک تخیل نویسندگان و هنرمندان دیگر شد، در خلق روایتهای سینمائی جدید، قصه مصور، فیلمهای کارتونی و رمان و کاریکاتور. در این آثار، شخصیت «کونگ» تعابیر مختلف داشت. گاهی هیولائی خونخوار و ترسناک بود و گاهی یک ضدقهرمان رنجدیده و فریب خورده.
اما هر روایت سینمائی این داستان، با بودجههای غولآسا، نقطه عطفی در صنعت سینمای زمان خود بود.
در سینما، این داستان یک بار در سال ۱۹۷۶ بازسازی شد، در فیلمیبا شرکت «جف بریجز» که در آن، نقش عشق هیولا را «جسیکا لنگ» ستاره نوآمده آن زمان، بازی میکرد. نقشی که در سال ۲۰۰۵، در روایت «پیتر جکسون» کارگردان نیوزیلندی، به «نیومیواتز» ستاره نوآمده آن زمان، واگذار شد.
اهمیت فیلم اول در سال ۱۹۳۳ ، فیلمسازی به سبک stop motion بود و حرکت دادن هیولا به روی «ماکت» آسمانخراش نیویورکی، آخرین پیشرفت در تکنولوژی سینما را نشان میداد. برخی صحنههای فیلم، به خاطر خشونت چندشآور، در نمایشهای بعدی این فیلم، سانسور شد.
اهمیت فیلم سال ۲۰۰۵که نزدیک به ۲۰۰ میلیون دلار هزینه برداشت، استفاده از تکنولوژی تصویرسازی کامپیوتری بود، که کارگردان «پیتر جکسون» در فیلمهای پولساز مجموعه «ارباب حلقهها» در استودیوی خود در «نیوزیلند» تکمیل کرده بود. این فیلم، که در آغاز کمتر از انتظار فروش داشت، سرانجام بیش از ۵۰۰ میلیون دلار فروش کرد و ۱۰۰ میلیون دلار دیگر نیز از فروش «دی وی دی» بدست آورد.
در آن داستان، مثل فیلم ۸۶ سال پیش، «کینگ کونگ»، هیولا را زیبائی ستاره، رام میکند، و هیولا، عاشق ناکامیاست که بی رحمانه و با فریبکاری، کشته میشود. مثل فیلم سال ۱۹۳۳، که داستان آن عینا در روایت «پیتر جکسون» بازسازی شده بود، این فیلم هم انتقادی بود از طمعکاری صنعت سرگرمی و تبانی شرکتهای سودجو.
قیامت ویتنام
«انتونی لین» نویسنده مجله «نیویورکر» مینویسد، هدف، ظاهرا این است که این فیلم، روایت فرهنگ عامه از فیلم «قیامت اکنون» Apocalypse Now باشد. فیلم جنجالی کارگردان «فرانسیس فورد کاپولا»، داستان جستجو برای سرهنگ «کورتز» با بازی «مارلون براندو» است، که خود، هیولائی بود که جنگ مداخلهجویانه آمریکا در ویتنام، پدید آورده بود.
اما زهر حکایت سیاسی درفیلم جدید، تاحدودی گرفته شده، و خبر خوب، از دید منتقد نیویورکر، این است که در رسیدن به هدف، موفق هست. علاوه بر انتقاد از جنگ، فیلم «کونگ: جزیره جمجمه» همچنانکه بازیگران آن در مصاحبهها، اشاره کردهاند، پروای محیط زیست را دارد. انتقاد از مداخلهجوئی آمریکائیان، هم به ویتنام اشاره دارد و هم به محیط زیست.
چنانکه از نقدها بر میآید، پیام نه چندان سرپوشیده فیلم، این است که این هیولا، همان جنگ عظیمیاست که آمریکا در آن، بیشترین کشتهها را داد. زمان داستان، همزمان با اعلام پایان جنگ از سوی نیکسون است.
حادثه
اما، منتقدها به بیتجربگی کارگردان «جوردن ووت – رابرتز» اشاره میکنند که کارنامه نحیفی دارد، با فیلم نوجوانانه «پادشاهان تابستان» Kings of Summer در باره تجربه خانه سازی چند نوجوان، که هزینه اش از هزینه ساختن یک پنچه این میمون غولآسا، کمتر بود.
فیلم «کونگ: جزیره جمجمه» در نیمه دوم، که گروه تجسسی در جزیره پراکنده میشوند، انسجام خود را از دست میدهد و کسالت بار میشود.
منتقد «استیون ویتی» در «استار لجر» پرتیراژترین روزنامه ایالت «نیوجرسی»، تعجب کرده که پروژه بزرگی مثل این، به کارگردانی کم تجربه داده شده و این کم تجربگی در پرداخت روابط و شخصیت ها خودش را نشان میدهد، اما نوشته که کارگردان، به طرز شگفت انگیزی، در ساختن حادثه و هیجان، موفق است.
به قول «ای. ای. داد» منتقد نشریه «ای وی»، دلمشغولی فیلم، ساختن صحنههای نبرد میان جانوران ماقبل تاریخ و «کونگ» است، نه نبرد سربازهای آمریکا با چریکهای «وییت کونگ» و خود فیلم، از دور، به مجادلهای در باره جنگ ویتنام شبیه است، که انگار هیولائی را روی آن، نقاشی کرده باشند.
این منتقد، شخصیت خلبان آمریکائی، با بازی «جان سی رایلی» را که از زمان جنگ دوم در این جزیره جاخوش کرده را جانشین شخصیت «مارلون براندو» در فیلم «آپاکالیپس ناو» میداند، هر چند این شخصیت، از دید بعضی دیگر، برای افزودن کمدی به جمع کاشفان جزیره اضافه شده.
اما علیرغم آهنگهای راک دهه هفتاد، که لحظهای قطع نمیشوند، عکس تمثیل جنگ ویتنام هم ممکن است در باره این فیلم صادق باشد، یعنی که این، یک فیلم «کینگ کونگی» است، که آخرین پیشرفتهای نقاشی کامپیوتری را در خلق انواع جانوران و حشرات عظیم، را به رخ تماشاگر میکشد، به خصوص در صحنه نبرد هیولاهای ماقبل تاریخ با هم، که تازگی آن، نه در اشاره هایش به فیلم «فرنسیس فورد کاپولا»، بلکه در نبودن فصل تغییر صحنه، در انتقال قصه به نیویورک است. شاید به دلیل اینکه خواستهاند فصل نیویورک را برای ادامه، کونگ شماره دو، بگذارند، یا شاید به این دلیل که کینگ کونگی که ساختهاند، بزرگتر از آن است که بتواند از ساختمان «امپایر استیت» بالا برود.