زمانی که در ایران زندگی میکردم خیلی اهل بسکتبال نبودم و اطلاعات زیادی درباره این رشته و ستاره های بزرگش نداشتم، فقط کریم عبدالجبار را در فیلم خشم اژدها در حال مبارزه با بروس لی دیده بودم و مایکل جردن را در فیلم اسپیس جم کنار شخصیتهای کارتونی محبوبم، از بسکتبال در همین حد میدونستم، البته ورزش میکردم ولی نه بسکتبال، به فوتبال و تنیس علاقه داشتم.
وقتی به کالیفرنیا مهاجرت کردم همه چیز عوض شد، در آن سالها فوتبال در آمریکا هنوز فراگیر نشده بود و شبکه های تلویزیونی به ندرت بازیهای این رشته ورزشی را پخش میکردند، خبری هم از اینترنت و ایستگاههای رادیویی و شبکه های تلویزیونی ایرانی نبود، یعنی غربت بود و غم بی فوتبالی.
باید از بین فوتبال آمریکایی، هاکی روی یخ، بیسبال و بسکتبال یکی را انتخاب میکردم، به هر حال تماشای مسابقات ورزشی و یا طرفداری از تیم دانشگاه، شهر یا ایالت یکی از بخشهای مهم فرهنگ آمریکایی است، جزو واجبات است و باید حتمأ طرفدار یک تیمی باشی، لس آنجلس تیم فوتبال نداشت، بیسبال هم به نظرم خیلی کسل کننده بود، علاقه ای به هاکی روی یخ هم نداشتم، خلاصه انتخابم شد بسکتبال.
در منطقه ای به نام اورنج کانتی یا به قول ایرانیها پرتقال آباد زندگی میکردم، نیم ساعت با شهر فرشته ها فاصله داره، یک مثلی هست که میگه تمام شهروندان لس آنجلس و حومه مادرزادی طرفدار لیکرز هستند، یعنی این تیم بسکتبال ازمحبوبیت حیرت انگیزی در آن کلان شهر برخوردار است، پیر و جوان، زن و مرد، سیاهپوست، لاتین تبار، آسیایی و حتی اهالی خاورمیانه و جاهایی دیگه طرفدار طلایی پوشان لیکرز هستند، به این صورت شدم طرفدار لیکرز.
در آن سالها لس آنجلس لیکرز حال و روز خوشی نداشت، بازیکنان بزرگ بازنشسته شده بودند و از آخرین قهرمانی این تیم بیش از ده سال میگذشت، لیکرز یک تیم معمولی بود که با زحمت زیادی به مرحله حذفی میرسید و به سرعت هم اوت میشد. پروسه جوانگرایی آغاز شده بود و همه منتظر ظهور ستاره ای بودند تا روزهای خوش گذشته را زنده کنه، دوران طلایی ویلت چمبرلین، کریم عبدالجبار و مجیک جانسون.
در چنین روزهایی بود که لیکرز در یک انتقال جنجالی، جوانی را به خدمت گرفت به نام کوبی برایانت، هفده سالش بود و در مسابقات دبیرستان های آمریکا افتخارات زیادی داشت. معمولا بسکتبالیست ها و بازیکنان بسیاری از رشته های ورزشی در آمریکا بعد از دبیرستان به کالج میروند و در مسابقات دانشگاهی شرکت میکنند، بعد از آن چهره ها و ستاره های نخبه جذب لیگ های ورزشی شده و فعالیتهای خود را به صورت حرفه ای دنبال میکنند، این سیستمی است که در این کشور جا افتاده و معمولا ورزشکاران حرفه ای چنین مسیری را طی میکنند. البته همیشه استثنا هم وجود داره، مثل کوبی برایانت، او اینقدرخوب بود که به دانشگاه نرفت و بعد از اتمام دبیرستان مستقیم وارد لیگ حرفه ای بسکتبال یا ان بی ای شد.
کارشناسان و نویسنده های ورزشی آینده درخشانی برای کوبی پیش بینی میکردند، به نظر آنها این جوان هفده ساله، مایکل جردن جدیدی بود که لیکرز را به اوج میبره و افتخارات زیادی نصیب لس آنجلس خواهد کرد. البته در ابتدا باورش مشکل بود چون کوبی در سالهای اولی که در لیکرز بود فراز و نشیب زیادی داشت و چندان موفق نبود، یعنی علی رغم استعداد و توانایی حیرت انگیزی که داشت، نتوانست تغییر محسوسی در روند نتیجه گیری لیکرز داشته باشه و خبری از قهرمانی نبود.
بسیاری باور دارند یکی از دلایل مهم موفقیت مایکل جردن در شیکاگو بولز، فیل جکسون بود، یک مربی افسانه ای، باهوش و آگاه که تئوریسین بزرگی در بسکتبال است، فیل و مایکل شش بار با شیکاگو قهرمان ان بی ای شدند و رکورد قابل توجهی را در تاریخ ثبت کردند. وقتی خبر پیوستن فیل جکسون به لس آنجلس لیکرز رسمأ اعلام شد، شور و هیجان زیادی شهر را فراگرفت، همه امیدوار بودند این مربی بزرگ که رابطه نزدیکی هم با مدیران تیم داشت، بتواند از کوبی برایانت یک ستاره واقعی بسازه و لس آنجلس لیکرز را قهرمان لیگ کند.
فیل جکسون با اجرای همان سیستم موفقی که در شیکاگو داشت، کوبی را به ستاره ای تبدیل کرد که تشنه پیروزی و افتخار بود، دوره طلایی لیکرز شروع شد، سه قهرمانی متوالی این تیم را به قدرت نخست بسکتبال آمریکا تبدیل کرد، تماشای پیروزیهای زنجیره ای و هیجان انگیز لیکرز یکی از تفریحات مهم شهروندان لس آنجلس و مناطق اطراف بود، افتخار و غرور به شهر فرشته ها برگشته بود، بالاخره صاحب تیمی شدیم قابل احترام، سوپراستاری داشتیم که در میدان مسابقه خدایی میکرد، قهرمان بودیم.
در تمام این سالها در حد ممکن و مقدور بازیهای کوبی برایانت را در تلویزیون تماشا کردم، یکی دو بارهم به ورزشگاه رفتم و از نزدیک شاهد هنرنمایی او در زمین بودم، کوبی ستاره شهر ما بود، بازیکنی باهوش و تکنیکی که به دلیل مهارتهای فردی و حرکات منحصر به فردش به مامبای سیاه مشهور است، یک نوع مار آفریقایی که میتونه در هر فاصله ای طعمه خودش را نیش بزند و زهر کشنده ای داره. کوبی یکی از امتیازآورترین بازیکنان تاریخ ان بی ای است، پنج بار قهرمان لیگ شد، هجده بار در تیم برتر سال انتخاب شد، یک بار بهترین بازیکن سال شد، با تیم ملی آمریکا قهرمان جهان شد، مدال طلای المپیک گرفت، خلاصه افتخاری نیست که این اعجوبه سیاه پوست کسب نکرده باشه.
البته کوبی برایانت هم مثل هر انسانی، نقاط ضعفی هم داشت و در زندگی شخصی و حرفه ای خود دچار اشتباهاتی شد، اختلافات او با شکیل اونیل و مشکلاتی که با فیل جکسون داشت باعث شد تا لیکرز پس از سه عنوان قهرمانی دچار بحران بشه، شکیل از لس آنجلس رفت و فیل هم کوبی را تنها گذاشت، بسیاری باور دارند اگر لیکرز در این سالها دچار مشکل نمیشد، میتوانست افتخارات بیشتری کسب کند، شاید قهرمانی های بیشتر، متأسفانه در این دوره کوبی هم به غرور کاذب و خود شیفتگی مبتلا شد و همراه با لیکرز سقوط کرد.
کوبی برایانت بعنوان ستاره تیم نقش مهمی در تصمیم گیریهای مدیران داشت، او پس از چند فصل کابوس وار با تشخیص اشتباهات خود، خواستار بازگشت فیل جکسون شد، آنها با حل و فصل اختلافات خود، دوره جدیدی را آغاز کردند و دوبار قهرمان لیگ شدند، در دوره جدید بازیکنانی چون پل گازول، لامار اودم و دریک فیشر هم در لیکرز بودند و روزهای خوشی را برای طرفداران تیم رقم زدند.
یکی از خطاهایی که کوبی در زندگی شخصی مرتکب شد، رابطه غیراخلاقی با زنی در ایالت کلرادو بود، گفته میشه او که همراه با لیکرز برای مسابقه به شهر دنور رفته بود، در محل اقامتش بیش از حد معمول به یکی از کارکنان زن هتل نزدیک شده و درخواستهای نامناسبی را مطرح کرده، خلاصه این خانم هم از کوبی شکایت میکنه و ماجرا رسانه ای میشه، این داستان تأثیر خیلی بدی در اذهان عمومی داشت، چنین رفتاری از ستاره محبوب و دوست داشتنی شهر که ادعا میکنه شوهری وفادار و پدری مهربان است، واقعآ غیره منتظره بود.
این داستان به جنجال بزرگی تبدیل شد و کوبی را به فردی خلوت گزین تبدیل کرد، او حمایت و پشتیبانی تعدادی از کمپانی ها و اسپانسرهای خود را از دست داد و دوران سختی را تجربه کرد. کوبی و همسرش تا مرز جدایی پیش رفتند ولی به خاطر آینده فرزندان خود در نهایت به تفاهم رسیدند و زندگی مشترک خود را ادامه دادند، کوبی با ابراز پشیمانی از عمل ناشایستی که انجام داده، از همسرش تقاضای بخشش کرد، به هر حال این قضیه سرانجام خوشی داشت، او به آغوش خانواده بازگشت و به تدریج محبوبیت گذشته خود را دوباره بدست آورد.
در سالهای اخیر لس آنجلس لیکرز شرایط بدی داشت، تصمیم گیریهای غلط مدیران، تغییر مداوم مربیان، گزینش بازیکنان ناکارآمد و البته آسیب دیدگیهای وحشتناک کوبی برایانت باعث شد این تیم وضعیت غم انگیزی داشته باشه، کوبی که سن و سالش هم بالا رفته بود، در سه سال گذشته تحت چند عمل جراحی مختلف قرار گرفت و بیشتر بازیهای فصل را از دست داد، هرچند که او انگیزه زیادی برای ادامه این مسیر داشت و تشنه کسب یک عنوان قهرمانی دیگه بود، ولی شرایط نامناسب بدنی و البته برنامه های درازمدت لیکرز که قصد جوانگرایی داشت، باعث شد تا این ستاره تکرار نشدنی بازنشستگی خود را اعلام کنه، کوبی که بیست سال در لیکرز بازی کرده بود، قصد نداشت به تیم دیگری ملحق شود و تا پایان به لس آنجلس وفادار ماند، او با کسب شصت امتیاز مقابل یوتا جاز، خداحافظی باشکوهی از میدان داشت و به دوران بازیگری خود پایان داد.
کوبی برایانت به رکورد مایکل جردن نرسید و یک عنوان قهرمانی کم آورد، ولی او تأثیرگذارترین بازیکن نسل خودش بود، ستاره ای که چیزی کمتر از مایکل نداشت، چهره ای که الگوی بسیاری از جوانهای امروز است، بدون شک یاد و خاطره بازیهای او، لحظات تلخ و شیرینی که داشته و عناوین قهرمانی که کسب کرده، همیشه در ذهن طرفدارانش باقی خواهد ماند، کوبی اسطوره لیکرز بود، قهرمان لس آنجلس