نمایشگاهی از ۹ تابلوی جدید از نقاش «پرفروش» گالریهای تهران جمعه شب، در گالری Roots & Culture شیکاگو افتتاح شد.
در مقدمه نمایشگاه، علی چیتساز یکی از «پسرهای بد» هنر نقاشی معرفی شده، به معنی هنرمندهایی که از نقاشی کشیدن لزوما قصدشان به وجود آوردن زیبایی نیست و هنجارهای اجتماعی و هنری و زیبایی شناختی را در هنرشان به چالش می طلبند ابائی ندارند که آثارشان گاهی حتی تماشاگر را منزجر کند.
علی چیت ساز تازه دارد در آمریکا مطرح می شود، ولی در ایران به خصوص در فضای هنری و در میان گالریروها و مجموعهداران ایرانی، هنرمند شناخته شدهای است و نشریات هنری تهران از او تحت عنوان نقاش «پرفروش» نام می بردند.
او که در رشته مدیریت بازرگانی تحصیل کرده، یک نقاش خودساخته و ناکارآزموده بود، ولی ۴ سال پیش، بعد از گرفتن یک «بورس» رقابتی از تهران به شیکاگو نقل مکان کرد برای تحصیل در هنرکده Art Institute of Chicago یکی از برجستهترین مدارس هنری آمریکا، و همشاگردی هنرآموزانی شد که ده سال و بیشتر از او کمسنتر بودند.
دو سال است که به نیویورک آمده و در بالاخانهای نزدیک نیویورک، در «جرسی سیتی» نقاشی میکشد. او در مصاحبه اختصاصی با بخش فارسی صدای آمریکا میگوید مهاجرت به آمریکا، موضوع و کیفیت نقاشی او را به کلی دگرگون کرد.
چیتساز میگوید: «موقعی که توی ایران شروع کردم به کار فروختن به طور مرتب، اولا که خیلی حس خوبی داشت. این که تو برای اولین بار پا میگذاری در آن جهان حرفهای هنر، خیلی لذتبخش است، ولی خیلی هم حساب کتاب دارد و مثلا دیگر اینجوری نیست که آدم هرچی دلش میخواهد بکشد. دیگر باید بدانی داری چیکار میکنی و برای چه مخاطبی نقاشی میکنی ...یک آنها که کارهایت جمع میکنند. چه انتظارهایی از تو دارند، از چه فرهنگی میآیند. منتهی مسئله این است که این ماجراجویی در ایران برای من تمام شد. موقعی که داشتم میآمدم آمریکا، بزرگترین سئوالام این بود که من این همه نمایشگاه موفق گذاشتهام و این همه هم آدمها کارهای من را دوست دارند و عدهای هم البته فحش میدهند .... ولی چرا از این جلوتر نمیرود؟»
چیتساز میگوید همیشه روی چهار پنج تابلو همزمان کار میکند و برای تمام کردن آنها یک تا دوماه وقت میگذارد. او میگوید: «یک پروسهی تخریب و سازندگی است. احتمال خطا در این ضرب قلم مو ها که اینجوری وحشتناک گذاشته می شوند، زیاد است و اگر خراب بشود، نمیشود همان موقع اصلاحاش کرد. باید خشک شود. پس کنار گذاشته میشود و کار روی تابلوی دیگر ادامه پیدا میکند تا روز بعد.»
در کارهای جدید چیتساز قلممو و رنگ حالت انفجاری دارند. جنبه اکسپرسیونیستی کارها، بیشتر توی چشم میخورد، نه در تصویرها، بلکه در چگونگی کارها، که پرکارتر و نقاشانهتر به نظر میرسند. او میگوید «این به خاطر تفاوت بین دو تا فرهنگ است. در ایران از قدیم نقاشی در واقع یک جور تصویرسازی بوده. من در ایران اصلا تحصیلات هنری نداشتم و تنها معلمهام همین کتابهای نقاشی بودند و تصاویر آنها. نقاشیهای خودم در مرز بین نقاشی و تصویرسازی بود. ولی در آمریکا موزههای فوقالعاده که اینجا هستُ. قبلا اگر کارهای نقاشهای گردنکلفت غربی را توی کتاب دیده بودم به اندازهی کوچک، حالا میرفتم جلوی یک نقاشی میایستادم که مثلا ۱۸ متر استُ، و ضربهی قلممو دارد هر کدام شش متر. بعد که بر میگشتم به استودیو، دیگر نمیتوانستم آن آدم قبلی باشم. این کارها روی من تاثیر گذاشته.»
آغاز کارش در آمریکا، شاید از شوق آزادی بیان نویافته، علی چیت ساز، نه تنها روش نقاشیاش را عوض کرد بلکه به موضوعهای دیگر پرداخت. اما ولی هنوز وصل بود به فضای فرهنگیای که از آن آمده بودُ و میخواست چیزی در باره خودش و تجربهاش در ایران به استادان و همشاگردیهای جدیدش و به تماشاگران جدیدش بگوید. خودش میگوید به کشیدن نقاشیهائی در باره رابطه قدرت و تصویر پرداخت.
چیتساز میگوید: «در کارهایی که در مدرسه میکشیدم، روی مفهوم قدرت کار میکردم و اینکه آدمهائی که در قدرت هستند و آدمهایی که در قدرت نیستند، از تصویر چگونه استفاده میکنند. آن که در قدرت است از راه پرچم پول و سکه قدرت خودش را تبیلغ میکند. آن کس که در قدرت نیست از طریق پلاکارد -- چیزی کشیده روی کاغذ زده بالای چوب دارد و اعتراض میکند، ولی هر دوی اینها دارند از تصویر استفاده میکنند و من هم در آن سری از کارهام خیلی درگیر این بودم که یک جورهائی به قول بعضی از دوستان، بنیان قدرت را قلقلک بدهم...
در نمایشگاه جدیدش در گالری Roots & Culture شیگاگو، چیتساز میخواهد خودش را از نو معرفی کند. او میگوید: چیزی که من واقعا در مدرسه انستیتوی هنری شیکاگو خیلی با آن درگیر بودم، این بود که در آمریکا نقاشها به نحوه استفادهی از رنگ و قلممو و بوم و جنبههای مادی اثر، خیلی اهمیت میدهند، در حالیکه در ایران کسی اصلا اهمیتی به این چیزها نمیداد. مثلا بوم از قبل آماده شده بود. اصلا بوم بد بود. ولی اصلا اهمیت نداشت. تصویری که ایجاد میکردی برای آدمها جالب بود. اما اینجا اصلا میآیند خیلی کارشناسی نگاه میکنند که تو مثلا به چه زخامت رنگ گذاشتی، هنر نقاش در این هاست. این بازی که با اینها میکند، برای استیل یا سبکی که دارد... تکنیکی که اختراع کرده. کارهای جدیدی که نمایش میدهم، آخرین تجربهی من در این چیزهاست. در ماتریال رنگ، در نحوهی قلمگذاری... قبل از این ممکن بود من بخواهم منویاتام را از روی دفورمه کردن صورت یک آدم به بینندهام انتقال بدهم ... دیگر اینکه صورت آن یارو چه شکلی... میدانی فقط آن دفورمههه مثلا.. اما نه مثلا ممکن است نقاشیهام خیلی ساده سوژه شان الان خیلی ساده است، مثلا یک منظره است یا خیابان... ولی اکسپرشن من حالا در غلظت رنگی است که میگذارم آن انرژیای که گذاشته شده که هر کدام از قلممو گذاشته بشوند کنار هم قرار بگیرندُ، این بیشتر دارم روی این کار میکنم.»
قبل از این نمایشگاه، چیتساز در آمریکا در چند نمایشگاه همراه با نقاشان خیابانیgraffiti برگزار کرد. میخواست در کنار نقاشان ساختارشکن کارش را نشان بدهد. نمایشگاه این ماه در شیکاگو اولین حضور جدی او در یک گالری نقاشی است. نقاشی که در ایران پرفروش شناخته میشد، در آمریکا ناشناخته است اما اگر کوششهای اوُ و گالریاش در شیکاگو و مجموعهدارانی که کارش را دنبال میکنند، به نتیجه برسدُ، گمنامی او به درازا نخواهد کشید.
در مقدمه نمایشگاه، علی چیتساز یکی از «پسرهای بد» هنر نقاشی معرفی شده، به معنی هنرمندهایی که از نقاشی کشیدن لزوما قصدشان به وجود آوردن زیبایی نیست و هنجارهای اجتماعی و هنری و زیبایی شناختی را در هنرشان به چالش می طلبند ابائی ندارند که آثارشان گاهی حتی تماشاگر را منزجر کند.
علی چیت ساز تازه دارد در آمریکا مطرح می شود، ولی در ایران به خصوص در فضای هنری و در میان گالریروها و مجموعهداران ایرانی، هنرمند شناخته شدهای است و نشریات هنری تهران از او تحت عنوان نقاش «پرفروش» نام می بردند.
او که در رشته مدیریت بازرگانی تحصیل کرده، یک نقاش خودساخته و ناکارآزموده بود، ولی ۴ سال پیش، بعد از گرفتن یک «بورس» رقابتی از تهران به شیکاگو نقل مکان کرد برای تحصیل در هنرکده Art Institute of Chicago یکی از برجستهترین مدارس هنری آمریکا، و همشاگردی هنرآموزانی شد که ده سال و بیشتر از او کمسنتر بودند.
دو سال است که به نیویورک آمده و در بالاخانهای نزدیک نیویورک، در «جرسی سیتی» نقاشی میکشد. او در مصاحبه اختصاصی با بخش فارسی صدای آمریکا میگوید مهاجرت به آمریکا، موضوع و کیفیت نقاشی او را به کلی دگرگون کرد.
چیتساز میگوید: «موقعی که توی ایران شروع کردم به کار فروختن به طور مرتب، اولا که خیلی حس خوبی داشت. این که تو برای اولین بار پا میگذاری در آن جهان حرفهای هنر، خیلی لذتبخش است، ولی خیلی هم حساب کتاب دارد و مثلا دیگر اینجوری نیست که آدم هرچی دلش میخواهد بکشد. دیگر باید بدانی داری چیکار میکنی و برای چه مخاطبی نقاشی میکنی ...یک آنها که کارهایت جمع میکنند. چه انتظارهایی از تو دارند، از چه فرهنگی میآیند. منتهی مسئله این است که این ماجراجویی در ایران برای من تمام شد. موقعی که داشتم میآمدم آمریکا، بزرگترین سئوالام این بود که من این همه نمایشگاه موفق گذاشتهام و این همه هم آدمها کارهای من را دوست دارند و عدهای هم البته فحش میدهند .... ولی چرا از این جلوتر نمیرود؟»
چیتساز میگوید همیشه روی چهار پنج تابلو همزمان کار میکند و برای تمام کردن آنها یک تا دوماه وقت میگذارد. او میگوید: «یک پروسهی تخریب و سازندگی است. احتمال خطا در این ضرب قلم مو ها که اینجوری وحشتناک گذاشته می شوند، زیاد است و اگر خراب بشود، نمیشود همان موقع اصلاحاش کرد. باید خشک شود. پس کنار گذاشته میشود و کار روی تابلوی دیگر ادامه پیدا میکند تا روز بعد.»
در کارهای جدید چیتساز قلممو و رنگ حالت انفجاری دارند. جنبه اکسپرسیونیستی کارها، بیشتر توی چشم میخورد، نه در تصویرها، بلکه در چگونگی کارها، که پرکارتر و نقاشانهتر به نظر میرسند. او میگوید «این به خاطر تفاوت بین دو تا فرهنگ است. در ایران از قدیم نقاشی در واقع یک جور تصویرسازی بوده. من در ایران اصلا تحصیلات هنری نداشتم و تنها معلمهام همین کتابهای نقاشی بودند و تصاویر آنها. نقاشیهای خودم در مرز بین نقاشی و تصویرسازی بود. ولی در آمریکا موزههای فوقالعاده که اینجا هستُ. قبلا اگر کارهای نقاشهای گردنکلفت غربی را توی کتاب دیده بودم به اندازهی کوچک، حالا میرفتم جلوی یک نقاشی میایستادم که مثلا ۱۸ متر استُ، و ضربهی قلممو دارد هر کدام شش متر. بعد که بر میگشتم به استودیو، دیگر نمیتوانستم آن آدم قبلی باشم. این کارها روی من تاثیر گذاشته.»
آغاز کارش در آمریکا، شاید از شوق آزادی بیان نویافته، علی چیت ساز، نه تنها روش نقاشیاش را عوض کرد بلکه به موضوعهای دیگر پرداخت. اما ولی هنوز وصل بود به فضای فرهنگیای که از آن آمده بودُ و میخواست چیزی در باره خودش و تجربهاش در ایران به استادان و همشاگردیهای جدیدش و به تماشاگران جدیدش بگوید. خودش میگوید به کشیدن نقاشیهائی در باره رابطه قدرت و تصویر پرداخت.
چیتساز میگوید: «در کارهایی که در مدرسه میکشیدم، روی مفهوم قدرت کار میکردم و اینکه آدمهائی که در قدرت هستند و آدمهایی که در قدرت نیستند، از تصویر چگونه استفاده میکنند. آن که در قدرت است از راه پرچم پول و سکه قدرت خودش را تبیلغ میکند. آن کس که در قدرت نیست از طریق پلاکارد -- چیزی کشیده روی کاغذ زده بالای چوب دارد و اعتراض میکند، ولی هر دوی اینها دارند از تصویر استفاده میکنند و من هم در آن سری از کارهام خیلی درگیر این بودم که یک جورهائی به قول بعضی از دوستان، بنیان قدرت را قلقلک بدهم...
در نمایشگاه جدیدش در گالری Roots & Culture شیگاگو، چیتساز میخواهد خودش را از نو معرفی کند. او میگوید: چیزی که من واقعا در مدرسه انستیتوی هنری شیکاگو خیلی با آن درگیر بودم، این بود که در آمریکا نقاشها به نحوه استفادهی از رنگ و قلممو و بوم و جنبههای مادی اثر، خیلی اهمیت میدهند، در حالیکه در ایران کسی اصلا اهمیتی به این چیزها نمیداد. مثلا بوم از قبل آماده شده بود. اصلا بوم بد بود. ولی اصلا اهمیت نداشت. تصویری که ایجاد میکردی برای آدمها جالب بود. اما اینجا اصلا میآیند خیلی کارشناسی نگاه میکنند که تو مثلا به چه زخامت رنگ گذاشتی، هنر نقاش در این هاست. این بازی که با اینها میکند، برای استیل یا سبکی که دارد... تکنیکی که اختراع کرده. کارهای جدیدی که نمایش میدهم، آخرین تجربهی من در این چیزهاست. در ماتریال رنگ، در نحوهی قلمگذاری... قبل از این ممکن بود من بخواهم منویاتام را از روی دفورمه کردن صورت یک آدم به بینندهام انتقال بدهم ... دیگر اینکه صورت آن یارو چه شکلی... میدانی فقط آن دفورمههه مثلا.. اما نه مثلا ممکن است نقاشیهام خیلی ساده سوژه شان الان خیلی ساده است، مثلا یک منظره است یا خیابان... ولی اکسپرشن من حالا در غلظت رنگی است که میگذارم آن انرژیای که گذاشته شده که هر کدام از قلممو گذاشته بشوند کنار هم قرار بگیرندُ، این بیشتر دارم روی این کار میکنم.»
قبل از این نمایشگاه، چیتساز در آمریکا در چند نمایشگاه همراه با نقاشان خیابانیgraffiti برگزار کرد. میخواست در کنار نقاشان ساختارشکن کارش را نشان بدهد. نمایشگاه این ماه در شیکاگو اولین حضور جدی او در یک گالری نقاشی است. نقاشی که در ایران پرفروش شناخته میشد، در آمریکا ناشناخته است اما اگر کوششهای اوُ و گالریاش در شیکاگو و مجموعهدارانی که کارش را دنبال میکنند، به نتیجه برسدُ، گمنامی او به درازا نخواهد کشید.