«زندگی در مرز»، فیلمی که بر اساس برنامه ریزی سازمان عفو بین الملل قرار است به همراه دو فیلم دیگر و با حضور برخی از نامداران سینمای آمریکا در اواخر ماه جاری میلادی در کاخ سفید به نمایش درآید، آخرین اثر شرکت «مژ فیلم» است که بهمن قبادی آن را تهیه کرده است. فیلمی هشت اپیزودی که هشت کودک آواره اهل کوبانی و شنگال، هر کدام یک اپیزود آن را نوشته و کارگردانی کردهاند.
زندگی در مرز، روایت داستان زندگی هشت کودکی است که پس از حمله پیکارجویان گروه داعش، از شهرهای خود آواره شده و در کمپهای مستقر در اقلیم کردستان عراق، اسکان داده شدهاند. در هر اپیزود، این کودکان پس از معرفی خود، از بیننده میخواهند که با دیدن فیلم کوتاهی، با فضای زندگی و یا روایت آنچه بر سر آنها آمده است آشنا شوند.
اگرچه بیننده میداند نام بهمن قبادی را در تیتراژ پایانی فیلم خواهد دید، اما اینجا نه با اثری که بازتاب دهنده نگاه هنری و خلاقانه قبادی که با کاری به لحاظ تکنیکی بسیار ساده مواجهیم که بیننده را به سرعت درگیر خود میکند. فضای کودکانه فیلم در تلفیق با تلخی روایت اصلی یا زمینهای این کودکان در فیلم مخاطب را درگیر رنجی میکند که درک آن و همذات پنداری ناخواسته بیننده با راویانش، هم فقدان تکنیک در فیلم را بیاهمیت میسازد و هم جلوه تازهای از نگاه قبادی به رسانه سینما را پیش چشمان ما میگذارد.
قبادی که در زمینه کار با کودکان در سینما صاحب تجربه است، این بار برای حفظ تنوع نگاه این کودکان و به دست دادن تجربیات تازه در هر اپیزود، از جمعی از دوستان فیلمسازش دعوت کرده است تا هر کدام در اپیزودهای مختلف کار مشاوره و راهنمایی این کودکان را برای ساخت فیلم بر عهده بگیرند. شاهو نعمتی، بیژن زمان پیرا، امید راست بین، حمید قوامی و محمد توری آرین فیلمسازانی هستند که در این فیلم به عنوان مشاور، در کنار کودکان فیلمساز ایستادهاند.
آنطور که قبادی میگوید، پس از دو ماه آموزشِ مفاهیم اولیه سینما و چگونگی کار با دوربین فیلمبرداری و ابزار صدا به کودکان کمپ پناهندگان، دست آخر هشت داستان از هشت کودک در مقام کارگردان به مرحله تولید رسید که حاصلش را در فیلم «زندگی در مرز» میبینیم.
این مستند ٧٨ دقیقهای، که مدیریت تولید آن را عباس غزالی از چهرههای سرشناس سینمای کردستان بر عهده داشته است، اگرچه بیش از هر چیز محصول سیاست و روایت جنگ است و از دل تجربه جنگ زده بودن خلق شده است، اما در نهایت دعوتی کودکانه برای دیدن دنیای فارغ از سیاست است. مخاطب، هر کس که باشد، چارهای جز همذات پنداری مستقیم با شخصیت های داستان ندارد. ناچاری که نتیجه روایت حقیقی زندگی کودکانی است که خیلی زود بزرگ شدهاند و تجربههای تلخی که به آنها تحمیل شده است، بیننده را درگیر خود میسازد.
هرچند ژانر سینمای کودک در جهان امروز بر اساس معیارهای بهروز شده هنری و خواستگاه روحی- فکری کودکان تعریف شده و با روند رو به جلوی تغییر زندگی نسلها پیش میرود، اما نقد ساختاری و محتوایی مستند زندگی در مرز متناسب با استانداردهای مستندسازی از دنیای کودکان و یا حتی دنیای جنگ، احتمالا نقدی درست نخواهد بود. تفاوت جنس سینمایی مستند «زندگی در مرز» با دیگر فیلم های تولید شده ژانر کودک حتی در جغرافیایی چون خاورمیانه، «جنس داستان، راوی و عدم قطعیت در نتیجه گیری از سوی مخاطب» است.
اگرچه همچون کارهای پیشین بهمن قبادی، المانهای مرز، کودک، جغرافیای کردستان، شعر، آواز و رقص نیز در این مستند به وضوح حس میشود، اما قبادی و همکارانش در هدایت فنی کودکان در بهره گیری از ابزار سینما، خود به نوعی گرفتار فضا شدهاند. قبادی پیشتر در سینمایی کردن داستانهایش، فضا و پیرامون را به گونهای میچید تا شعری بومی را به زبان سینما و در چارچوبی جهانی ارائه دهد، اما این بار او نیز همچون مخاطبانش تنها شنونده شعری سیاه از توصیفِ حقیقتی تلخ است که شاعرانش، کودکان همان جغرافیا هستند.
مسخ شدن قبادی و تیم همکارانش در روایتی که کودکان ارائه میدهند به وضوح قابل مشاهده است، چنانکه گویی آگاهانه از تصحیح خطاهای تکنیکی کودکان در کادر بندی، زاویه دوربین، میزانسن و حتی روایت داستان بازمانده و کودکان فیلمساز را در حین ساختِ زندگیشان با ابزار سینما رها کردهاند.
همکاران قبادی در مقام معلم سینمایی کودکان، فصل آخر روایت زندگی نا آرام این کودکان را، در مرحله ساخت فیلم، به تمامی به خودشان سپردهاند و نتیجه این همراهی درست مستندی شده است که مخاطب را با جنگ و آثار به جا مانده آن بر روح و احساس کودکان تنها میگذارد.
آقای قبادی میگوید پس از آموزش کودکان کمپ توسط او و همکارانش، بیست دوربین فیلمبرداری به آنها داده شد تا پس از جنگ، پایان آوارهگی و بازگشت به خانههایشان، این کودکان نخستین تصویرگران آبادانی شهرهای خود شوند؛ کودکانی که شاید در آینده، خود به خبرنگاران و فیلمسازان جنگ بدل شوند.
نگاهی کوتاه به هشت اپیزود
عشق شنگال
اپیزود اول را هازم خوردیده، ۱۳ ساله از شنگال، با مشاوره محمد توری آرین کارگردانی کرده است. شروع فیلم با پلاتو بیرهات، نوجوان قهرمان داستان آغاز میشود که دوربین را چند بار به اشباه سر و ته میکارد تا سطح انتظار بیننده را از دیدن فیلمی با ساختار قوی به لحاظ فرم پایین آورد. اگرچه همین اشتباهِ عمدی، خود فضایی انتزاعی از جنس فیلمهای نئورئال ایتالیا در اواخر دهه ۴۰ میلادی ایجاد میکند تا بیننده با ذهنیتی نوستالژیک، مشتاق دنبال کردن ادامه داستان شود.
تکنیک دیگر هازم، کارگردان نوجوان در فیلمش در سکانس نخست رخ میدهد. صدای گلولهها در پس زمینه تصویر بیرهات گویی از ذهن مشوش وی خبر میدهد، اما با از خواب پریدن دختر بچهای، سونیا خواهر بیرهات، در سکانس بعدی متوجه میشویم صدا چند گام جلوتر از تصویر آمده است و هدف آن، کمک به بیننده برای درک فضای ذهنی و دنیای شخصیتهای های فیلم است.
یکی از معناگراترین بخشهای فیلم، شکار سایه هواپیمای جنگی در گودال آب و به دام انداختن آن توسط بیرهات در یک قوطی کوچک است، هواپیمای جنگی که صدایش، کابوس ذهنی سونیاست. خلاقیتی کودکانه که در فرم گرایی فیلمهای کوتاه ایرانی زیاد دیده میشود.
دکتر کمپ به بیرهات میگوید که سونیا مریض است و به خاطر سن کم هر دوی آنها، او نمیتواند چیزی در مورد مریضی به آنها بگوید. اما بیرهات و سونیا بزرگتری ندارند چون در دست داعش اسیرند. در سکانس پایانی فیلم، بیرهات در مونولوگی به بیننده فیلم میگوید وقتی سونیا در اسارت داعش بوده، با او کاری کردهاند که از گفتنش شرم دارد. با توجه به ساختار فرهنگی منطقه و با نگرشی عمیقتر به مونولوگ پایانی، گویی بیرهات از مرز غیرت و تعصب کور عبور، و حتی دیگر به انتقام خواهی خواهر و دیگر اعضای خانوادهاش نمیاندیشد و آنچه که دغدغه اصلی است، درمان بیماری سونیا است. وجود نوعی بلوغ و منطق در اندیشه کودک، تغییری که میتواند محصول آن شرایط سخت باشد.
در جستجوی حقیقت
اپیزود دوم به کارگردانی بَسمه سلیمان و راهنمایی بیژن زمان پیرا، مستندی گزارش محور است. فیلم کوتاه بَسمه سلیمان با اجرای خودش، به شیوهای پشت صحنهای آغاز میشود. تلاش بَسمه برای بازکردن سه پایه دوربین با یک دست، اِلمان جریحه دار کردن احساس بیننده نیست. بسمه یک دستش را در جنگ از دست داده، اما وی با اشارهای گذرا، آن را از موضوعیت خارج و برای اثبات گفتههای ابتدای فیلمش در مورد سرگذشت تلخی که بر آنها رفته است، به ساکنان کمپ رجوع کرده و به دنبال یافتن روایتی دست اول از روایانی است که فاجعه را شخصا تجربه کردهاند.
نان و ماست
اپیزود سوم به کارگردانی سامی حسین سلیمان و راهنمایی شاهو نعمتی، فیلمی داستان محور است. سامی ۱۴ ساله از شنگال، در روایت داستان زندگیش، بر مریضی پدر، استیصال مادر و اسارت خواهرش تمرکز میکند. سامی زیر سایه افسردگی حاکم بر فضای خانواده، نقطه اشتراک داخل چادر محل زندگیشان را تنها نان و ماستِ سرِ سفره میداند. تنها عاملی که خانواده را به هم پیوند میدهد. سکوت حاکم بر فضای چادر را تنها صدا و تصویر تلویزیونی میشکند که کارگردان کوچک، از آن به عنوان ابزاری در رساندن پیام به مخاطب بهره میگیرد. پایان بی نتیجه داستان، گویی ادامه روند فضای ناآرام حاکم بر ذهن سامی است.
فیلم ما بهتر است
اپیزود چهارم به کارگردانی روناهی عزالدین و راهنمایی شاهو نعمتی، فیلمی فرمگرا با بیانی سهل و ممتنع است. روناهی چهارده ساله از کوبانی با کلاه لبه دار و شال دور گردنش، ظاهری هنری از خود نمایش میدهد تا شاید ذهن بیننده را آماده دیدن اثری هنری کند. اثری کوتاه که با دعوت بچههای کمپ به دیدن فیلم تک تیرانداز آمریکایی ساخته کلینت ایستوود آغاز میشود. اما بچهها صحنهها و جنگ حقیقی بیرون از چادر را به تصاویر جنگی روی پرده کوچک سینما ترجیح داده و چادر را ترک میکنند. جمع شدن بچههای کمپ، بالای تپه برای دیدن فیلمی حقیقی بر روی پردهای عریض به وسعت ویرانی شهر است، در حالی که تنها آرزوی آنها مصون ماندن خانههایشان از آتش جنگ است. تدوین یکدست و منطقی فیلم، در باورپذیر کردن داستان روناهی به بیننده بی تاثیر نیست.
چشمان پدر
اپیزود پنجم به کارگردانی دیار عمر و راهنمایی شاهو نعمتی، فیلمی ساده و رئال با روایت داستانی سرراست است. گویی شاهو باورِ روبِر برسون را که هنر، نه از راه افزودن، بلکه کم کردن شکل میگیرد، به دیار آموخته است. دیار در پلاتوی فیلم با چهرهای سوخته ظاهر میشود و همان لحظه اول، با بیان این که حالش خوب است، بیننده را دلداری میدهد تا نگران او نباشد. داستان فیلم دیار، تلاش وی برای یافتن عینکی برای پدرش است که تمام بدنش به دلیل سوختگیهای ناشی از جنگ باندپیچی شده است.
پدر دیار دنیا را تار میبیند و حتی عینک رِیبَنِ دکتر کمپ نیز مشکل کم بینی چشم او را حل نمیکند. کارگردان جوان در نقش دیار، چشم بینای ماجراست و زخم های عمیق پیرامون او، بیننده را از همذات پنداری با حال وی غریبه میکند. دیار دست آخر برای یک چشم پدر، شیشه عینکی بدون فریم مییابد. فیلم به وضوح میگوید، در این جنس زندگی، ستونها و چارچوبها معنای کارکردی خود را از دست دادهاند.
آسمان و دارو
اپیزود ششم به کارگردانی دلوفان کِخا و راهنمایی امید راست بین، محتوایی متفاوت از اپیزودهای دیگر دارد. آنطور که از نام فیلم پیداست، آسمان، اِلمانی مهم در این فیلم است. در این فیلم، درماندگی و ناامیدی ملموسی نسبت به حل مشکلات حس میشود. آنجا که چشمهای طلب یاری رو به آسمان است. آسمان در این فیلم، گاه در قالب هواپیماهای غربی در نقش ناجی و گاه در قالب نیرویی ماورایی ایفای نقش میکند. تغییرات ناگهانی جنس صدا در تغییر سکانسها، سبب اصلی آشفتگی ذهن بیننده در دنبال کردن فیلم است.
در مسیر سرزمین
اپیزود هفتم به کارگردانی محمود احمد ۱۳ ساله و راهنمایی شاهو نعمتی، تداعی کننده فیلم معروف «رُم شهر بی دفاع» است. محمود، پس از آزادسازی شهر کوبانی به همراه خواهرش به آنجا میروند تا اعضای خانواده خود را پیدا کنند. تصاویر ثابت تک فریمی از ویرانههای شهر، نقش کارگردان را در فیلم برجسته میکند. این تصاویر در کنار تصاویری از صحنههای قدم زدن در شهری ویران، فضایی ایجاد میکند که بعید است بیننده با شناختی که به مدد رسانهها از کوبانی پیدا کرده، قبل از پایان، فیلم را رها کند.
فیلم به جنگ و عواقب ویرانگر آن میپردازد. خواهر محمود، عروسکش را در کنارجسد پدر، در ویرانه خانهشان مییابد. اما نقطه پایان وعطف داستان، نه به خاک سپردن پدر، بلکه عروسکی است که در ذهن خواهر محمود، دیگر جان ندارد.
جستجوی کوهستان
اپیزود هشتم به کارگردانی ظهور سعید ۱۲ ساله و راهنمایی حمید قوامی، در همان فرم فیلمهای کوتاه متاثر و برگرفته از نوع نگاه قبادی به موسیقی و جامعه در فیلمهای پیشین است. داستان روایتی ساده دارد. کاک غریب، آهنگساز محلی در جستجوی یافتن خواننده برای اجرای اثری است که خود برای شنگال ساخته است. او سرانجام با پرس و جو، به دختر بچهای به نام ظهور، که همگان صدایش را میستایند، میرسد. البته او دیر رسیده است چرا که ظهور پس از کشته شدن پدرش توسط داعش، دیگر نمیخواند و اصرار غریب بینتیجه میماند.
گفتنی است که فیلم مستند زندگی در مرز، هنوز به صورت عمومی پخش نشده است و تنها یک بار و به صورت اختصاصی در کانال تلویزیونی ان.اچ.کی (NHK) ژاپن در یک برنامه ویژه به نمایش درآمد. البته تور جشنوارهای این فیلم به زودی آغاز خواهد شد و تاکنون، مستند زندگی در مرز، در بخشهای مختلف جشنوارههای بین المللی فیلم تورنتو، پوسان کره جنوبی و فیلمیکس ژاپن پذیرفته شده است.