بزرگداشت بیژن نجدی نویسنده مجموعه داستان: «یوزپلنگانی که با من دویده اند» و برنده چندین جایزه ادبی از جمله جایزه قلم زرین گردون، از سوی دوستدارانش در آکادمی هنر در تهران برگزار می شود. این بزرگداشت به بهانه فرارسیدن زادروز تولدش در ۲۴ آبان خواهد بود. نجدی اگر زنده بود هفتاد ساله می شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، در این مراسم مرتضی پورحاجی درباره «میزان دخالت بلاغت شعری بر روایتشناسی داستان»، علیرضا سیف الدینی درباره «درنگ بوتیقایی به قصههای بیژن نجدی» و لیلا صادقی درباره «عناصر جهانهای متنی در داستان بیژن نجدی» سخنرانی میکنند.
از دیگر برنامه های این مراسم سخنرانی یوحنا نجدی پسر زندهیاد نجدی و همچنین رونمایی از عکس های منتشر نشده این نویسنده است.
بیژن نجدی زاده شهرستان خاش استان سیستان و بلوچستان پس از پایان تحصیلاتش در رشته کارشناسی ارشد رشته ریاضیات به تدریس در دبیرستانهای لاهیجان مشغول بود.
بیژن نجدی نویسنده ای برخوردار از خلاقیتی شاعرانه به دلایل بسیار از جمله محدودیت فضای فرهنگی و هنری شهرستان ها آنچنان که شایسته بود نتوانست ازچنبره ناشناختگی رهیده و آثارش را بسیار زودتر به چاپ رساند. خودش اما گفته بود، یکبار پیش از انقلاب نوشته هایش را در کیف گذاشته با اتوبوس راهی تهران شده بود تا ناشری برای آثارش بیابد، وسط راه در اتوبوس پشیمان شد و بی آن که با ناشری حرف بزند راه برگشت به لاهیجان را در پیش گرفت چون احساس می کرد آثارش هنوز خام و نیاز پرورش بیشتر است.این تاخیر بیش از پانزده سال طول کشید.
از این رو تنها اثر بیژن نجدی که در زمان حیاتش به چاپ رسید، همین مجموعه «یوزپلنگانی که با من دویده اند» بود. در نبود او، همسرش کار ویرایش و انتشار دیگر آثارش را برعهده گرفت که تاکنون چندین مجموعه شعر و داستان را شامل می شود.
فرای ساختار شاعرانه داستانها، چینش واژه ها و جملات برای پیشبرد فضایی غیر متعارف از داستان در آثارش، فرسودگی آرام عمر آدمهای ساکن شهرها را به خوبی در آثارش منعکس کرده است.
او بعدها در گفتگویی خود و نسلش را شبیه نسل رو به انقراض یوزپلنگانی دانسته بود که بی سروصدا در حال نابودی اند بی آن که فریادرسی داشته باشند.
بیژن نجدی شاید نماد صادقانه هنرمندان و نویسندگان شهرستانهای ایران باشد که سرشار از قریحه و خلاقیت اند؛ اما به دلیل تمرکز امکانات در تهران که همواره نیز در تملک نانوشته و ذهنی گروهی ست، نتوانست به موقع بدرخشد.
__
این نیز یکی از اشعار بیژن نجدی:
نيمی از سنگها ، صخره ها ، کوهستان را گذاشته ام
با دره هايش ، پياله های شير
به خاطر پسرم
نيم دگر کوهستان ، وقف باران است .
دريائی آبی و آرام را با فانوس روشن دريائی
می بخشم به همسرم.
شب های دريا را
بی آرام ، بی آبی
با دلشوره های فانوس دريائی
به دوستان دوران سربازی که حالا پير شده اند.
رودخانه که می گذرد زير پل
مال تو
دختر پوست کشيده من بر استخوان بلور
که آب، پيراهنت شود تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کوير بدهيد، شش دانگ
به دانه های شن، زير آفتاب.
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسيقی
که ريخته ام در شيشه های گلاب و گذاشته ام
روی رف
يک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به " نی" بدهيد.
و می بخشم به پرندگان
رنگها، کاشی ها، گنبدها
به يوزپلنگانی که با من دويده اند
غار و قنديل های آهک و تنهائی
و بوی باغچه را
به فصل هايی که می آيند
بعد از من