لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ ایران ۱۷:۵۹

آندال ایزدبانوی شعر هندوستان


آندال ایزدبانوی شعر هندوستان
آندال ایزدبانوی شعر هندوستان

این روزها آغاز جشن ها و آیین های زادروز آندال، ایزدبانوی شعر هندوستان است که زنان و دختران ایالتهای جنوبی بویژه تامیل نادو این آیین ها را با شکوه تمام برگزار می کنند. آندال گرچه نخستین زن شاعر هند نیست؛ اما کهن ترین بانوی شعر است که میراث فرهنگی اش تاکنون برجای مانده است.

ویشنوسیتا، معروف به آندال، زاده تامیل نادوی هند ایزدبانوی شعر این سرزمین بشمار می آید. ویشنوسیتا از کودکی چنین باورداشته که از گل پونه زاده شده، از این رو، در همه عمر همواره حلقه های گل پونه را به گردن داشت. به باور هندوان جنوب هند، ویشنوسیتا یا آندال یکی از 12 تن امشاسپندان یا مقدسان درگاه ویشنو خدای بزرگ هند و تنها زن این حلقه نزدیکان ویشنو است که شعر زندگی اش بود. گفته می شود آندال چهره انسانی پارواتی همسر ویشنو است که بار دیگر بر زمین تجسم یافت تا پیروانش را بر زمین یاری دهد.

آندال که در ماه آدی تقویم هندوان و در میانه تابستان زاده شده، بشارت دهنده سرزندگی و شادابی زیبایی طبیعت است؛ از این رو پیروان آیین هندو، بویژه در ایالت تامیل نادو جشنها و آیین های پنج روزه زایش او را با شکوه تمام برگزار می کنند. زنان و دختران هندو هرساله با اهدای سیصدهزار گردن آویزهای ساخته شده از گلهای تابستانی به ویژه گل پونه به درگاه این ایزدبانوی بزرگ هند، او را ستایش می کنند. در پایان جشنهای پنج روزه، راهبان هندو گردن آویزهای گل را به نیایشگران باز می گردانند تا گلها را که نمادی از زیبایی طبیعت است، به خانه برند تا زیبایی در خانه شان پایدار ماند.

آندال که در سده دهم میلادی زاده شده آثار ادبی بسیاری از خود برجای گذاشته که این میراث فرهنگی گنجینه ادبی سرزمینش را ژرفا بخشیده است. شعرهای آندال که در ستایش عشق و شوریدگی به ویشنوست، نمادی آشکار از روحیات و عواطف زنانه ای ست که انجمن خدایان را به مثابه میهمانان جشن عروسی خود گرفته است.

آندال در یکی از چکامه هایش با نام «آه ای دوست من رویای یک رویا را داشتم» آورده است:

«آیین زناشویی برای فردا مهیا شده بود

مرد! شیر مادهاوا، ورزای جوانی که آنها او را خدای شادمانی می خواندند به تالار عروسی گام نهاد که با نخلهای گرانبها آذین شده بود.

آه ای دوست! من رویا یک رویا را داشتم!

همگی خدایان در تالار گردآمده بودند ایندریا هم بود.

با اندیشه هایی نیک در سرشان/ هنگام که پیراهنی تحسین برانگیز بر من پوشاندند.

و نیرویی درونی که نام ایزدبانویی ست که با اهدای گردن آویز عروسی مرا ستایش کرد.

آه ای دوست! من رویا یک رویا را داشتم

صدای طبل و سرنا می آمد که خدای من، عاشق من، سنگین گام بسویم آمد و مرا به آغوش کشید.»

XS
SM
MD
LG