١٨ تير
لطفا من يك جوان ٢١ ساله هستم ميخواهم از ١٨ تير سال پيش مطلبی بنويسم.
من در ١٨ تير سال ١٣٨١ از ساعت٣:٣٠ در محل تظاهرات حضور داشتم البته هنوز سر و صدايی نميومد و مردم فقط در خيابانها به اينطرف آنطرف می رفتن.
بعضی ها جلوی دانشگاه ايستاده بودن (آنطرف خيابان) و منتظر شروع تظاهرات بودن. من هم جلوی دكه ايستاده و روزنامه های كيهان و اطلاعات را می خواندم. هيچ كدام چيزی در مورد ١٨ تير ننوشته بودن اما روزنامه حيات نو يه چيزايی نوشته بود. ساعت حدود ۵:٣٠ بود كه صدای مردم بلند شد.
ای ايران ای مرز پرگوهر ای خاكت سر چشمه هنر
يكجور احساس غرور به من دست ميده در پياده رو پاها رو زمين ميكوبيم واين شعر و سرود ملی رو ميخونيم
ناگهان صدای يك برادر حزب الله آهنگ شعر و عوض كرد و داد ميزد نزار ببره بالا برو بگيرش. وقتی برگشتم ديدم يه پرچمی زرد رنگ رو دو نفر نگه داشتن و يكی هم فيلم برداری ميكرد. فيلم بردار فرار كرد و مردم تشويقش كردن اما اون دو نفر رو به باد كتك گرفتن وسوار ماشين كردن.
من اولين بار بود كه در تظاهرات شركت داشتم وقتی يك بسيجی رو كه ديدم به يه پيرزن فحش ميده و مردم نگاش ميكردن حسابی عصبی شدم می خواستم بزنم تو گوشش. خودمو بزور كنترل كردم پير زن ميگفت خودمون خراب كرديم خودمون درستش ميكونيم. شعار جالبی بود
آنور خيابان نيروی انتظامی مردم را ارشاد ميكرد سردار طلايی پشت بلند گو مردم رو به آرامش دعوت ميكرد اما كسی گوش شنوا نداشت سربازان ضد شورش كه اصلا يك كلمه فارسی بلد نبودن همه عرب و افغان بودن
پير زنی داد ميزد و ميگفت بچه ها رو نزنين يكی داد زد گفت اينا كه ايرانی نيستن من كه كلم داغ كرده بود گيج شده بودم در همين حين جوانی رو ديدم كه صورتی خونين داشت ودستش رو بالا برده بود از دستش خون ميچكيد بی اختيار ياد جوانی افتادم كه تلويزيون ايران در ايام دهه فجر(دهه خون) اونو هر سال پخش ميكرد عجب شباهتی
خ-وليعصر ساعت9 شب هوا تاريك شده بود خ-وليعصر به دليل شيبی كه داشت تا آخر خيابان ديده ميشد و تا چشم كار ميكرد مردم آزادی خواه ايران بودند
شعارها: ملت چرا نشستين ايران شده فلسطين---آزادی انديشه با ريش و پشم نميشه--- خامنه ای حيا كن سلطنت و رها كن و.....
به خاطر ترافيك من در ميدان فردوسی پياده شدم و تا م- امام حسين پياده رفتم گروهی كه به سمت ميدان امام حسين ميرفتن فرياد توپ تانگ بسيجی ديگر اثر ندارد ميدادن من رفتم داخل گروه وشعار ميدادم در حال شعار دادن بوديم كه سپاهی های موفت خور از پشت سر به ما حمله كردن و ما هم هر كدام به سويی فرار كرديم من درآن تظاهرات يك لنگه از كفشمرو گم كردم و تا افسريه با يك لنگه كفش رفتم
از اين كه اين مطالب رو خوندين ممنونم
دو خواهش قابل اجرا دارم
از كسانی كه اين مطلب رو در سايت ميخوانند
الف- به كسانی كه ميشناسند اين مطالب رو ارسال كنن
ب- در تظاهرات امسال حضور فعالانه داشته باشند وتماشاگر نباشن