وِين. اس. اسميث از مرکز سياست های بين المللی گفته بود که يک اصل ابتدايی جنگ اين است که نيرويی که حمله می کند، به لحاظ نفرات، برتر و بيشتر از نيرويی باشد که دفاع می کند.
وقتی تاريخ جنگ های اخير را نگاه می کنيم، اگر به جنگ مکزيک و آمريکا در سال ۱۸۴۶ بازگرديم، می بينيم قوای آمريکا که در موضع عمليات تهاجمی حمله می کرد و اغلب شمار نيروهايش کمتر از مکزيک بود، دو سال بعد پيروز از اين جنگ بيرون آمد.
در جنگ اول خليج فارس، چيزی حدود ۵۰۰۰۰۰ قوای ائتلاف در مقابل ۹۰۰۰۰ قوای عراقی قرار داشت. در مقطع حمله نهايی و تعيين کننده در جنگ جهانی دوم موسوم به "روز D " ۱۷۶۰۰۰ نيروی متفقين در سواحل آلمان نازی پياده شدند؛ البته در روز های نخست حمله بزرگ، يک سوم اين نيرو پياده و مستقر شده بود و تعداد آنها کمتر از لشگر هفتم آلمان بود.
جنگ های بين اسرائيل و اعراب نشان می دهد که اين پديده خاص ايالات متحده نيست. برتری نظامی، چيزی بيشتر از تعداد است و می تواند نتيجه آموزش بهتر، نسبت نيرو به فضايی که اشغال می کند، نقشه جنگی، رهبری يا فناوری باشد.
اين نظر آقای اسميث که چون پرزيدنت بوش و مشاورين ارشدش هرگز در ميدان نبرد نبوده اند، بايد رهبری جنگ را بعهده ژنرال ها بگذارند، نقض اساسی ترين اصل در جنگ است: جنگ هميشه يک عمل سياسی است و به همين دليل بايد توسط دولت رهبری شود؛ اين اصل، از کارل فون کلازويتس، نظريه پرداز بزرگ جنگ است.
شايد آقای اسميث فکر می کند آبراهام لينکلن و فرانکلين روزولت نيز بايد از هدايت جنگ هايی که پيروزمندانه جلو بردند عقب می کشيدند، زيرا هيچکدام به اندازه کافی تجربه رزمی نداشتند.
کِلی اريکسون، واشنگتن پست، ۱۰ آوريل ۲۰۰۳