روز دهم ماه اوت سال ۲۰۰۲ ميلادی است. فردا يازدهْ ماهِ تمام است که از وقوع حمله های تروريستی به شهر های نيويورک و واشنگتن ميگذرد. برای گذراندن تعطيلات و ديدن محّل خالی برجهای دو قلوی مرکز تجارت جهانی به نيويورک آمده ام؛ پس از يکساعتْ سرگشتگي، اتومبيلم را با سختی هر چه تمامتر در گوشه ای از يک خيابان پر درخت و زيبای رو به سازمان ملل نگه ميدارم، از آن بيرون ميايم و به نرده پلِ کوچَکی که سمت راستِ من قرار دارد؛ تکيه ميزنم. رودخانه «هادسن» که از ميان شهر نيويورک ميگذرد، و در آن دور دورها، قامت مجّسمه مشهور آزادی را که زنی است خوش تراش، به آغوش کشيده است؛ از زير نگاه من ميگذرد. به مجسّمه آزادی نگاه ميکنم و پوشش نازکی که بر تن دارد و از خود ميپرسم چگونه تروريستها، در سرزمين آزادی ـ آمريکا ـ انديشيدند که با کوباندن دو هواپيمای پر از انسان بيگناه به ساختمان های بلند و عظيمِ مرکز تجارت جهاني، ميتوان آزادی را از مردم اين سرزمين گرفت؟ آزادی و دموکراسی را؟
در فکر مجسّمه آزادی هستم که ميبينم در پارک کوچَک سمت راست خيابان، برو و بيای ديگری است. سر و گوشی آب ميدهم و ميبينم که قرار است پس فردا، يک برنامه رقص در آن محّل برای مردم اجرا شود. حيفم ميايد که از اين شهر و يکپارچگی مردم آن در باز سازی روانی اين جامعه برايتان نگويم. از جنب و جوشی که آن را در همه جا ميتوان ديد؛ در شلوغی ها و شکوه و جلال خيابان پنجم (فيفت آوِنيو) که در دنيا شهرت دارد، از ورودی و راهروهای زيبای هتل پلازا که نبش خيابان پنجم و قسمت جنوبی پارک معروف نيويورک موسوم به سِنترال پارک واقع است و کمی دورتر، از درشکه دو اسبه زيبائی که آدم را بياد داستانهای زندگی در قرون گذشته مياندازد و درشکه چی ای که منتظر است تا مسافرين خود را در خيابانهای شلوغ واز لابلای اتومبيل ها بگذراند. از راهروهای زير زمينی و بسيار زيبای ايستگاه مرکزی قطار در وسط مانهاتان، از پل کوچَک روی خيابان مقابل سازمان ملل که تا چَشم کار ميکند؛ ميتوان هم آبِ آبی را ديد و هم ساختمان سازمان ملل را، و بالًاخره از صدها کنسرت کوچَک و بزرگ خيابان برادوی گرفته تا آنها که در پارکها يا راهروهای زير زمينی متروی نيويورک بر گزار ميشود و مردم را بتماشای خود ميکشاند.
سخن از اين همه گوناگونی را نميتوان در تنها چند گزارش آورد امّا کوشش خواهم کرد در هفت روز آينده، ديدنيهای هم زيبا و هم شايد غم انگيز اين شهر را بدلتان بنشانم. ياد جنب و جوش برنامه ريزی رقص در پارکِ کنار خيابان ميافتم و ميخواهم ببينم پس فردا در پارک محّله چه خبر است و تلاش اين مردم، پس از حمله های تروريستی در چيست؟ و برای چيست؟
پس فردا با هم بسراغ نُخستينِ آن خواهيم رفت: به سراغ «رقص در خيابانها» در پارک زيبای سمت راست خيابان