آتش زير خاکستر فوتبال ايران- ليگ برتر و مربيان آن
فوتبال ايران روزهای حساسی را پشت سر ميگذارد، پيش از مسابقه حساس ايران و کره جنوبی و شهر آورد و يا دربی شصت و ششم، بين دو تيم بزرگ استقلال و پرسپوليس، آنچه بيش از هر چيز دغدغه تيمها و تيم داران فوتبال ايران است ليگ برتر و ادامه بازيهای ليگ هفتم است.
با شناختی که از گذشته فوتبال ايران داريم و بنا بر سوابق آتش زير خاکستر برگزاری نامنظم مسابقههای ليگ برتر و به تعويق افتادن بازيها به دليل واهی، مسابقه تدارکاتی گذشته تيم ملی ايران با چين پيش از ديدار با سنگاپور در چارچوب مسابقات جام ملتهای آسيا، به زعم بيشتر کارشناسان فوتبال ايران، بيانگر آن است که برخی جريانهای حاکم بر فوتبال درصدد بهره بردن از اين آشفته بازار هستند.
مقالهای در ارتباط با مربيگری از سوی يکی از همين کارشناسان سيد علی پور حسينی به طور گذرا خبر از هرج و مرج حاکم بر فوتبال ميدهد .
اين مقاله به نوعی ادامه مقاله در مورد افشين قطبی است که پيشتر برای استفاده علاقمندان در تارنمای ورزشی صدای آمريکا قرار گرفت. نگاهی است به شرايط مربيان جوان و جويای نام و ديگران که در صدد بازپس گيری هدايت تيمها هستند. اين مقاله پيش از ورود مربی جديد تيم پرسپوليس وينگادای پرتغالی تنظيم شده است.
از دوستداران فوتبال ملی و ليگ برتر و کارشناسان و محققان ورزش درخواست ميکنيم، که نظرات و مقالات خود را به آدرس الکترونيکی زير ارسال دارند:
varzesh@voanews.com
با دريافت نظرات شما، در صورت داشتن نظری متفاوت، امکان به بحث گذاشتن دلايل و مستندات شما عزيزان ميسر شود. در ادامه يادآور ميشوم که وب سايت شبکه خبری فارسی صدای آمريکا ؛ تعديل؛ تشريح و تنظيم مقالات را حق قانونی خود می داند. و نظرات و مقالات ارسالی از منظر گروه ورزش صدای آمريکا نمی باشد.
نيمفصل دوم ليگ هشتم و آشفته بازار مربيان
بدعت افشين قطبی در عقد قرارداد ۶۰۰ ميليون تومانی در فصل گذشته و دريافت بخش قابل توجهی از قرارداد بيش از يک ميليارد تومانی در فصل جاری، تغييری عمده در نوع استخدام مربيان ايرانی و دستمزد آنان به وجود آورد. هرچند قطبی نتوانست به اهميت جايگاهی پی ببرد که به دست آورده بود تا از فرصت فراهم شده استفاده کند (اين موضوع را در مقاله : رفتن قطبی، نقطه پايان بر عصری که آغاز نشد! به تفصيل مورد بررسی قرار داديم) اما اثرات و پيامدهای حضور او در فوتبال ايران، خصوصا در زمينه استخدام مربيان، قابل توجه است. در ليگهای گذشته تعداد مربيان ايرانی انگشت شمار بود، ولی اينک، مربيان خارجی شاغل در ليگ بيش از يکی دونفر نيست که اين امر نيز پيامد مبلغ قرارداد قطبی است که منجر به بالا رفتن دستمزد مربيان ايرانی شد. اما آنچه در حال حاضر بيش از هرچيز ديگر در اين زمينه جلب توجه ميکند
حضور مربيان نه چندان امتحان پس داده مانند: حسين عبدی، مرتضی برگیزر، هادی برگیزر، علی اصغر جهانداری، اميرحسين پيروانی، حسين چرخابی، رضا احدی، داود مهابادی، سيد علی افتخاری، محمد عباسی، رضا فروزانی و افشين پيروانی در کنار مربيان هميشه شاغل (از قبيل: ياوری – ذوالفقارنسب – کاظمی – ميثاقيان – کريمی و ...) در تيمهای ليگ برتر است. بيمناسبت نيست که برخی موارد را با دقت بيشتری مورد توجه قرار دهيم:
پرسپوليس: پس از عزيمت افشين قطبی از ايران سکان مربيگری تيم پرسپوليس در دستان افشين پيروانی قرار گرفت تا اولين گامهای مربيگری عملی خود را در اين تيم بزرگ تجربه کند. بیشک روال مربيگری پيروانی در سطح دنيا بینظير است. او که کار خود را به عنوان مربی تيم ملی در کنار امير قعهنويی آغاز کرد، اينک همراه با عابدزاده (که از او نيز هيچ سابقه مستند مربيگری در دست نيست) عنان اختيار پرطرفدارترين تيم قاره کهن را در ۲ بازی آخر از نيم فصل اول و ۳ مسابقه از نيم فصل دوم در اختيار داشته است. هرچند هنوز خيلی زود است که کار اين مربی ميدان نديده را قضاوت کنيم اما تساوی در مقابل سايپا که در ليگ هشتم روزگار خوشی ندارد کافی بود تا تماشاگران فرياد مصطفوی حيا کن، پرسپوليس را رها کن!! را سر دهند و بديهی است که به نحوی غيرعلنی سهمی از اين شعار نصيب پيروانی بود که پس از شکست در مقابل ملوان با صراحت بيشتر عنوان شد. بايد منتظر ماند و ديد اين ماجرا به کجا ختم میشود. حضور بازيکنان قديمی پرسپوليس نظير پنجعلی، پيوس و درخشان در ورزشگاه به هنگام مسابقههای پرسپوليس ادامه همان روندی است که پيروانی و عابدزاده فصل گذشته پيش گرفته بودند و منجر به حضور آنها روی نيمکت پرسپوليس در اين فصل شد.
سايپا: با کنارهگيری رضا فروزانی از تيم سايپا حضور محمد مايلی کهن روی نيمکت اين تيم در مقابل پرسپوليس نه تنها غيرمنتظره که اعجابانگيز بود. پس از رويارويی و کش و قوسهای فراوان ميان مايلی کهن و دايی و داستان شکايت و دادگاه که نهايتا معلوم نشد چه سرانجامی يافت؛ قرار گرفتن اين دو در کنار هم غيرقابل تصور است و معلوم نيست که چه بده و بستان يا زورورزی در پشت پرده است. مايلی کهن عنوان کرده که حضور او در سايپا زمانی اتفاق افتاده که علی دايی در سفر حج بوده و او با رای اکثريت اعضای هيات مديره بر اين مسند تکيه زده است. قضاوت کردن در مورد اينکه اين امر تا چه حد حقيقت دارد در شرايط فعلی به هيچوجه امکان پذير نيست، اما بر مبنای آنچه عنوان شده گمانه زنيهای زير را ميتوان داشت
۱- حضور مايلی کهن در سايپا با آگاهی، اطلاع و موافقت علی دايی انجام شده است.اگر چنين امری واقعيت داشته باشد آنگاه میتوان نتيجه گرفت که دستهايی فراتر، که همواره از دايی و مايلی کهن حمايت کردهاند، اجرای اين سناريو را توصيه کرده تا از شکافهای احتمالی در سطوح بالاتر جلوگيری کنند و در حقيقت مصالحه دايی و مايلی کهن (حتی اگر مغاير تمايل قلبی آنها باشد) ضرورتی است که برای حفظ قدرت يکی از جناحهای درگير در ورزش به طور عام و فوتبال به طور خاص انجام گرفته است.
۲- حضور مايلی کهن در سايپا بدون آگاهی، اطلاع و موافقت علی دايی و طبق نظر برخی از اعضای هيات مديره باشگاه انجام شده است. چنين اتفاقی به آن معنی است که برخی از اعضای هيات مديره باشگاه سايپا عليرغم نيازی که به وجود علی دايی دارند مايل نيستند که قدرت را يکجا و تمام و کمال به او تفويض کنند و قصد آن دارند با استفاده از محمد مايلی کهن زمينهای برای مقابله با دايی فراهم آورند. اگر چنين باشد آنگاه بايد منتظر عکسالعمل و مقابله دايی بود. هرچند خاکسترها تا مدتی از برملا شدن دود آتش جنگ پنهانی جلوگيری ميکنند، اما با اعلام اسامی بازيکنان برای حضور در اردوی تيم ملی نشانههای جنگ پنهان با کاهش تعداد بازيکنان تيم سايپا در تيم ملی علنی خواهد شد.
۳- حضور مايلی کهن در سايپا با آگاهی، اطلاع و عليرغم مخالفت علی دايی انجام شده است. بلاترديد وقوع چنين امری برخلاف وضعيت دوم خيلی زود و با اولين ناکامی مايلی کهن چهره خواهد کرد. از خاطر نبايد برد که مايلی کهن عليرغم برخورداری از حمايت جناحی در سازمان تربيت بدنی طی ساليان دراز گذشته که همواره تيمی از ليگ برتر را برای او پيدا کردهاند، نميتوان او را به گروهی منتسب کرد که از دانش فنی لازم برخوردار است و ميتواند از اين طريق به موفقيت دست پيدا کند.
پيام خراسان: بدون ترديد دستاورد پيام خراسان و آنچه در ماه گذشته بر خداداد عزيزی گذشت لکه ننگ و نقطهای تاريک در تاريخ فوتبال ايران و دليلی بزرگ بر بيکفايتی و بيلياقتی اداره کنندگان فوتبال است. نگاهی گذرا به سابقه ستارگان فوتبال، نه در کشورهای پيشرفته که در همين دور و ور خودمان و در کشورهای عربی حاشيه خليج فارس، حاکی از آن است که اسطورهها از چه ارج و قربی برخوردارند.
امارات متحده عربی در تاريخ فوتبال خود يک عدنان تاليانی دارد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Adnan_Al-Talyani
بی هيچ شکی سامی الجابر يک نمونه منحصر به فرد در تاريخ فوتبال عربستان به شمار ميرود:
http://en.wikipedia.org/wiki/Sami_Al-Jaber
داستان فتحی کميل در دهه ۱٩٧۰ هنوز شورآفرينترين انگيزهها در فوتبال کويت است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Fatehi_Kamil
در اينجا صحبت از مردان بزرگ تاريخ فوتبال جهان نيست؛ بزرگانی چون بابی چارلتون، پله، بکن يائر، مارادونا، پلاتينی، و ... که به بالاترين مدارج فوتبال دست يافتند و از بالاترين احترام نه تنها در کشور خود که در اقصی نقاط عالم برخوردار شدند. صحبت از بازيکنانی بزرگ در کشورهای کوچک است و صد افسوس که در فوتبال ما کوچکترين افراد به بزرگترين کارها گماشته ميشوند!!! و صد حيف! متوليان فوتبال برای خداداد تصميمگيری کردند اما آيا به راستی خداداد را ميشناسند؟
خداداد کيست؟
خداداد متولد دوم تيرماه ۱۳۵۰ در مشهد است و از آغاز جوانی در فوتبال ايران مطرح شد. ابتدا در تيم ملی جوانان و بعد به عنوان بازيکن تيم خراسان در ليگ قدس حضور يافت. وی از سال ۱۳۶۹ به عنوان بازيکن تيم ابومسلم مشهد بيشتر در فوتبال ايران مطرح ميشود. خداداد از ابتدا از جمله بازيکنانی بود که به آنها عصيانگر ميگويند. در همان ابتدای حضورش در تيم ملی جوانان خداداد با سرمربی تيم اختلاف سليقه داشت، اما مربی سرد و گرم چشيده خداداد را به عنصری آزاد در تيم بدل کرد و بيشترين بهره را از وجود او برد چرا که به خوبی ميدانست چنين بازيکنانی هرچند در ظاهر نظمپذير نيستند، اما مسئووليتپذيرند: اگر اين مسئووليت به آنها واگذار شود. خداداد پس از ۳ فصل حضور در تيم ابومسلم به تيم فتح تهران آمد و پس از دو سال به تيم بهمن کرج نقل مکان کرد. در فصل ۷۶-۷۵ در پرسپوليس بازی کرد. در اين مقطع است که خداداد يکی از بازيکنانی است که به عنوان نسل تازه فوتبال ايران در کنار علی دايی و کريم باقری درخششی فوقتصور پيدا ميکند. با موفقيت چشمگير در جام ملتهای آسيا در سال ۱۹۹۶ در امارات اين بازيکنان به عنوان اولين مهاجران فوتبال ايران به بوندس ليگا ميروند و خداداد به تيم کلن ميپيوندد و ۳ فصل را با آن تيم سپری ميکند. در همين اوان است که خداداد با به ثمر رساندن دو گل در مقابل تيم استراليا، يکی در تهران و يکی در ملبورن حماسهساز تاريخ فوتبال ايران ميشود. خداداد بعد از جامجهانی ۱۹۹۸ و پايان فصل ۱۹۹۹ فوتبال اروپا به ايالات متحده آمريکا رفت و به تيم ارت کوئيک (زلزله) شهر سنخوزه در ايالت کاليفرنيا ملحق شد. خداداد هزاره جديد را در امارات متحده با تيم النصر آغاز ميکند و پس از آن به ايران برگشت و فوتبال را برای ۴ فصل در تيم پاس دنبال کرد. در اين مقطع است که خداداد پس از چندين سال دوری از تيم ملی بار ديگر به اين تيم دعوت ميشود و در رويارويی با تيم ملی قطر در دقايق پايانی به زمين ميرود تا شکست ۲-۱ به پيروزی ۲-۳ بدل شود و تيم ملی فرصت حضور در مرحله بعدی مسابقههای انتخابی جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان را به دست آورد.خداداد فصل ۲۰۰۶-۲۰۰۵ را با عقد قرارداد با تيم آدميرا – واکر اتريش آغاز ميکند اما خيلی زود بدون انجام حتی يک بازی رسمی برای اين تيم به کشور باز ميگردد و پيراهن تيم عقاب را در ليگ آزادگان برتن ميکند و سرانجام در آخرين فصل بازيگری به تيم ليگ برتری راهآهن ميپيوندد.نگاهی به سابقه بازيگری خداداد نشان ميدهد که او تاب تحمل سکون را ندارد و طی ۱۶ سال پيراهن ۱۱ باشگاه را بر تن ميکند. اگر به سوابق مستند او در رسانههای مکتوب مراجعه شود کاملا مشهود است که خداداد همواره با مربيان خود مسئله داشته است. خلاصه آنکه خداداد بازيکن سرکشی است که رفتاری متفاوت و متمايز از ديگر بازيکنان دارد. حتی در زندگی شخصی نيز اين طغيان از خداداد ديده ميشود. او که در ۲۳ سالگی ازدواج کرده پس از ۷ سال از همسرش جدا ميشود و با انتخاب محبوبی به نوعی زندگی آزاد میپردازد که اين امر نشانه ديگری از روح سرکش و طغاينگر اوست که در مقابل قواعد و عرف رايج ميايستد. خداداد در سال ۲۰۰۴ زندگی را با سومين زن زندگی خود آغاز میکند و پس از دخترش فاطمه که از همسر اول داشته صاحب پسری به نام اميرحسين ميشود.
آنچه به طور خلاصه تا اينجا گفتيم به آن معنی است که اگر خداداد حماسهساز ملبورن ميشود يا شرايط را برای حضور تيم ملی در جام ۲۰۰۶ آلمان فراهم میکند جملگی به آن دليل است که او در زمين مسابقه با تکيه بر همان مشخصههای فردی، شخصيتی پر جنب و جوش و بيقرار است که فوتبال را متفاوت از ديگران بازی ميکند. خداداد پس از پايان دوران بازيگری بلافاصله در فصل بعد سرمربی ابومسلم میشود اما روح سرکش و طغيانگر او خيلی زود موجب جدايی او از اين تيم میشود، اما از آنجا که خداداد جدايی از فوتبال را برنميتابد با ترک ابومسلم به تيم پيام خراسان رفت و تحت عنوان مربی و عضو هيئت مديره در اين تيم مشغول به کار شد اما باز هم روحيه خاص خداداد باعث شد ماجرای ماه قبل پيش آيد.افرادی هستند که وقايع ماه گذشته از نتايج و پيامد اعمال آنان است و ميتوانند مقصر باشند و در عوض خداداد به محکمه روند. در مسير شناخت چرايی اين اتفاقات به اين مولفه ها بايد نظر داشت.
مولفههای انساني
هر انسان برخوردار از ضربان حيات (Bio Rhythm) صاحب ۱۰ مولفه است که هريک از اين مولفهها نوسان مدار سينوسی را در دورههای زمانی خاص طی ميکنند. اين مولفهها عبارتند از:
1 توان جسمانی Physical با دوره ۲۳ روزه
2 توان غريزی Intuitive با دوره ۳۸ روزه
3 آگاهی Awareness با دوره ۴۸ روزه
4 تسلط Mastery با دوره ۲۸ روزه
5 توان هوشی Intellectual با دوره ۳۳ روزه
6 شوق Passion با دوره ۲۵ روزه
7 خردمندی Wisdom با دوره ۳۰ روزه
8 زيبايیشناختی Aesthetic با دوره ۴۳ روزه
9 توان عاطفی Emotional با دوره ۲۸ روزه
10 توان معنوی Spiritual با دوره ۵۳ روزه
بايد به اين نکته مهم توجه کرد که از مجموع اين مولفهها تنها يک مولفه مربوط به جسم است و بقيه مولفهها جنبه روحی – روانی دارند و از جهتی ديگر با توجه له تفاوتی که دوره زمانی اين مولفهها وجود دارد در هر لحظه مدارها ی نوسانی اين مولفهها در وضعيت خاصی قرار ميگيرد (صعودی يا نزولي؛ مثبت يا منفي). نکته قابل ذکر ديگر اينکه از اين مولفهها ۷ مولفه مستقل و ۳ مولفه باقیمانده با بيش از يک مولفه مستقل در ارتباط هستند. بر اين اساس رابطه بين اين مولفهها يک رابطه مستقيم خطی به شکل f(x)=ax+b نيست بلکه يک تابع رياضی درجه دوم به صورت f(x)=ax2+bx+c است.
پيشرفت فوتبال
آمادگی جسمانی، تغذيه بازيکنان و روانشناسی فوتبال
پيشرفت شگفتانگيز و تحول عظيم فوتبال در دو دهه آخر قرن بيستم آن را از يک ورزش پرطرفدار به يک صنعت و به تعبيری تجارت بزرگ جهانی تبديل کرد و به همين دليل عناصری در فوتبال وارد شدند که پيش از آن هيچ توجهی به آنها نميشد. فوتبال از جنبههای مختلف علمی، تجاری و صنعتی دچار دگرگونيهای اساسی شد. از بارزترين وجوه مورد توجه مسئله آمادگی جسمانی بازيکنان است که علاوه بر جسم به مسايل روحی – روانی و در حقيقت روانشناختی توجه عميقی ميشود به نحوی که در موضوع تغذيه بازيکنان تاثير عميق آن بر روان بازيکنان مورد توجه قرار ميگيرد. نظر انريکو آنجلی در کتاب خود تحت عنوان تغذيه بازيکنان فوتبال قابل توجه است:
Enrico Arcelli. Nutrition of Soccer Players, Reedswain Inc, Pennsylvania,
1998, pp.2-3
آنجلی ميگويد: "بلاشک خوردن و آشاميدن ميتواند بر مشخصههای جسمانی و خصوصا بر شرايط ذهنی بازيکنان فوتبال و اعضای کادر فنی تيم تاثيرگذار باشد. اثرات ذهنی به ندرت مورد توجه قرار ميگيرند اما در حقيقت در برخی از موقعيتهای خاص رژيم غذايی نادرست موجب:
• افت سريع قند در خون fast hypoglycemia،
• افت انعکاسی قند در خون fast hypoglycemia،
• افزايش ميزان چربی خون hyperlipidemia،
ميشود. وقتی اين عارضهها با پيامدهای سرگيجه توام ميشوند، آنگاه فرد در وضعيت بسيار بدتری قرار ميگيرد."به همين شکل ماسيمو کابرينی در کتاب خود روانشناسی فوتبال:
Massimo Cabrini. The Psychology of Soccer, Reedswain Inc, Pennsylvania,
1999, pp. v-vi & 33-34,
به موضوع اشاره کرده و ميگويد: " به طور قطع فوتبال از نظر کيفی در دهه 1980 و اوايل دهه 1990 پيشرفت زيادی کرد. در اين زمينه بايد قدردان علوم پزشکی و زيستشناختی باشيم که پيشرفت بسيار مهمی در ارتباط با فوتبال داشتند. در حقيقت در زمينه آمادگی جسمانی در فوتبال جهش ظريف و خيرهکنندهای در خلال 20 سال به وقوع پيوست که بيشترين منفعت آن نصيب بازيکنان فوتبال شده است. به علاوه اين باور وجود دارد که پيشرفتهای بسياری در رابطه با اين دانش و روشهای استفاده از آن در سالهای آينده خواهيم داشت و در چند سال آتی چگونگی استفاده از آموزشهای روانشناختی برای بازيکنان دستخوش تحول عظيمی خواهد شد. همين امروز نيز بسياری از مربيان برای شناخت و درک بهتر بازيکنان توجه خاصی به روانشناسی نشان ميدهند و باشگاههای زيادی از وجود روانشناس در جمع اعضای کادر پزشکی استفاده ميکنند." کابرينی در ادامه ميگويد :"روانشناسی می تواند کمک بسيار بزرگی برای همه کسانی باشد که با فوتبال سروکار دارند. والدين در ارتباط با بچههايشان اشتباههای کمتری خواهند داشت، تمريندهندگان و مربيان خود را بهتر خواهند شناخت و مديران باشگاهها آگاهی بيشتری نسبت به نقش دشوار خود پيدا ميکنند. داوران، تماشاگران و هواداران نيز به اهميت تاثير خود بر اين ورزش پی ميبرند." کابرينی در بخش ديگری از کتاب به اين نکته اشاره دارد که: "بازيکنان و اعضای کادر فنی قبل از هر چيز انسان هستند و مانند همه انسانها درگير مسايل زندگی روزمره خود ميشوند. روانشناسی ميتواند ابزار مهمی برای همه دستاندرکاران فوتبال باشد و به آنها امکان دهد آگاهی بيشتری از محيط و رفتار خود به دست آورند.کابرينی در صفحه 33 کتاب و در فصل مربوط به بازيکنان بزرگسال به موضوع انگيزه پرداخته و ميگويد: "برای آنکه بازيکنان بزرگسال بيشترين بهره را از تجربههای ورزشی خود ببرند بايد به موضوع انگيزه توجه خاصی نشان دهند. بنا بر نظر پرفسور مارتنز (Martens) دو شکل مستقل از انگيزه وجود دارد: انگيزههای درونی يا ذاتی (Intrinsic Motivations) و انگيزههای بيرونی يا اکتسابی (Extrinsic Motivations).
انگيزههای درونی يا ذاتی (Intrinsic Motivations)
افراد برخوردار از انگيزههای درونی نوعی نياز قوی درونی دارند که آنان را وادار ميکند از حداکثر توان بالقوه خود بهره برده و بالاترين حد تلاش خود را بهبود مستمر بخشيده تا به موفقيتهای عمده در ارتباط با اهداف نهايی خود دست پيدا کنند. بازيکنان برخوردار از انگيزه درونی با کسب موفقيت در ورزش به اوج رضايت خاطر ميرسند و اهميت چندانی برای دستاوردهای مادی قايل نيستند.
انگيزههای بيرونی يا اکتسابي (Extrinsic Motivations)
افرادی که تحت تاثير انگيزههای بيرونی قرار دارند بلاشک از نظر شخصيتی در درجه پايينتری نسبت به گروه اول قرار ميگيرند. ورزشکاران متعلق به اين گروه رشته ورزشی را ابزاری ميدانند که از آن برای دستيابی به موفقيتهای جانبی مانند شهرت و ثروت استفاده ميکنند."
خطاکار کيست؟ اينک با توجه به آنچه در مورد شناخت خدادداد و جايگاه انسان برشمرديم وقت آن است که به اين سئوال پاسخ دهيم که در ارتباط با وقايع ماه گذشته چه کسی مقصر است.کميته انضباطی فدراسيون فوتبال خدادداد عزيزی را مقصر تشخيص داد و محروميتهايی برای او در نظر گرفت که از همين حالا ميتوان بنا بر سابقه گفت که با گذشت زمانی اندک، اين محروميت با تخفيف و احتمالا با بخشش روبهرو خواهد شد. اما سئوال اساسی را نميتوان بی پاسخ گذاشت و بايد جوابی قانع کننده برای آن پيدا کرد.خداداد عزيزی بازيکنی غيرمتعارف در فوتبال به شمار ميرود و با بر شمردن نکات ذکر شده به اين نتيجه ميرسيم که او در زمره بازيکنان برخوردار از انگيزه درونی و از نظر احساسی بسيار قوی است و بر اين مبنا بايد اعمال و رفتار او را با دقت زياد مورد تجزيه و تحليل قرار داد. بديهی است که احساسی عمل کردن خداداد دليل آن نيست که بر خطاهای او چشمپوشی کرده و رفتار احتمالا ناشايست او را بی مجازات گذاشت، بلکه در عوض بايستی زمينههايی را از بين برد که به امثال خداداد امکان ميدهد در جايگاهی قرار گيرند که شناخت لازم را از آن ندارند. اگر علی دايی يک شبه سرمربی تيم ملی ميشود. اگر دستياران سرمربی قبلی تيم ملی ناگهان به 21 نفر ميرسند. اگر افشين پيروانی به ناگاه مربی تيم ملی ميشود و به دنبال آن بی هيچ سابقهای با رفتن قطبی هدايت پرسپوليس را در دست ميگيرد، اگر در فوتبال ما بازيکن بسيار برجستهای چون خداداد عزيزی به گرفتاری دچار ميشود و دهها نمونه ديگر که از اين دست وجود دارد، به آن دليل است که متولی اصلی اين فوتبال يعنی فدراسيون توسط کسانی اداره ميشود که هيچ سنخيتی با آن ندارند. يکی از اصليترين وظايف فدراسيون نظم بخشيدن به اجزای اجرايی فوتبال است: يعنی ايجاد نظامنامه (يا پروتکل) برای تمام ساختارهای درونی از قبيل ساختار باشگاهها، سازمان تيمهای ملی، نقل و انتقال بازيکنان و نظاير آن است. آنچه در فوتبال ما مکررا اتفاق ميافتد و اهميت آن ناديده گرفته ميشود بيثباتی در ساختار باشگاهها است که پيش از اين در مورد آن نوشته و از وجوه مختلف آن را مورد بحث قرار دادهايم. مشکل فوتبال ايران دولتی بودن و حاکميت افراد غيرمسئول بر آن است. هرچند در ظاهر دو باشگاه بزرگ استقلال و پرسپوليس تحت نظر سازمان تربيت بدنی قرار دارند اما بلبشوی حاکم بر آنها بر همه ارکان فوتبال باشگاهی تاثير گذاشته و متاسفانه فدراسيون فوتبال همواره به وسيله بله قربان گوهايی اداره شده که تامين نظر رئيس سازمان تربيت بدنی را ارجح بر مصلحت فوتبال و کار بنيادی دانستهاند. اين اشخاص از ياد ميبرند که زمان در گذر است، چرخ همواره بر يک مدار نميچرخد و در فردای تاريخ عملکردشان مورد قضاوت نسلهای بعد قرار خواهد گرفت
چشمانداز پيش رو- بدون هيچ ترديدی بالا رفتن دستمزد مربيان ايرانی باعث ميشود کسانی که برای دريافت کمسيون بيشتر به دنبال مربيان خارجی بودند دست از بازار دوبی برداشته و به آسانی در داخل کشور با مربيان وطنی کنار آمده و حق خود را دريافت کنند. همين امر باعث خواهد شد مربيان فرصت و زمان لازم را برای کار کردن از دست داده و با اولين ناکامی از کار بر کنار شوند تا جدا از همه مسايل، کمسيون بگيرها درآمد بيشتری داشته باشند. اين امر در فوتبال ايران باعث نتيجهگرايی خواهد شد و مربيان تنها به دنبال نباختن ميروند و به فوتبال دفاعی رو ميکنند که خرق عادت فوتبال ايرانی است و اثری مستقيم بر تيم ملی خواهد گذاشت.
از ديگر سو صف طويل مدعيان جوان برای در دست گرفتن مربيگری تيمها و حضور اين گروه روی سکوها نوعی تنش را بر کار مربيان حاکم خواهد کرد و داستانی جديد از حاشيه را برای فوتبال به ارمغان خواهد آورد. مسابقه دوستانه بين تيم ملی جام ۹۸ و منتخب گيلان در هفته گذشته نشانهای بزرگ از اين حاشيهها را نشان ميدهد که اثرات آن را در گذر زمان شاهد خواهيم شد.بار ديگر به موضوع خداداد برگشته و اين سئوال را مطرح کنيم که:
کدام محک و آزمون حکم ميکند که يک بازيکن خوب بتواند مربی خوبی باشد يا در مقام يکی از اعضای هيئت مديره کارنامه قابل قبولی ارائه کند؟
در آن روزها که جامعه ما به دليل راه يافتن تيم ملی به جامجهانی ۱۹۹۸ به واسطه گل خداداد به استراليا، سر بر عرش ميسود، آرزوی ديرباز او جامه عمل پوشيد و وی به عنوان خادم آستان قدس رضوی مفتخر گردد. آيا براستی کسانی که اين عنوان را به خداداد دادند انتظار داشتند به دليل آنکه در زمين فوتبال بازيکن خوبی بود از ساز همان صدايی را درآورد که لويی آرمسترانگ از ترومپت درمیآورد؟