اعلام محمد خاتمی مبنی بر این که از میان او و میرحسین موسوی یک نفر در انتخابات ریاست جمهوری بهار آینده شرکت خواهد کرد، بحث های تازه ای را در محافل سیاسی تهران برانگیخته است.
هر چند به نظر می رسد خاتمی بیش از موسوی تمایل به آزمودن بخت خود در برابر اصولگرایان داشته باشد، اما در واقع این رهبر جمهوری اسلامی است که در دیدار این هفته خود با محمد خاتمی روشن خواهد کرد با حضور کدام یک از این دو بیشتر موافق است.
محمد خاتمی که در سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ مقام ریاست جمهوری اسلامی را در اختیار داشته است بارها در نهان و آشکار گفته که قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت محدودی برای رییس جمهور تعریف کرده است. از این رو او در بیانی معروف، رییس جمهور بودن خود را به مثابه یک «تدارکاتچی» توصیف کرد؛ ضمن آن که بارها از کارشکنی مخالفان داخلی و بحران آفرینی آنان در برابر مهره های سیاسی و اقتصادی کابینه اش شکوه کرد.
حال با آن که بر قدرت رییس جمهور در قانون اساسی جمهوری اسلامی افزوده نشده است، و در حالی که اصولگرایان تندرو کماکان در نهادهای انتصابی بر درستی مواضع خود در برابر اصلاح طلبان حکومتی پایفشاری می کنند، معلوم نیست چرا محمد خاتمی خواستار حضور دوباره در مقام ریاست جمهوری اسلامی است. علاوه بر این در حال حاضر اکثریت مجلس شورای اسلامی در تسلط گروهی از محافظه کاران است که به نظر نمی رسد حاضر به تایید کابینه احتمالی کسی چون محمد خاتمی باشند. محافظه کارانی که حتی وزرای دولت محمود احمدی نژاد را در بازی های سیاسی و جناحی ، یک به یک به مجلس می کشانند و گاه عزل می کنند. محافظه کارانی که در راس آنان علی لاریجانی است؛ مردی که همزمان با دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی رییس صداو سیما بود و بیشترین تیرها را به سوی اصلاحات و اصلاح طلبان پرتاب کرد. آن جا که محمد خاتمی نتوانست با مجلس یکدست اصلاح طلب ششم کسی بیش از یک «تدارکاتچی» باشد چگونه انتظار دارد با مجلسی که در آن کسانی چون روح الله حسینیان، علی مطهری و اسدالله بادامچیان سلسله جنبان امورند توفیق یابد؟
این همه در حالی است که تردیدهایی در خصوص پیروزی محمد خاتمی در برابر محمود احمدی نژاد، که خود را برای دوره دوم ریاست جمهوری اش آماده می کند، وجود دارد. احمدی نژاد با توزیع پول در نقاط محروم شهری و روستایی، سازمانی مستحکم برای جمع آوری آراء ساخته و علاوه بر این از حمایت بسیج برخوردار است؛ نیرویی که با ریختن رای یکپارچه می تواند نتیجه هر انتخاباتی را تغییر دهد.
به این ترتیب اگر خاتمی در برابر احمدی نژاد پیروز نباشد برای همیشه گفتمان اصلاح طلبی حکومتی در جمهوری اسلامی خواهد مرد ؛ چه آن که نماد جریان اصلاحات حکومتی تنها محمد خاتمی است و از این رو بخشی از اصولگرایان که پیروزی احمدی نژاد را از پیش تعیین شده فرض می کنند بارها گفته اند از ورود محمد خاتمی به انتخابات استقبال می کنند؛ تاکتیکی رندانه که به منظور پایکوبی بر نعش اصلاحات در «شام آخر» اصلاح طلبان طراحی شده است.
ورود میرحسین موسوی به انتخابات ریاست جمهوری اسلامی نیز تنها به یک پروپاگاندای رسانه ای شبیه است. از آخرین مسوولیت اجرایی او در نظام جمهوری اسلامی حدود بیست سال گذشته است و اگرچه آقای موسوی به عنوان نخست وزیر زمان جنگ از محبوبیتی ویژه نزد آیت الله خمینی برخوردار بود اما آیت الله خامنه ای هیچ گاه با میرحسین موسوی رابطه ای گرم نداشته و بعید است به پذیرش او در مقام رییس جمهور رضایت دهد؛ رویدادی که اتفاقا می تواند میمون باشد. چه آن که میرحسین موسوی کماکان افکار منسوخ و چپ مآبانه خود را حفظ کرده و به اقتصاد کوپنی و ستیز با امپریالیسم جهانی حتی بیش از محمود احمدی نژاد دلبسته است. او نه از مناسبات جدید جهانی آگاه است و نه از تحولات عمیق دو دهه گذشته در جامعه ایرانی چندان خبر ندارد. میرحسین موسوی در بیست سال گذشته عزلت نشینی را به سیاست ورزی ترجیح داده و از او جز چند سخنرانی پراکنده در باب نقاشی و اقتصاد اسلامی نمایی در دست نیست.
با این همه باید گفت اتاق سیاست در ایران شیشه ای نیست و به درستی نمی توان فهمید اربابان قدرت در پشت دیوارهای این اتاق چگونه و طی چه فرایندی تصمیم گیری می کنند. پس چنانچه بهار سال آینده مردی در قامت میر حسین موسوی یا محمد خاتمی از این اتاق خارج شد نباید سر انگشت حیرت به دندان گزید.