می گويند ملانصرالدين زورش که به کسی نمی رسيد، چماقی بر می داشت و می افتاد به جان مادرش يا به جان زن و بچه اش.
هر چند با درايتی که ما از ملانصرالدين در حکايتش می بينيم، امکان ندارد اين ملای بی خرد و زن آزار، ملانصرالدين باشد. اما اصل قضيه يعنی کار ناکار بی خردان از آن زمان تا اين زمان تداوم يافته و همين الآن هم در مقياس بزرگتری دنبال می شود.
ملاحظه کنيد که بعد از حمله اسراييل به نوار غزه، چگونه برادران غيور به کانون مدافعان حقوق بشر در يوسف آباد حمله می کنند و شجاعانه! همه را مرعوب کرده و در آنجا را هم با زنجير می بندند. بعد حمله شجاعانه بعدی به دفتر خانم شيرين عبادی صورت می گيرد که تابلو وکالت خانه او را از ديوار می کنند و شعارهايی غيورانه!! مثل مرگ بر مزدور آمريکا و از اين قبيل بر در و ديوار او می نويسند.
حالا بگذريم که کانون مدافعان حقوق بشر، از ترسشان قبلا با صدور اعلاميه ای حمله اسراييل به غزه را مغاير حقوق انسانی شهروندان غزه دانسته و آن را محکوم کرده بودند.
اما شوخی می کنيد؟ مگر وقتی خون جلو چشم آدم غيور را می گيرد اين حرف ها سرش می شود؟
البته در اين ميان به گمان بنده، خانم های ايرانی شانس آورده اند که فصل زمستان است وگرنه اين دفعه چنان به خاطر بدحجابی، رفتار انقلابی با آنان می شد که ديگر اسراييل هرگز هوس آن که نزديک غزه پيدايش شود، به سرش نزند.
حالا شما مجسم کنيد اگر برادران غيور اين بلاها را بر سر خانم های ايرانی نمی آوردند، آن وقت اسراييل و آمريکا چه کارهايی که نمی کردند.
اما حالا که صحبت از خانم شيرين عبادی شد، دارم فکر می کنم، در ميان اين همه برندگان جايزه نوبل در تمام رشته ها، در تمام طول تاريخ آن يعنی از سال ۱۸۹۷ تا به امروز، آيا برنده ای را سراغ داريد که تا اين حد از سوی هم ميهنان خودش مورد بی مهری قرار گرفته و ناسزا شنيده باشد؟
اين بی مهری و ناسزاگويی فقط البته منحصر به برادران غيور و اما نه جان بر کف، در داخل ايران نبوده و سبک بالان ساحل ها در ولايات غربت هم کم به او نتاخته اند. البته هر کدام به دليل خودشان.
يکی او را وابسته به غرب خواند و ديگری او را وابسته به رژيم دانست، و رييس جمهور وقت آن زمان هم راحت و پاکيزه همان اول گفت: جايزه نوبل صلح چيز مهمی نيست، اگر در يک رشته علمی بود يک چيزی.
به هر حال، بنده چون کارم وکالت نيست، وکالت خانم عبادی را هم به عهده ندارم. اما مثل هميشه اين "چرا" را با تو در ميان می گذارم، شايد، تو که در قلب حادثه نشسته ای پاسخ را بهتر بدانی.
آن چه از اين طرفی ها می دانم، اين بود که هر کس خواست شيرين عبادی آن بگويد که " او" می خواهد و ظاهرا آنی که او می گفت، آنی نبود که " او" می خواست.