باور عمومی در مورد آمريکا، اين است که نبض جامعه آمريکا در دست شبکه های تلويزيونی است. اما اين باور که در دهه های آخرين قرن بيستم به اوج رسيده بود و می شد آن را به صورتی، هر چند اغراق آميز، در آثاری مثل Network (شبکه) ملاحظه کرد، شايد در اين زمان يعنی روزهای کنونی که در قرن بيست و يکم تجربه می کنيم، واقعيت پيدا نکند.
تلويزيون در آمريکا و به خصوص شبکه های تلويزيونی که زمانی محدود می شد به NBC، CBS، و بعد ABC، ابتدا با حضور شبکه های ديگری مثل FOX قدرت انحصاری خود را از دست داد و بعد تلويزيون کابلی وارد قضيه شد که در سالهای اخير تقريبا همه بخشهای انحصاری را از انحصار شبکه ها خارج کرده است.
با اين همه، عليرغم همه تغييرات درونی که در صنعت تلويزيون در آمريکا در جريان بود، باور عمومی همچنان بر همان روال باقی ماند که "تلويزيون، تلويزيون است. چه شبکه و آنتنی باشد و چه کابلی. آخرالامر نبض جامعه آمريکا در دست تلويزيون است".
اما، اما در روزگار امروز من و تو، به روزهائی رسيده ايم که هيچ اصل و باوری در شتاب هرگز تجربه نشده آن، ثابت و پايدار نمانده است.
و حکايت تلويزيون در آمريکا هم آنست که روزگارش به عنوان تعيين کننده ضربان نبض جامعه آمريکا به سر آمده. خود می داند يا نه؟ شک دارم اگر نداند.
در آمريکای امروز همچون سالهای آخرين قرن بيستم، من و تو با دريچه صفحه تلويزيون ديده بر جهان نمی گشائيم.
من و تو در آمريکا امروز بسان بسيار مکانهای ديگر در دنيا، دريچه اينترنت را برای رويت دنيا بگونه ای که می خواهيم (و نه آن گونه که می خواهند) برگزيده ايم و تلويزيون امروز هر چند با تکنيک خبر کننده پرده های عريض و تصوير شفاف DIGITAL، نمی تواند جای اينترنت را با وسعتی بيکران از حق گزينش بگيرد.
من و تو امروز، در روزهای قرن بيست و يکم، بی آنکه انقلابی کرده باشيم و چيزی را زير و رو کرده باشيم، اربابی به نام "تلويزيون" را از جايگاه رفيع و برج عاج خود پايين آورده و اگرنه بدنبال خود که، همگام با خود ساخته ايم.