خبر چه بود؟
در مرحله بازگشت دور يک چهارم پايانی ليگ قهرمانان باشگاه های آسيا، تيم سايپا پس از تساوی ٢ بر٢ در تهران، در بازی برگشت در تاشکند ازبکستان در پايان با دريافت پنج گل طعم تلخ شکست را چشيد. سايپا که بعنوان قهرمان دو فصل پيش ليگ برتر ايران در اين رقابتها حضور داشت در مجموع ٧-٣ در دو ديدار، مغلوب تيم بنياد کار (کروفچی سابق) شد و با اين مسابقات وداع کرد.
اين خبری بود که سرتيتر «وداع تلخ سايپا از ليگ قهرمانان باشگاه های آسيا» را به خود گرفت.
اما در اين رهگذر، علل ناکامی اين تيم پايتخت و چرايی و چگونگی نزول و سقوط اين تيم، مورد بررسی و کنکاش قرار نگرفت.
نظرات گوناگونی از علاقمندان و طرفداران فوتبال ملی ايران، بگوش رسيد، ولی بايد اذعان کرد که نزد طرفداران فوتبال، حذف سايپا و سپاهان و يا ديگر تيمهای فوتبال ايران، هيچگاه به اندازه ی اهميت شکست تيم های پر طرفدار استقلال و پرسپوليس نبوده است.
از سوی ديگر، در يک نگاه، شالوده ی تيمهای ايرانی و فراز و نشيبهای اين باشگاه ها ، حتی تيمی مانند سايپا ،در سالهای اخير، دل مشغولی اهالی توپ و ميدان بوده و جستجوی يافتن علت نابسامانی های اين فوتبال، همواره ذهن اين دسته از ورزش دوستان را به خود آغشته است.
در نوشتار پيشرو ، «سيد علی پورحسينی» کارشناس فوتبال از ايران، برايمان مقاله ای فرستاده است که آن را با کمی تغيير( تنها در واژه) برای استفاده علاقمندان ورزش و بويژه فوتبال دوستان قرار ميدهيم.
درسی بزرگ از شکستی سنگين تيم فوتبال سايپا در بازی برگشت مقابل کروفچی ازبکستان تن به شکست سنگين ٥-١ داد تا در مجموع با نتيجه ٧-٣ پرونده اين تيم در مسابقات قهرمانی باشگاههای آسيا بسته شود و به سپاهان بپيوندد که خيلی زودتر و در دور مقدماتی با اين مسابقات خداحافظی کرد.
شکست ٥-١ نتيجهای نامانوس برای فوتبال ايران به شمار ميرود. برغم تمام دشواريهايی که فوتبال پس از انقلاب و در ٣٠ سال گذشته داشته هرگز چنين نتيجه ضعيفی برای باشگاهها و تيم ملی به ثبت نرسيده است.
شکست قهرمان ليگ برتر در مسابقات آسيايی، زنگ خطر ديگری را به نشانه در کمين بودن حريفات قدر به صدا درميآورد. شايد حضور قدرتمندانه سپاهان در فصل گذشته مسابقات آسيايی، انتظارها را از تيمهای باشگاهی زيادتر کرده باشد اما اينکه ايران نتواند به موفقيت و پيروزی دست پيدا کند يک حرف است و اينکه اين چنين پذيرای شکستی سنگين شود، حرفی ديگر. با توجه به وجود استعدادها ی ناب در کشور، کسب چنين نتيجهای به هيچوجه درخور فوتبال ايران نيست.
بايد فکری دگر کرد تا هنوز فرصت باقی است و شکست عادت ثانويه تيمها نشده بايد فکری عاجل کرد و گرنه لغزشی که با سايپا آغاز شد به سادگی ميتواند در فوتبال ايران تسری پيدا کند.
فوتبال ايران ،روزگاری بس دراز است که در سطح اول فوتبال آسيا در ردههای نوجوانان، جوانان و اميد حرفی برای گفتن ندارد و بايد به هوش بود که اين امر برای باشگاهها و بزرگسالان اتفاق نيفتد.
جا دارد در اينجا به بررسی عواملی بپردازيم که دستاوردی چنين تاسفآور يا بهتر بگوييم خفتبار را موجب شده است.
سايپا: مجموعه ای که تيم نيست
پس از اتفاقاتی که در جام جهانی ٢٠٠٦ آلمان روی داد و علی دايی به ناحق مورد انتقاد قرار گرفت وی در مراجعت به ايران و با شروع ليگ ششم تمام توان خود را برای اثبات حقانيتش به کار گرفت و در حقيقت قهرمانی سايپا دستاورد خواست شخصی علی دايی بود.
ترديدی نيست که دايی ميتوانست يکی دوسال زودتر و با احترام بيشتری از تيم ملی جدا شود اما کدام انسانی است که جاهطلبی شخصی نداشته باشد و از رسيدن به قلل افتخار روی برگرداند؟ علی دايی در ذهن خود ميخواست با موفقيت در جام جهانی پايانی درخشان برای دوران درخشش خود تدارک ببيند اما وقتی اين اتفاق روی نداد به دنبال موفقيت از نوع ديگری رفت.
نبايد از نظر دور داشت که تيم سايپا در شرايطی قهرمان ليگ شد که بازيکنانش ساليانی چند در کنار هم بازی کرده و شناخت نسبتا کاملی از يکديگر داشتند ضمن آنکه چند ستاره نيز در اين تيم پرورش يافته بودند که در صدر همه محسن خليلی گلزن اين تيم قرار ميگرفت. کيانوش رحمتی در مرکز زمين و سيدجلال حسينی در خط دفاع اين تيم عملا به آنچه ستون فقرات يا back bone تيم است اعتباری خاص بخشيدند خصوصا که علی دايی با توجه به روحيه جنگندگی و شخصيت الهامبخشی charismatic که دارد به هنگام حضور در ميدان توان اين تيم را چند برابر ميکرد. بديهی است که اتفاقها در آن فصل به سود سايپا رقم خورد. در شرايطی که سايپا چندين هفته با ناکامی روبهرو شده بود تيم استقلال اهواز اين فرصت را داشت که گوی سبقت از رقبا بربايد اما يک شکست سنگين با گلهای زياد در حساسترين موقعيت راه قهرمانی را برای سايپا هموار کرد.
مانند تمام ليگهای قبل تيم قهرمان در فصل بعد کارنامهای بسيار ضعيف از خود به جا گذاشت. پيش از سايپا اين روند را با سپاهان، پاس، فولاد خوزستان و حتی پرسپوليس تجربه شده بود و دليل اين امر، عدم برخورداری تيمها از شخصيت قهرمانی است. سايپا فصل گذشته در مقام يازدهم به کار خود پايان داد اما اولين تجريه مربيگری علی دايی در سطح فراملی و آسيايی آنقدر جاذبه داشت که باعث موفقيت سايپا در بازيهای گروهی جام باشگاههای آسيا شود هرچند در اين راه سايپا از عنصر شانس بيبهره نبود و نقش خوش تاس برای اين تيم بر زمين نشست.
جوانگرايی دايی در سايپا، يعنی همان روندی که اين روزها در تيم ملی ايران دنبال ميکند، اين تيم را دچار خلا تجربی کرد خصوصا که چند ستاره اين تيم از جمله محسن خليلی و کيانوش رحمتی سايپا را ترک کردند.
مربيگری تيم ملی دايی را از سايپا منفک کرد که امری کاملا بديهی است. وقتی دايی اين فرصت را به دست آورد تا همراه تيم ملی برای رسيدن به جام جهانی فعاليت کند بديهی بود که حضور در سايپا و مسابقات آسيايی جذابيت چندانی نداشت. نبايد از نظر دور داشت که علی دايی عليرغم جدا شدن از سايپا به عنوان مربی همچنان به عنوان يک عنصر تعيين کننده در اين تيم اعمال نظر ميکند و بر همين روال بود که سايپا در شروع ليگ جديد استفاده از ستارهای نامدار يعنی پير ليتبارسکی را در دستور کار خود قرار داد.
در ساليان اخير موضوع چگونگی استخدام مربيان خارجی از وجوه مختلف مورد بحث قرار گرفته اما متاسفانه به دليل آنکه فدراسيون فوتبال در اين زمينه خط مشی و دستورالعمل مشخصی ندارد مربيانی از نقاط مختلف جهان به فوتبال ايران راه يافته و عموما ناکام از اين فوتبال رفتهاند.
اينکه آيا مردی چون ليتبارسکی ميتواند در اين فوتبال به عنوان مربی موفق باشد يا خير جای بحث فراوان دارد، اما در آنچه تاکنون از وی ديده شده، نميتوان رد پايی از موفقيت جستجو کرد. ذهنيت افرادی مانند ليتبارسکی از فوتبال در رده حرفهای آن است که در اين سطح بازيکنانی برخوردار از بالاترين توانمنديهای فردی به خدمت گرفته شوند حال آنکه در فوتبال ايران، هيچ توجهی به امر آموزش خصوصا در سطوح پايه نميشود تا بازيکنان در سنين پايين مهارتهای فردی را به طور کامل بياموزند.
نه تنها سايپا که هر تيم ديگری در فوتبال ايران اگر ميخواهد به موفقيت مستمر دست پيدا کند بايد از مربيان و آموزش دهندگان trainers توانمند در سطوح پايه استفاده کند. فوتبال ايران برخوردار از چشمه لايزال استعدادهای بکر است که متاسفانه به شکل خودرو در شورهزار به وجود ميآيند و ايکاش که باشگاهها در عوض همه هزينههای گزافی که به عبث صرف ليگ حرفهای ميکنند بخشی از آن را به آموزش اختصاص ميدادند. جدايی ليتبارسکی از سايپا امری غير قابل اجتناب است که ظرف چند هفته آينده روی خواهد داد!!!
اما اگر مسئولان سايپا از خود درايت به خرج دهند، ميتوانند او را برای آموزش بازيکنان جوان حفظ کرده و زيربنايی برای موفقيت در ساليان آينده بسازند.
قرنها پيش خردمندی فرزانه در چين گفت: «اگر برای يکسال برنامهريزی ميکنيد غله بکاريد. اگر برای دهسال برنامهريزی ميکنيد درخت بکاريد و اگر برای ابد برنامهريزی ميکنيد به مردم آموزش دهيد.»
جدا از مساله انتخاب غلط سرمربی، تيم سايپا در شروع فصل با خيل عظيم بازيکنانی روبهرو شد که خواهان عضويت در اين تيم بودند. حضور سايپا در مسابقات آسيايی و سايه علی دايی روی اين تيم در جايگاه سرمربی تيم ملی انگيزههايی قوی برای بازيکنان به شمار ميرفت اما مديران سايپا در انتخاب بازيکنان نيز همچون انتخاب سرمربی دچار اشتباه شدند.
نگاهی به فهرست اسامی بازيکنانی که به کنفدراسيون فوتبال آسيا معرفی شدند نشان ميدهد که از مجموع ١٨ بازيکن انتخابی ٩ نفر در فصل جاری به اين تيم پيوستهاند. ابراهيم ميرزاپور، حسين کعبی، ايمان رزاقی راد، کيانوش رحمتی، ميثم آرميان، سيد صابر ميرقربانی، محمد پروين، سعيد بيگی و وحيد شيخ ويسی نامهای جديد سايپا در اين فصل هستند. بجز ابراهيم ميرزاپور و حسين کعبی هيچيک از ديگر بازيکنان از تجربه و توان لازم برای حضور در مسابقات قارهای برخوردار نبودند.
حتی برخی از آنان از جمله محمد پروين و ميثم آرميان، در ليگ حرفهای هم سابقه چندانی نداشتند. ابراهيم ميرزاپور که شايد از جهاتی ميتوانست مددکار سايپا شود به دليل آسيبديدگی حتی امکان حضور در زمين را پيدا نکرد تا حداقل از نظر روحی قوت قلبی برای بازيکنان جوان باشد. استفاده از محمد پروين به عنوان بازيکن ميانی طراح با توجه به جوانی و کمتجربگی او از اشتباهات بزرگ به شمار ميرفت. هرچند اين بازيکن با توجه به توانمنديهايش در سالهای آينده از بازيکنان تاثيرگذار فوتبال ملی ايران خواهد شد اما در اين مقطع فاقد تجربه و توانمندی لازم برای در دست گرفتن عنان اختيار تيم سايپا در ميانه ميدان بود. از ديگر سو حسين کعبی عليرغم نام و اعتباری که در سنين جوانی کسب کرده پس از جامجهانی بازيکنی آواره و پرخاشجو نشان داده است. حضور ناموفق در فوتبال بريتانيا، يک فصل حضور نه چندان قابل توجه در حاشيه خليج هميشه فارس و تغيير مکرر باشگاه باعث شده کعبی در عوض تقويت تيم، باری افزون بر خاطر تيم شده است. از ياد نميبريم که کعبی وقتی به تيم اميدايران فراخوانده شد در عوض کمک، به يکی از عوامل ناهماهنگی اين تيم تبديل شد. شايد ايمان رزاقيراد مهاجم توانمندی در ليگ باشد اما در مسابقههای برون مرزی بازيکنی چندان موفق نشان نداد. جدا از گلی که در تهران به ثمر رساند اين بازيکن را در مقابل کروفچی ناتوان و سردرگم ديديم.
کلام آخر در اين باره را ميتوان به اشتباه فاحش ليتبارسکی اختصاص داد که با گماردن اميد شريفی نسب در خط دفاع و بردن سيد جلال حسينی به يک خط جلوتر تنها زنجيره آشنای تيم سايپا در مرکز دفاع را از بين برد.
بررسی دقيق آنچه بر سايپا و فوتبال ما در بعد برون مرزی گذشت نشانگر آن است که مديران اين تيم، فاقد روشن بينی لازم برای درک شرايط فوتبال روز جهان هستند و در عمل به همان نقش دلالی و واسطگی اکتفا کردهاند و تاوان اشتباهات آنها را فوتبال ملی ما ميدهد.
نقش موثر قهرمان
اگر در اين سوی ميدان مديران سايپا نقشی انفعالی و تخريبی داشتند در آن سوی زمين تيم کروفچی را برخوردار از مديرانی ديديم که به شناختی در خور از فوتبال امروز جهان دست يافتهاند. پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی ازبکستان در فوتبال آسيا حضور پيدا کرد و عليرغم درخشش ابتدايی خيلی زود به جمع تيمهای درجه دوم آسيا پيوست.
در خلال ساليان گذشته فوتبال ازبکستان در اغلب مسابقهها در مقابل تيمهای ايران قافيه را باخته بود و با تسری اين ناکامی در مقابل ديگر تيمهای آسيايی گردانندگان فوتبال آن کشور به فکر چاره افتاده و ستاره بزرگی چون ريوالدو را به خدمت گرفتهاند.
اگر ورزشگاه آزادی در روز مسابقه رفت با کروفچی خرق عادت جمعيت فراوانی را حامی سايپا ديد دليل آن را بايد حضور ريوالدو در زمين دانست نه آنکه تماشاگر ايرانی يک شبه خوابنما شده و به اهميت حمايت از سايپا در بازی خانگی پی برده باشد.
از ديگر سو تاثير حضور ريوالدو را در ازبکستان نيز ديديم که يک ورزشگاه لبالب از تماشاگر داشت و بازيکنان نيز با بازی در کنار ريوالدو صاحب اعتماد به نفس دوچندان شده بودند. در فوتبال امروز جهان ستارهها (حتی ستارگان قديمی و در شرف بازنشستگي) نقش عمدهای دارند و جای ترديد نيست که فوتبال ازبکستان از رهگذر استخدام ريوالدو پيشرفتی چشمگير خواهد داشت همانگونه که ژاپنيها سالها قبل زيکو را به خدمت گرفتند و اينک در جمع ٤ تيم مرحله نيمه نهايی باشگاههای آسيا ٢ نماينده دارند.