لینکهای قابل دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ ایران ۱۲:۵۵

گزارش تحليلی از فوتبال دولتی ایران


فوتبال ايران با گذشت سالها، برغم شکل و اسم حرفه ايی که به آن اعطا شده است، همچنان درگير مسائلی است که نشان از بی برنامه گی و غير حرفه ای بودن دارد.

گفته ميشود دهم مهرماه، مهلت کنفدراسيون فوتبال آسيا AFC به ايران برای تعيين حق پخش تلويزيونی و رسيدن به يک ساختار حرفه ای به پايان ميرسد و اين مقوله در ورزشی که بيشتر دولتی است موضوع را حاد کرده است. فوتبال ايران همچون ديگر زمينه ها وجود سيطره ی سنگين دولت و نهادهای وابسته را بر دوش خود تحمل ميکند و با اينکه اين دخالتها در سالهای اخير به اندازه ای پيش رفت که به تعليق فوتبال ايران نيزانجاميد، اما همچنان فوتبال، تافته ای از بافته ی دولت است.

در اين مقاله، يکی از کارشناسان فوتبال ايران «سيد علی پور حسينی» نگاهی دارد به فوتبال دولتی و مشکلات ليگ برتر ايران که خواندن آن خالی از لطف نيست. اين نوشتار که توسط وی برای گروه ورزشی تلويزيون بخش فارسی صدای آمريکا ارسال شده، بدون کم و کاست در ذيل آمده است:

صدای افتادن طشت باشگاه داری دولتی

پس از تعطيلی نابجا و بيهوده هفته پنجم، برگزاری هفته ششم مسابقه ها با شکست دو تيم بزرگ تهرانی برگزار شد تا اندک اندک نظر بزرگان قوم و برنامه ريزان فوتبال تامين شود.

ترس جانسوزی که از ساليان دوربر پيکر متوليان امور افتاده و نابودی دو تيم بزرگ تهرانی را در دستور کار قرار داده بود در مسيری قرار گرفته که به ظاهر نيت ايشان را در حال برآورده شدن نشان ميدهد.

مديريت دولتی دو باشگاه پرطرفدار و بردن تيمهای تهرانی به شهرستانها ترفندی بود که برای نابود کردن فوتبال سرلوحه کار قرار گرفت و امروز نتايج اوليه چنين طرحی آشکار ميشود اما کسانی که اختيار فوتبال را در اين ملک در دست دارند گمان ميکنند اين پديده عجيب و به نوعی مخوف را که فوتبال نام دارد ميشناسند اما به عيان مشهود است که کوچکترين شناختی از آن ندارند.

در روزگار گذشته و در رژيم قبل نيز که سايه سنگين نظاميان بر ورزش و فوتبال همواره سايهافکن بود، برخی اين تصور اشتباه را داشتند که ميتوانند فوتبال را بر مداری بچرخانند که ميخواهند و هم ايشان بودند که سنگين ترين تاوان را برای فوتبال دادند. وقتی بعدازظهر روز جمعه شانزدهم تيرماه ١٣٤٦ خواجه نوری سيلی بر گوش سرهنگ سرودی زد؛ صبح روز شنبه (١٧ تيرماه ٤٦) تيمسار قراگوزلو اعلاميه انحلال باشگاه شاهين را صادر کرد و به دنبال آن نهرانجوان و شعاع نيز منحل شدند و محب مدير باشگاه دارايی تن به انحلال خود خواسته باشگاهش داد. اما هنوز بيش از يکسال از اين ماجرا نگذشته بود که پرسپوليس با علی عَبُده متولد شد و به دنبال آن تيمهايی پا گرفتند که پيش از آن نام و نشانی نداشتند و جام تخت جمشيد فراگيرتر از فوتبال تهران تمام کشور را تحت سيطره خود درآورد.

فوتبال پديدهای صرفاً ورزشی نيست و نبايد آن را با ديگر رشتههای ورزشی اشتباه گرفت. خون اين غول عظيم را نميتوان در شيشه کرد.

از بدو انقلاب کسانی علم مخالفت با فوتبال را به دست گرفته و سعی در محو آن کردند. وقتی در اسفندماه ١٣٥٨ در اعلاميه انجمن تبليغاتی انقلاب اسلامی بوشهر اردوی تيم ملی خيانت به مردم تلقی شد و مربيان و بازيکنان شبانه از آن شهر فرار کردند برخی را تصور به نابودی فوتبال بود اما آن ترفند نتيجه ای نداد. طرح ۲۷ ساله ها هم راه به جايی نبرد وقتی علی پروين ٣٧ ساله با ١٥ گل آقای گل فوتبال شد اين غول فوتبال بود که دست اندرکاران را به سخره گرفت.

نگاهی به سير تطور فوتبال در جوامع مختلف نشان دهنده قدرت بی چون و چرای اين پديده است. تاريخ معاصر اسپانيا و سياست آن کشور تحت تاثير مستقيم مقابله دو تيم رئال مادريد و بارسلونا قرار دارد. هندوراس و السالوادر از زمين فوتبال به ميدان جنگ کشيده شدند. ١١ شرکت آمريکايی در شرايطی حاميان مالی فيفا هستند که بازی فوتبال در اين کشور محبوبيت فراگيری ندارد. نتيجه انتخابات ايتاليا تحت تاثير موقعيت باشگاههای اين کشورقرار دارد و دهها نمونه ريز و درشت ديگر که تقريبا سرنوشت تمام دنيا را با فوتبال گره زده است.

شايد کسانی در اين مملکت به اسم مديريت در فکر نابودی فوتبال باشند اما در نهايت فوتبال بار ديگر از درون خود ققنوس وار متولد ميشود و همه چيز را با خود به آتش ميکشد. در همين کشور با استناد به اصل يک صد و جهل و يکم قانون اساسی تمام مديران دولتی درگير در فوتبال را می توان تحويل دادگاه داد.

شايد در مقطعی کوتاه بتوان دو تيم تهرانی راهآهن و پيکان را تحت عنوان راه آهن شهرری و پيکان قزوين در ورزشگاه قديمی اکباتان به مصاف هم فرستاد يا بتوان صبا باطری را صبای قم ناميد و حتی در اولين مسابقه به مدد حمايت مردم قم در مقابل استقلال با نتيجه عچيب ۳-۱ به پيروزی رسيد و درايت مديران و مسئولان را در کوس و کرنا کرد. اما در همان زمان نميتوان چشم بر بيلياقتيها و ندانمکاريها بست.

توپ فوتبال نه امام راحل ميشناسد، نه مقام معظم رهبری و نه نايب برحق امام زمان (عج).

وقتی در تلويزيون تصاوير نقش بسته بر پارچه ها را در کنار آگهي های تبليغاتی کنار زمين ميبينيم به اين ميانديشيم که آيا واقعا مديران و گردانندگان امور که تحت لوای عبوديت و بندگی در قالب دلالان فوتبال سرگرم تاراج بيت المال هستند تا اين حد درايت ندارند که يک ضربه شديد توپ می تواند آن بومهای پارچه ای را از هم بدرد؟؟؟

در وجهی ديگر خدشه دار کردن حيثيت تيمهای بزرگ کار چندان دشواری نيست. وقتی در جاده سلامتی ورزشگاه انقلاب سرمربی تيم را در حال گفتگو با باغبان پير ميبينيم که اسکناس ٥٠٠٠ تومانی را به او ميدهد و اشارت های ابرو برای اناث جوان ميفرستد يا سرگروه تيم در فاصله ٣ هفته تا مراسم ازدواجش در پارکينگ ورزشگاه شماره تلفن همراه رد ميکند خواه ناخواه فاتحه اصول و مبانی اخلاقی خوانده شده. عشق به پيراهن و عرق باشگاهی هم که ديگر داستانی در حد داستان ليلی و مجنون است.

تماشاگر پرسپوليسی ممکن است پس از شکست از مس سر را پايين بيندازد و بی سروصدا ورزشگاه را ترک کند يا تماشاگر استقلال با عزت نفس از فروريختن اشک جلوگيری کند اما بغض فروخورده برجا خواهد ماند.

آقايان محترم اين فوتبال دم شير است اين چنين بي پروا آن را به بازی نگيريد.

فوتبال نابود شدنی نيست که نابود کننده است. شايد شراره های کوچک آن چندان آزار دهنده نباشد اما آتش که گرفت خشک و تر ميسوزد. فوتبال را بايد مديريت کرد آن هم طبق روشهای مرسوم و نه با ايده های خلق الساعه.

XS
SM
MD
LG